تیتر یک

تماشا کنید: خرمشهر از سقوط تا آزادی / بخش اول: سقوط در پی ۳۵ روز مقاومت

به گزارش هشت صبح و به نقل از انتخاب :

 

مهرشاد ایمانی / سرویس سیاسی «انتخاب»:  ۲۱ شهریور ۵۹ در گرگ‌ومیش هوا هواپیما‌های عراقی در آسمان خرمشهر به پرواز درآمدند. ناوگان دریایی عراق هم در بندر خرمشهر مانور‌هایی مشغول به مانور بود. فضا بسیار رعب‌آور بود و همه از هم می‌پرسیدند آیا جنگی در کار است؟ بعثی‌ها بر جنگ‌های روانی هم دامن می‌زدند و انگار بدشان نمی‌آمد ترس همه خرمشهر را فرا بگیرد. آن‌ها حملاتی پراکنده هم در مرز شلمچه-بصره را هم در دستور کار داشتند. این وضعیت ۱۰ روز ادامه دارد و حتی دیده می‌شد که عراق با توپ‌های خمسه‌خمسه به پاسگاه مرزی شلمچه هم حمله می‌کرد. در این حملات بختور و اسدی از حافظان مرزی هم به شهادت رسیدند تا اولین جرقه جنگ خورده شود.

استاندار خوزستان در همان زمان در در نامه‌هایی به وزیر کشور خبر از وجود عناصر جاسوسی عراق در خرمشهر داده بود و نوشته بود: «کنسول عراق در خرمشهر با بعضی از عناصر مشکوک محلی رابطه دارد. این مسلم شده که کنسول عراق در خرمشهر یکی از فعالان دستگاه جاسوسی است و در خرابکاری دست دارد. اخیرا نامبرده سفارش کرده است در نقاط مختلف خرمشهر، برای وی خانه اجاره کنند و اکنون خانه‌ها مهیاست. علاوه‌براین گفته می‌شود که کارمندان حساس کنسولگری عراق از ۴ نفر به ۱۴ نفر که همه یا اغلب آن‌ها افسر می‌باشند، افزایش یافته‌است. مدرسه عراقی‌ها در خرمشهر نیز کانون جاسوسی است. مسئول مدرسه عراقی‌ها، ولید سامرایی رایزن فرهنگی کنسولگری عراق می‌باشد که قبلا مسئول جبهه‌التحریر خوزستان در عراق بوده است و فعالیت‌های خود را از بصره اداره می‌کرد و از جاسوسان شناخته شده است».

به هر حال جنگ ایران و عراق به طور رسمی شروع شد. تمرکز اصلی قوای نظامی عراق در جبهه جنوبی قرار داشت، که از منطقه جنوب مهران شروع شده و تا آبادان و رأس‌البیشه ادامه می‌یافت. از مهمترین شهر‌های مورد هدف عراق در این جبهه دزفول، اندیمشک، اهواز، سوسنگرد، خرمشهر و آبادان بودهدف اولیه بخش جنوبی ارتش عراق، تصرف سریع شهر مرزی خرمشهر و پس از آن آبادان، اهواز، دزفول و سوسنگرد بود.

جنگ ادامه داشت تا آنکه در هجدهم مهر ۵۹ و با تاریک‌شدن هوا سربازان نقاب‌زن لشگر ۵ عراق سوار بر قایق‌های پاروییِ بادی با پشتیبانیِ گردانِ پل‌ساز از رودخانه کارون عبور کردند و ظرف چند ساعت یک پل شناور تعبیه کردند. سحرگاه شد و تیپ ۲۶ زرهی عراق از پل شناور عبور کردند و برای حفاظت از سرپل موضع دفاعی گرفتند. عملیات عبور از پل تا طلوع خورشید ادامه یافت.

عراقی‌ها از حملات نیروی هوایی ایران هراس داشتند و دوباره با تاریک‌شدن هوا کار را از سر گرفتند. صبح روز بعد تیپ ۲۰مکانیزه عراق از رودخانه عبور کرد. همزمان با در اختیار گرفتن دارخوین، تیپ ۲۶ زرهی عراق با احتیاط جاده را به سمت شمال در پیش گرفت تا جلوی نیرو‌های تقویتی احتمالی ایران را بگیرند. فرمانده این تیپ صبح که از خواب بیدار شد با حدود ۴۰ تانک را مواجه شد که در حال پیشروی بودند. آن‌ها یک گردانی از لشکر ۹۲ زرهی بودند که از اهواز بودند. تانک‌ها به سرعت برای عقب‌راندن عراقی‌ها به سمت جنوب به راه افتادند و همزمان عراقی‌ها به موقعیت کمین رفتند. درگیری شکل گرفت و عراقی‌ها توانستد ۱۰ تانک ایران را از کار بیندازند. شرایط طوری بود که باقی تانک‌ها هم چاره‌ای جز عقب‌نشینی نداشتند. 

همزمان، جبوری، فرمانده لشکر ۳ ارتش عراق، حمله به خرمشهر را شروع کرد با فرمان صریح صدام حسین مبنی بر اینکه: «به هر قیمت ممکن کنترل شهر را به دست گیرید و سپس به سمت آبادان پیش روید».

ارتش عراق هم مقدمات را برای تحقق فرمان آماده کرده بود. هنگامی که لشکر سه زرهی برای تنگ‌کردن کمند محاصره خرمشهر آماده شد، واحد تجسس این لشکر در خفا از پل روی کارون عبور کرد و ۸ کیلومتر بالای رودخانه به شهر وراد شد. سوم آبان بود که عراقی‌ها با استقرار در ساختمان فرمانداری خرمشهر و دیگر ساختمان‌های مجاور، پل خرمشهر را زیر آتش خمپاره‌انداز‌ها و تیربار‌های سنگین خود گرفتند و مانع تردد قایق در رودخانه کارون نیز شدند. تعدادی از واحد‌های عراقی به ۳۰ متری مسجد جامع رسیدند.

ناخدا صمدی در کتاب خاطراتی درباره این مطقع می‌گوید: «بعد از ظهر روز سوم آبان سرهنگ حسین حسنی سعدی با بی‌سیم به من دستور داد خرمشهر را تخلیه کنم و به آبادان عقب بنشینم. عین سخنان ایشان این بود: جناب ناخدا صمدی! آماده باشید که عقب‌نشینی کنید! فرمان شفاهی و از طریق بیسیم به من ابلاغ شد. هیچ فرمان کتبی در کار نبود. دو سه روزی بود ارتباط ما با آبادان قطع شده و دیگر هیچ رفت‌وآمدی از طریق پل خرمشهر به آبادان صورت نمی‌گرفت. از سرهنگ حسنی سعدی پرسیدم: برای چه عقب‌نشینی کنیم؟ فرمودند: دستور این است! ادامه دادم: با چه وسیله‌ای و چطور عقب‌نشینی کنیم؟ گفتند: برای‌تان قایق می‌فرستم… جناب سرهنگ حسنی سعدی هم به قولشان وفا کردند و ساعت حدود ۹ یا ۱۰ شب، ۱۰ فروند قایق هشت نفره برای تخلیه نیرو‌های مقاومت و مردم عادی به ساحل خرمشهر فرستادند. تخلیه از حدود ۱۱ شب شروع شد. کار تخلیه مردم عادی خیلی وقت‌گیر بود. نیرو‌های بومی گریه می‌کردند».

اوضاع در خرمشهر سخت بود. سربازان عراقی محله به محله به جلو می‌رفتند و جنگ در این مقطع به شکل تن‌به‌تن و در محله‌ها شکل گرفته بود. پس از حملات گسترده عراق، بخش‌های وسیعی از خرمشهر به ویرانه تبدیل شد که البته چنین شرایطی کار را برای پیشروی بیشتر عراقی‌ها هم سخت می‌کرد. نیروی هوایی ایران برای کندکردن پیشروی عراقی‌ها وارد عمل شد. نیرو‌های مردمی هم از جان مایه می‌گذاشتند. بعثی‌ها که تصور می‌کردند خرمشهر را به راحتی تسخیر می‌کنند، با تلفات بسیاری روبه‌رو شدند؛ به طوری که گفته می‌شود بعد از ۱۰ روز ۱۵۰۰ عراقی کشته و ۴۵۰۰ نفر مجروح به جای ماند.

در این زمان بود که از آبادان کمک‌های ویژه‌ای به خرمشهر رسید. این کمک‌ها باعث شد نیرو‌های عراقی قدری عقب‌نشینی کنند، اما فرمانده لشکر سوم ارتش از بغداد خواست پیاده‌نظام بیشتری فرستاده شوند. با جلب موافقت صدام، فرماندهی ارشد عراق یک گردان از نیرو‌های ویژه گارد ریاست جمهوری، به همراه تیپ مکانیزه لشکر ۱۲ را به خرمشهر فرستاد و این نیرو‌ها تواتسند در مدت سه روز از سومار به خرمشهر برسند.

درگیری‌ها ادامه داشت تا آنکه با پیشروی هرچه بیشتر عراقی‌ها در ۲۴ آبان ۵۹ جبوری اعلام کرد کنترل خرمشهر در اختیار عراق است. گرچه عراق توانست خرمشهر را به دست بگیرد، اما کارشناسان نظامی این اتفاق را برای عراق بسیار پرهزینه قلمداد کردند، زیرا ۲ هزار نفر کشته و ۶ هزار مجروح برای عراق در پی داشت. به هر روی عراق خرمشهر را تسخیر کرد و ۱۹ ماه این خطه از ایران در اختیار عراق قرار داشت.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا