آغاز با حرارت؛پایان با طراوت/روایتی متفاوت ازدیدار با رهبر انقلاب – هشت صبح
خبرگزاری مهر- گروه استانها – علی نواصر: سرانجام در اولین روزهای زمستان ۱۴۰۲ انتظار چندین ساله مردم خوزستان برای دیدار با رهبر معظم انقلاب اسلامی پایان یافت و آنها با دلهای پرامید برای دیدار یار راهی پایتخت شدند تا این بار نه از دریچه تلویزیون که رو در رو، به سخنان ولی امر مسلمین جهان «گوش جان» فرا دهند.
برای دیدار با معظم له از هر قشری تعدادی بهصورت قرعهکشی انتخاب شدند تا راهی این سفر شوند و خوش به حال آنهایی که اسمشان از میان آن همه مشتاق زیارت رهبر معظم انقلاب از گردونه خارج شد، هر چند همانها که رفتند دل توی دلشان نبود که به دیدار با مقتدرترین رهبر جهان میروند.
آنهایی که سوار اتوبوس شده بودند تا راهی تهران شوند تقریباً کل مسیر رفت، خواب به چشمانشان نیامد و همه برای دیدار رهبرشان در حال رؤیا پردازی بودند. محمد یکی از آنها بود که میگوید: «باورم نمیشود در حال رفتن به تهران و دیدار با حضرت آقا هستم چیزی که سالهاست آرزوی آن را داشتم». سخنان محمد به اینجا ختم نمیشود و میگوید: «خواب به چشمانم نمیرود که چگونه قرار است به دیدار رهبری مشرف شوم. دوست دارم ردیف جلو بروم و روی دستم بنویسم «جانم فدای رهبری» و گوشه چشمی از رهبری برای من کفایت میکند.
عجیبترین بخش ماجرا
اما عجیبترین بخش ماجرا اینجا بود که برخی اسمشان در میان افرادی که برای این سفر انتخاب شده بود، نبود ولی بازهم سوار اتوبوسها شده بودند. شیخ صادق یکی از این افراد بود که وقتی با او در یادمان شهدای اندیمشک هم کلام میشوم با تعجب از او می شنوم که اسمش در میان افراد انتخاب شده نیست. به او می گویم پس چگونه و با چه استدلالی اقدام به انجام این سفر کرده است. او میگوید: این فرصت برای مردم خوزستان بعد از سالها پیش آمده و باید قدر آن را بدانم. من به این سفر میروم، چه مجوز ورود به حسینیه امام خمینی را بگیرم چه نگیرم، همین که برای اعلام وفاداری به رهبر و مقتدایم این سفر را انجام میدهم برایم کافی است.
شب را در جایی برای خواب می رسیم اما مگر میشود خوابید، همه در حال گفت و گو برای این دیدار هستند و همه در حال سوال پرسیدن هستند که چگونه میتوانند جزو اولین نفرات وارد شده به بیت حضرت آقا باشند و در ردیف جلو قرار بگیرند تا رهبر و مقتدای خود را از فاصلهای نزدیک تر زیارت کنند.
صبح زود کارت افرادی که در قرعهکشی انتخاب شده بودند بین آنها توزیع میشود و آنهایی که کارت ندارند باید صبر کنند که با دفتر رهبری رایزنی صورت بگیرد که کارت به آنها تعلق بگیرد. در مسجد اعلام شد که ورد افراد به بیت رهبری از ۷:۳۰ آغاز میشود، هر کس زودتر برود میتواند جلوتر وارد میشود. با همراه یکی از بچههای رسانه ساعت ۶:۳۰ به سمت بیت میروم و در کمال تعجب می بی نم که حداقل ۵۰۰ نفر جلوتر از ما قرار دارند.
راز سحرخیزی
در این فکر هستم که راز این سحرخیزی چیست و این چه انگیزهای است که برای دیدار با رهبر یک کشور، مردمش اینگونه سر از پا نمیشناسند و خواب شیرین را بر خود حرام میکنند تا بتواند از فاصله نزدیک تری رهبر خود را زیارت کنند. این همان انگیزهای است که باعث شده مردم در همه این سالهای پرفراز و نشیب، همواره در کنار رهبر خود ایستادهاند و گوش به فرمان هستند.
ازدحام جمعیت لحظه به لحظه برای ورود به بیت رهبری بیشتر میشود و یکی از افرادی که تاکنون چندین نوبت به دیدار رهبری مشرف شده است میگوید سابقه نداشته حرکت مردم به سمت گیت های بیت تا این اندازه کند باشد. افراد مسؤول گیت ها نهایت همکاری را با مردم میکنند و جالب بود با وجود این همه ازدحام و شلوغی، با روی گشاده از مردم استقبال میکنند و اخمی بر چهره ندارند انگار که از میان مهربانترین آدمهای زمین انتخاب شده بودند.
مردم بی تفاوت نسبت به مسؤولان
در نهایت به حسینیه امام خمینی (ره) می رسیم و در ورودی حسینیه مشاهده میکنم که مسؤولان و مدیران ارشد استان همه در حال ورود هستند ولی برای من که سفرهای زیادی را با مسؤولان به گوشه و کنار استان رفتهام و دیدهام که حضور هر کدام از این مسؤولان کافی بود که مردم برای دیدار و بیان مشکلاتشان، مراسمی را به هم بریزند، این حجم از بی تفاوتی نسبت به مسؤولان عجیب و باور کردنی نبود چرا که همه عجله داشتند به دیدار معشوق بروند و به یاد این مثل میفتم که «آب اگر باشد، تیمم باطل است».
وارد حسینیه امام خمینی میشویم، جمعیت سر از پا نمیشناسند و همه در حال شعار دادن هستند و هر بار فردی بلند میشود و شعری در رسای رهبری میگوید؛ ولی من به فکر شیخ صادق و دیگران بودم که آیا تحمل این سفر آنها را به هدفشان که دیدار با مقام معظم رهبری ست میرساند یا خیر؟
گروه سرود زهراییون که این روزها کارهایشان گل کرده است؛ هم قبل از حضور رهبری، شعری به زبان عربی و فارسی برای حاج قاسم به عنوان ناجی غزه میخوانند. این گروه از تعدادی نوجوان تشکیل شده است که از محرومترین منطقه اهواز یعنی کوت عبدالله به این حجم از شکوفایی رسیدهاند که در حسینیه امام خمینی شعر بخوانند.
لحظه وصال
ساعت ۱۰ صبح ناگهان جمعیت مثل تیری که از چله رها شده است از جای خود بلند شدند و به سمت جایگاه حرکت کردند. بله لحظه دیدار فرا رسیده بود و رهبر معظم انقلاب اسلامی با اقتدار مثال زدنی خود وارد حسینیه میشوند و جمعیت مثل موجهای خروشان که یک دریا را بی تاب دیدار یار میکند با تمام وجود در حال شعار دادن، هستند.
در وسط جمعیت خود من هم مثل فردی که کنترل خود را ندارد مدام این سو و آن سو میروم و این شرایط برای همه صدق میکند، برای لحظاتی یادم میرود که خبرنگارم و برای لحظه به لحظه این اتفاق خاص باید شرایط اطراف را بسنجم و محو قامت رعنای رهبرم میشوم. برای تفسیر این لحظه که چند هزار نفر از مردم استانهای کرمان و خوزستان اینگونه ابراز احساسات برای رهبر خود میکنند، قطعاً کلمات کم میآورند.
حالا موقع نشستن بود اما مگر مردم حاضر بودند، به جای بنشینند؛ با تلاش محافظان بیت رهبری، جمعیت در جای خود مستقر میشود. اطراف را نگاه میکنم برخیها با نگاه به چهره رهبری مثل نگاه عاشق به معشوق، گریه میکنند و جالب بود که اصلاً تمایل نداشتند اشکهایی که بر پهنای صورت جاری شده بود را از کسی پنهان کنند.
برخیها نیم خیز میشدند و نگاهی به رهبری میکردند مثل این بود که آرزویی که سالها برای آن لحظه شماری میکردند، رنگ واقعیت به خود گرفته است در این میان بیشترین اشتیاق برای دیدن چهره رهبری در بین نوجوانان بود، آنهایی که رهبر معظم انقلاب بارها آنها را امید انقلاب معرفی کردهاند و این دیار برای من ثابت کرد که بله این امید با اقتدا به رهبری در حال جوانه زدن است.
به یاد جبههها
قبل از سخنرانی رهبری، صادق آهنگران مداحی میکند و در مورد جنگ و حاج قاسم سلیمانی، اشعاری بیان میکند و مردم را به حال هوای جنگ میبرد؛ جایی که مردم استانهای سراسر ایران با اقتدا به فرمان ولی امر زمان یعنی آیتالله خمینی در مقال دشمن تا بن دندان مسلح با ابتداییترین وسایل مقاومت کردند ولی امروز با رهبری آیتالله خامنهای، ایران مقتدرترین کشور منطقه است و قدرتهای دنیا در برابر عظمت ایران، عاجز شدهاند و امروز مردم استانهای خوزستان و کرمان در محضر مقتدرترین رهبر جهان حضور دارند؛ رهبری که اگر با انگشت خودشان اشاره بکنند این جمعیت تا قلب غزه برای نابودی رژیم اشغالگر قدس میروند.
مداحی صادق آهنگران که پایان مییابد از گوشه و کنار مجلس ناگهان افرادی بلند میشوند که شعر بخوانند و توجه ام که به رهبر معظم انقلاب معطوف میشود؛ نگاه ایشان به سمت یک شاعر عرب است و اینجاست که حرفهایی که همیشه در مورد رهبری میگفتند که علاقه عجیبی به زبان عربی دارند و حتی توصیههایی که به برخی افراد عرب خوزستان کردهاند که زبان عربی را کامل فرا بگیرند، برایم اثبات میشود.
رهبر معظم انقلاب توصیف عجیبی در مورد خوزستان میکنند و این استان را را مظهر مقاومت ملت ایران در تاریخ ۱۲۰ ساله اخیر کشور میدانند، با کمال تسلط و ظرافت تاریخچه این مورد را از جهاد عشایر عرب خوزستان علیه انگلیس تا جنگ تحمیلی را بیان میکنند و این وظیفه مردم خوزستان را سنگینتر میکند که باید همچنان در خط اول مقاومت علیه استکبار باشند و این جمعیت و این شوق و اشتیاق نوید تداوم این روحیه را میدهد.
وقتی رهبر معظم انقلاب اسلامی در مورد انتخابات مجلس خبرگان که یکی از وظایف آن انتخاب رهبری نظام است بیاناتی میفرمایند، جمعیت بهصورت خودش و با حرارت و جدیت خاصی شعار میدهند، «دست خدا بر سر ما، خامنهای رهبر ما» شاید آنها میخواستند بگویند، آیتالله خامنهای رهبری ابدی ما است.
به عقب نگاه میکنم و می بی نم آخر حسینیه تا چشم کار میکند، مردم ایستادهاند و برخی دوستان میگفتند به اندازه همین افرادی که امروز درون حسینیه بودند، افرادی بودند که بیرون از حسنیه هستند و جا برای نشستن و ایستادن نداشتند.
سخنرانی رهبر معظم انقلاب که پایان مییابد، باران با طراوت و نم نم محوطه بیرونی حسینیه را خیس کرده و شاید این باران با طراوت نوید دهنده پاداش افرادی است که برای دیدار چهره ماه از استانهای خود تا بیت رهبری را آمدهاند و چه زیباست که آن شعارهای پرحرارت هنگام آغاز سخنرانی رهبری با این باران باطراوت به سرانجام میرسد.
شیخ صادق را هنگام خروج می بی نم، میگوید عنایت بچههای بیت شامل حال شد و موفق به دریافت کارت ملاقات شدیم ولی موفق به ورود به سالن اصلی حسینیه نشدیم ولی همین که در مکانی بودم که رهبری در حال بیان سخنرانی بود برای تمام عمرم کفایت میکند.