واکاوی تاسیس و انحلال ؛ ناگفتههایی از کارنامه رؤسای ساواک – تابناک
تابناک _ ساواک به عنوان یکی از سازمانهای مخوف امنیتی از زمان تاسیس در ابتدای نیمه دوم دهه ۳۰ تا انحلال آن در سال ۱۳۵۷ همواره ناشناخته بود اما بعد از فروپاشی حکومت پهلوی و در ۴۴ سال گذشته اگرچه تلاش شده نوری بر پستوهای تاریک این سازمان افکنده شود اما همچنان حرف و حدیثها و پرسشهای زیادی در ارتباط با آن وجود دارد؛ از جمله، دلایل و ضرورتهای شکلگیری این سازمان و چگونگی مواجهه آن با مخالفان حکومت پهلوی، همواره دغدغه بسیاری از افراد بوده است.
ایرنا برای پاسخ به این پرسشها با دکتر «مظفر شاهدی» نویسنده کتاب «ساواک: سازمان اطلاعات و امنیت کشور ۱۳۳۵- ۱۳۵۷)» گفتوگویی انجام داد که آن را در ادامه میخوانیم.
ساواک، سازمانِ امنیتیِ مولود دوران جنگ سرد بود
– دلایل و ضرورتهای خارجی و بینالمللی تأسیس ساواک در اواسط دهه ۱۳۳۰ شمسی چه بود؟
_ باید عرض کنم، تأُسیس ساواک از اساس پروژهای آمریکایی بود اما نظیر بسیاری دیگر از دستگاههای اطلاعاتی_امنیتی منطقهای و جهانی، ضرورت تأسیس آن به پایان جنگ جهانی دوم و آغاز عصر موسوم به جنگ سرد در روابط دو اردوگاه بزرگ غرب و شرق مربوط میشد که میدانیم اردوگاه جهان سرمایهداری غرب و اقمار منطقهای آن در اقصی نقاط جهان توسط آمریکا رهبری و هدایت میشد و اردوگاه جهان کمونیسم و چپ هم رهبری و هدایتش برعهده اتحاد جماهیر شوروی قرار داشت. همچنان خود «سیا» سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا نیز حدود دو سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم و در سال ۱۹۴۷(۱۳۲۶) و با کمک سازمان امآی۶ (MI۶) تأسیس شده بود.
بنابراین، تشکیل ساواک در ایران نیز در درجه اول از همین وضعیت جنگ سرد میان دو اردوگاه شرق و غرب و اقمار منطقهای آنها ناشی میشد. لایحه تشکیل ساواک که در دولت حسین علا و در سالهای ۱۳۳۴ _ ۱۳۳۵ تهیه شده بود در سال ۱۳۳۵ در دو مجلس شورای ملی و سنا تصویب شد و مدت کوتاهی بعد و عملاً از اوایل سال بعد، سازمان اطلاعات و امنیت کشور که به اختصار ساواک نامیده شد، کار خود را آغاز کرد و همچنان که میدانیم همین تیمور بختیار که حدود ۶ ماه بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فرماندار نظامی تهران شده بود، بهعنوان نخستین رئیس ساواک منصوب شد.
ضرورت مقابله با نفوذ و حضور سیاسی، اطلاعاتی_جاسوسی شوروی و تشکلهای سیاسی چپِ حامی سیاست شوروی در ایران از عاجلترین دلایل تشکیل ساواک بودالبته موضوع ضرورت برخورد با حزب توده و سایر جریانهای سیاسی چپ که گمان میرفت از حامیان سیاست اتحاد جماهیر شوروی در ایران بودند، از مهمترین دلایلی بود که حاکمیتِ از کودتا برآمده ایران و حامیان آمریکایی آن را به تشکیل ساواک رهنمون ساخت.
بهعبارت دیگر، ضرورت مقابله با نفوذ و حضور سیاسی، اطلاعاتی_جاسوسی شوروی و تشکلهای سیاسی چپِ حامی سیاست شوروی در ایران از عاجلترین دلایل تشکیل ساواک بود. بهویژه اینکه موضوع کشف سازمان گسترده نظامی حزب توده ایران در درون ارتش و نیروهای انتظامی وقت ایران در سال ۱۳۳۳، سخت حکومت ایران و حامیان خارجی آن را از خطر نفوذ کمونیسم و به دنبال آن حضور شوروی در ایران نگران ساخته بود.
با توجه به این موضوع، دلایل داخلی تاسیس ساواک را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
_ دلایل داخلی تأسیس ساواک ارتباط و پیوندِ کمابیش محکمی با همان دلایل خارجی ساواک داشته است. همچنان که آمریکا و انگلیس بههدف استمرارِ سلطه بر سرپلهای نفتی و اقتصادی ایران و در همان حال، استقلالزداییِ سیاسیِ از ایران و منضم ساختنِ آن بهقلمروهای اقماری خود در برابر اردوگاه شرق و کمونیسم، بهطور مشخص، با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در عمل، شیوه دموکراتیک و مشروطه سیاستورزی و حکمرانیِ در ایران را منسوخ کرده و با حمایتِ بیحرف و حدیثِ از رژیم استبدادگرا و سرکوبگر پهلوی، ملت ایران را از اعمال حق حاکمیت ملی خود، محروم کردند.
به دنبال سرکوب و حذف مخالفان سیاسی
در این میان، تأسیس ساواک که در شرایط ادامهدارِ سرکوب شدید سیاسی و اجتماعی و حاکم شدن یک نظام اقتدارگرای قانونگریز و مردمستیز در ایران کار خود را آغاز کرد، کمترین نسبتی با تقویت امنیت ملی در مفهوم حق مردم ایران در اعمال حاکمیت ملی خود، نداشت؛ بلکه، وظایف و حوزه اختیارات و عمل آن مستقیم و غیرمستقیم، در راستای سرکوب و از میان برداشتن مخالفان سیاسیِ قانونیِ رژیم استبدادگرای پهلوی، در میان احزاب و جریانهای سیاسی و فکری مختلف، تعریف شده شکل گرفت که خودِ آن حکومت استبدادگرا، قطعهای از پازل بزرگترِ رژیمهای اقماری با حمایت جهان سرمایهداری غرب در منطقه محسوب میشد.
با این حال در چنین وضعیتی بود که ساواک در سالهای دهههای ۱۳۳۰ _ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، بهمثابه بازوی سرکوب حکومت استبدادگرا و قانونگریز پهلوی، وظیفه از میان برداشتن مخالفان سیاسی حکومت و در کلیت خود، محروم ساختنِ ملت ایران از اعمال حق حاکمیت ملی را برعهده گرفت.
اگر مشروطهزدایی، سلطهپذیری، قانونگریزی و مردمستیزی را مهمترین و تعیینکنندهترینِ دلایل سقوط رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران ارزیابی کنیم که بهنظر من چنان هم بود، در آن میان، نقش ساواک، بهمثابه ابزارِ اعمالِ آن مشروطهزداییها، سلطهپذیریهای محمدرضاشاه از بیگانگان، سرکوبگریها، دهشتآفرینیها، خشونتورزیها و مردمستیزیها، که بهکلی از حاکمیت وقت مشروعیتزدایی و مقبولیتزدایی کرد، تعیینکننده و درجه اول بود.
دامنه فعالیت ساواک در همان سالهای ابتدایی مختصص همین گروههای چپ شد یا خیر و به دیگر گروههای هم مربوط شد؟
_ بعد از دستگیریهای گسترده و بازجوییها، آشکار شد که بیش از ۶۰۰ تن از افسران ارتش شاهنشاهی ایران در سازمان مخفی نظامی حزب توده در بخشهای مختلف ارتش عضویت پیدا کرده بودند که موضوعی بس نگرانکننده محسوب میشد اما دامنه فعالیتهای ساواک حتی از همان نخستین ماههای آغاز کار آن به مراتب از موضوع و ضرورت مقابله با حزب توده و سایر جریانهای چپ فراتر رفت و دیگر جریانهای سیاسی و مذهبی مخالف حاکمیت هم تحت تعقیب ساواک قرار گرفتند.
در همان حال در یک دهه آتی دامنه فعالیتهای ساواک گستره وسیعی از اقدامات امنیتی_ اطلاعاتی داخلی و خارجی را در برگرفت و رقم ادارات کل ساواک به ۱۰ مورد افزایش یافت. با این توضیح که تیمور بختیار بهعنوان نخستین رئیس ساواک در فرایند استقرار و تثبیت ساواک بهعنوان یک سازمان اطلاعاتی_امنیتی نقش تأثیرگذاری ایفا کرد و تا زمانی که تا آستانه دهه ۱۳۴۰ در رأس این سازمان جای داشت، حاکمیت وقت و نیز آمریکاییها که سازمان سیا نقش قابل توجهی در فرایند شکلگیری و ادامه فعالیت آن ایفا میکرد هیچ نشان ندادند که احیاناً از عملکرد بختیار در رأس ساواک رضایت خاطر ندارند. این را هم اضافه کنم که ساواک در ۱۷ بهمن سال ۱۳۵۷ و فقط پنج روز پیش از سقوط نهایی رژیم پهلوی منحل اعلام شد.
از دهه ۱۳۴۰ به آن طرف، همواره رقمی حدود ۳۰۰۰ تا ۴۰۰۰ نفر زندانی سیاسی در زندانهای مختلف حکومت بودندنقش ساواک در سرکوب مخالفان سیاسی را چگونه ارزیابی میکنید؟
_ در دوره ۲۵ ساله پایانی عمر حکومت محمدرضاشاه پهلوی که کمابیش در مسیر همان شیوه حکمرانیِ پدرش گام برمیداشت، سرکوبهای سیاسی به مراتب محسوستر و تعیینکنندهتر از برخوردهای اجتماعی و فرهنگیِ مستقلتر از حاکمیت بود.
با همه این احوال، در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد و با نوسانهایی تا اواخر سال ۱۳۵۶، که مقارن با گسترش انقلاب مردم ایران بود، سرکوبگریها و مواجهه به شدت قهرآمیز و غیرقابل اغماض با مخالفان و منتقدان سیاسی، در میان اقشار و گروههای مختلف سیاسی و مذهبی ادامه یافت و به ویژه از دهه ۱۳۴۰ به آن طرف، همواره رقمی حدود ۳۰۰۰ تا ۴۰۰۰ نفر زندانی سیاسی در زندانهای مختلف حکومت بودند؛ همچنان هم که عرض کردم ساواک، سازمانِ امنیتیِ مولود دوران جنگ سرد، که آمریکاییها نقش مهمی در تأسیس آن ایفا کرده بودند، در سرکوب شدید و شکنجههای غیرانسانی مخالفان حکومت در زندان نقشی تعیینکننده ایفا میکرد.
از اساس سرشت و در واقع سرنوشتِ حکومت قانونگریز، مردمستیز و وابسته پهلوی دوم با سرکوب شدید و بیرحمانه مخالفانِ سیاسی عجین شده بود؛ مخالفان و منتقدانی که فقط خواستار بازگشت بهشیوه حکمرانی قانونی در چارچوب قانون اساسی مشروطه و متمم آن بودند.
مسیری به سمت مشروعیت زدایی از پهلوی
پس شما معتقدید وضعیت مواجهه حکومت با مخالفان بعد از کودتای ۲۸ مرداد تغییر اساسی پیدا کرد؟
_ در واقع پس از سقوط دولت دکتر مصدق، برخوردهای عمدتاً قهرآمیز و سرکوبگرانه با مخالفان سیاسی حکومت در میان گروهها و جریانهای سیاسی مختلف آغاز و ادامه یافت؛ با اینحال تا چند سال آتی، هر از گاهی و در مقاطع مختلف (از جمله در اواخر دهه ۱۳۳۰ و آستانه دهه ۱۳۴۰) فضای سیاسی و اجتماعی کشور، عمدتاً متأثر از رخدادهای بینالمللی (عمدتاً به دلیل نارضایتی هیأت حاکمه آمریکا از کارنامه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حکومت شاه در سالهای پس از کودتا) کمی بازتر شد اما همه اینها عمری موقت داشت و پس از آنکه شاه آمریکاییان را متقاعد کرد که خود رأساً اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مورد توجه آنها را هدایت و به مورد اجرا خواهد گذاشت، بار دیگر سرکوبگریها شدت گرفت.
در واقع، قیام اسلامگرایان به رهبری امام خمینی در مخالفت با برخی از مواد اصلاحات آمریکایی موسوم بهانقلاب سفید (بهطور مشخص لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که با قانون اساسی مشروطه و متمم آن مغایرت داشت) در سالهای ۱۳۴۱_ ۱۳۴۲ که در نهایت ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بهگونهای قهرآمیز و خونین سرکوب شد؛ نقطه عطفی مهم و تعیینکننده در شروع یک دوره جدید و کمسابقه در انسداد سیاسیِ بازگشتناپذیر در رابطه حکومت با مردم ایران بهشمار میآید. از آن پس، سرکوبهای سیاسی شدت و حدتی روزافزون یافت و در همان حال، بیشتر مخالفان و منتقدان سیاسی و مذهبی، در فرایندی که تا اواخر دهه ۱۳۴۰ به کمال رسید، از رژیم قانونگریز و مردمستیز پهلوی مشروعیتزدایی سیاسی کردند.
شکلگیری سازمانها و گروههای چریکی و مسلحانه مخالف حکومت پهلوی هم بههمین برهه از حیات رژیم پهلوی مربوط میشود که دیگر احساس میشد رژیم پهلوی با سرکوبگریهای غیرانسانی، راه هرگونه امکان مخالفت و فعالیت سیاسی مسالمتآمیز و مدنی را مسدود کرده است و منطقی جز لوله تفنگ و زبان گلوله نمیشناسد. سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۵ اوج دوران انسداد سیاسی، گسترش استبدادگرایی، سرکوب و برخورد بدون اغماض و بیرحمانه با مخالفان سیاسی محسوب میشود.
در بخش نخست مصاحبه به تاریخ و دلایل شکلگیری ساواک اشاره کردید. به نظر شما در آن برهه ارتباط حکومت با مردم چگونه بود؟
_ ساواک در سال ۱۳۳۵ تأسیس شد که بیش از سه سال از کودتای ۲۸ مرداد و به دنبال آن گرایش و روی آوردنِ روزافزون محمدرضاشاه پهلوی به شیوه استبدادگرایانه، سرکوبگرانه و قانونستیزانه حکمرانی و نادیده گرفتن قانون اساسی مشروطه و متمم آن سپری میشد.
بنابراین ساواک در برههای شکل گرفت که دیگر مردم ایران در عمل کمترین نقشی در اعمال حق حاکمیت ملی خود در چارچوب قانون اساسی مشروطه و متمم آن نداشتند. معنای دیگر این سخن آن است که ساواک محصول شرایط استبداد و تبهکاری سیاسی رژیم پهلوی بود و هدف از آن هم (در شرایط کنار گذاشتن جبارانه ملت ایران از عرصه سیاست رسمی کشور) تحکیم و تقویت موقعیت شاه با اهرم سرکوب و خشونتورزی، در رأس هرم قدرت و حاکمیت بود.
البته ساواک در همه دوره حدود ۲۲ ساله حیات خود، همان سیاست سرکوبگری، خشونتورزری، رعبافکنی و نقض حق حاکمیت ملی ملت ایران را در چارچوب سیاستهای حاکمیت استبدادگرای پهلوی دنبال کرد.
سپهبد تیمور بختیار نخستین رئیس ساواک بود. دوره ریاست او را چگونه ارزیابی میکنید؟
_ در آن دوره ۲۲ ساله، چهار تن در رأس ساواک قرار گرفتند که نمیشود گفت در سرکوب و خشونتورزی گشادهدستانه مخالفان، شیوه استبدادگرایانه و مشروطهستیزانهِ حکمرانی رژیم پهلوی، بر یکدیگر سبقت نجستند! در دوره ریاست سپهبد تیمور بختیار بر ساواک (۱۳۳۵_ ۱۳۳۹) سرکوب، خشونتورزی، برخورد شدید و قهرآمیز با مخالفان و منتقدان سیاسی رژیم پهلوی در میان احزاب، شخصیتها و جریانهای سیاسی مختلف، بدون کمترین اغماض ادامه پیدا کرد.
دوره ریاست سرلشکر حسن پاکروان بر ساواک از چه زمانی بود و تا کی ادامه پیدا کرد؟
_ در دوره ریاست سرلشکر حسن پاکروان بر ساواک (۱۳۴۰_۱۳۴۳) که همزمان با ناآرامیهای سیاسی و اجتماعی سالهای نخست دهه ۱۳۴۰ بود، ساواک باز هم در سرکوب و برخورد خشن و قهرآمیز با مخالفان سیاسی حکومت (روحانیون و اسلامگرایان، نهضت آزادی و جبهه ملی، جریان چپ و دیگران) کمتر تعلل کرده و دودلی نشان داد.”
کارنامه ریاست ارتشبد نعمتالله نصیری بر ساواک را چگونه میبینید؟
_ در طول دوره ریاست ارتشبد نعمتالله نصیری بر ساواک (۱۳۴۴_ ۱۵ خرداد ۱۳۵۷)، شاهد اوجگیری بیسابقه سرکوبگری، دهشتآفرینی، خشونتورزی و بلکه کشتار مخالفان سیاسی حکومت از اقشار و گروههای مختلف توسط آن سازمان، هستیم.
در آستانه قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، نصیری علاوه بر ریاست شهربانی کل کشور، فرماندار نظامی تهران و حومه شد تا در سرکوب مخالفتها، فراغت بال و امکانات بیشتری داشته باشد. نصیری در عین حال با ساواک و ژاندارمری نیز رقابت داشت و شاه از عملکرد او راضی بود؛ بر همین اساس نیز پس از ترور «حسنعلی منصور» شاه، سرلشگر حسن پاکروان را از ریاست ساواک برکنار و نعمتالله نصیری را به عنوان معاون نخستوزیر و رئیس ساواک معرفی کرد. ساواک بخش زیادی از مشهوربودنش به جنایتکاری را مرهون دوران طولانی ریاست نصیری بر این سازمان است.
هنگامی که نصیری در رأس ساواک قرار گرفت، عملکرد غیرانسانی این سازمان در دوران ریاست چهار و نیم ساله تیمور بختیار به تدریج به دست فراموشی سپرده شد. در دهه ۱۳۴۰ ارتشبد حسین فردوست همچنان قائممقام ساواک بود که به ندرت با نصیری دچار اختلاف میشد.
نصیری جز وفاداری مطلق به شاه، نقش دیگری در مدیریت، سازماندهی و تصمیمهای مهم ساواک نداشت و اعتقاد تردیدناپذیر او در برخورد خشن با مخالفان از دلایل حضور طولانیاش در رأس ساواک بود. ساواک در دوره ریاست نصیری منفورتر شد و او در برخورد با مخالفان هیچ مدارایی تجویز نمیکرد.
کمیته مشترک ضدخرابکاری در آستانه دهه ۱۳۵۰ در دوران ریاست نصیری تأسیس شد و «پرویز ثابتی» مدیرکل اداره کل سوم ساواک که همانند نصیری از اهالی سنگسر سمنان و بهایی بود، جایگزین ناصر مقدم شد. از جمله رخدادهای دوران ریاست نصیری بر ساواک، قتل بختیار نخستین رئیس ساواک در عراق بود. نصیری این اقدام را به نام خود ثبت کرده و به پاداش آن به درجه ارتشبدی ارتقاء یافت.
به مدیریت پرویز ثابتی در ساواک اداره کل سوم ساواک (امنیت داخلی) اشاره کردید. این اتفاق چه زمانی بود و چگونه سپری شد؟
_ نقش شخص پرویز ثابتی که از اوایل دهه ۱۳۵۰ تا ماههای پایانی عمر رژیم پهلوی بر اداره کل سوم ساواک (امنیت داخلی) مدیریت میکرد، در سرکوب و برخورد به مراتب خشنتر، غیرانسانیتر و وحشیانهتر ساواک، با مخالفان سیاسی رژیم پهلوی بسیار برجسته و قابل توجه بود.
بهویژه در دوره همان مدیریت پرویز ثابتی بر اداره کل سوم یا امنیت داخلی ساواک هم بود که کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک و شهربانی (در محل کنونی موزه عبرت در حوالی میدان امام خمینی) تشکیل شد که میدانیم نام آن یادآور اوج خشونتورزی، اعمال شکنجههای مرگبار جسمی و روحی و دهشتآفرینی غیرانسانی ساواک درباره هزاران مخالف و منتقد سیاسی رژیم پهلوی در طول دهه ۱۳۵۰ بوده است.
البته شکنجهگاههای ساواک فقط بهکمیته مشترک ضدخرابکاری محدود نمیشد و در بیشتر مواقع به همه زندانهای کوچک و بزرگ حکومت در سراسر کشور که عموماً ساواک نقش درجه اولی در هدایت آنها اعمال میکرد، بیشتر کسانی که در مقاطع مختلف و بهدلایل و اتهامهای گوناگون دستگیر و روانه بازداشتگاهها و زندانها میشدند، شکنجههای مرگبار و غیرانسانی جسمی و روحی شدیدی را متحمل میشدند. میشود گفت همه اعترافگیریها و پروندهسازیهای ساواک برای کسانی که به دلایل و اتهامهای سیاسی و به اصطلاح امنیتی! دستگیر میشدند، با اعمال شکنجههای مرگبار جسمی و روحی همراه بود.
نصیری که مدت طولانی ریاست ساواک را برعهده داشت، چگونه شخصی بود و چه ارتباطی با شاه و دربار داشت؟
_ از ویژگیهای نصیری، فساد مالی در سطح بسیار گسترده بود. گفته میشد نصیری به جز کسب مال و ثروتاندوزیهای نامشروع، دلمشغولی قابلتوجه دیگری نداشت. بسیاری از معاونان و مدیران ارشد ساواک نیز در کنار وظایف محوله، به تبعیت از نصیری، به زد و بندهای اقتصادی مشغول بودند.
نصیری دفتر کارش را در ساواک آشکارا به مرکزی برای انجام معاملات بزرگ اقتصادی تبدیل کرده بود و داراییهای نقدی و غیرنقدی او از صدها میلیون تومان فراتر میرفت. نصیری با سوءاستفاده از مقام خود، علنی از صاحبان ثروت و سرمایه و نیز مقامهای سیاسی، اخاذی میکرد و در بسیاری از معاملات کلان اقتصادی، تجاری و نیز ساختمانسازیها، معاملات زمین و مسکن مشارکت داشت. نصیری در سالهای پایانی حکومت پهلوی بخش زیادی از داراییهای خود را به خارج از کشور منتقل کرد.
اشرف پهلوی خواهر شاه از دوران جوانی با نصیری در ارتباط بود و اشرف نیز تا واپسین دوران ریاست نصیری بر ساواک از او حمایت میکرد.
نصیری با وجود وفاداری مثالزدنیاش به شخص شاه، همواره نگران جایگاهش نزد شاه بود و از اینکه همکارانش در ساواک و دیگر مراجع حکومت، گزارشهای سوئی از عملکردش در اختیار شاه قرار دهند، در نگرانی دائمی به سر میبرد. نصیری نسبت به نگرش سازمان سیا از او نگران بود و پس از آنکه متوجه شد تلفنهایش توسط ساواک شنود میشود نگرانتر شد.
او مطمئن بود که این شنودها فقط به دستور شخص شاه و توسط پرویز ثابتی انجام میگیرد. نصیری، ثابتی را متهم میکرد که بر ضد او و برای هویدا و فرح جاسوسی میکند. او در واپسین سالهای ریاستش بر ساواک میگفت که قدرتطلبی، شاه را دیوانه کرده است.
نصیری پیشبینی میکرد در آیندهای نه چندان دور شاه او را زندانی و در نهایت خواهد کشت. نصیری تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی در ریاست ساواک باقی ماند اما با گسترش حرکتهای مردمی، نصیری نتوانست بحران را مهار کند و عملکرد غیرانسانی وی در ساواک، موجب گسترش ناآرامیها شد. شاه به ناچار و به دنبال توصیههایی در نیمه خرداد ۱۳۵۷، نصیری را عزل و سپهبد «ناصر مقدم» را جایگزین او کرد.
سپهبد ناصر مقدم دوره کوتاهی همزمان با ناآرامیهای انقلاب در سال ۵۷، ریاست ساواک را برعهده داشت. ارزیابی شما از این دوره چگونه است؟
_ در دوره ریاست مقدم بر ساواک (۱۵ خرداد ۱۳۵۷ تا ۱۷ بهمن ۱۳۵۷) که همزمان با گسترش ناآرامیهای سیاسی و اجتماعی منجر به پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران و سقوط نهایی رژیم استبدادگرا و قانونستیز پهلوی بود، نقش ساواک در برخورد قهرآمیز، سرکوب و بلکه کشتار انقلابیون در اقصی نقاط کشور قابل توجه بود.
حاصل اینکه، ساواک در همه سالهای فعالیتش، در نزد افکار عمومی ایران و جهان بهعنوان یک سازمان شکنجهگر، جانی و تبهکار، اشتهاری تمام و کمال داشت و به تبع آن، در آن افتخارِ تبهکاری، جنایت و محروم ساختن ملت ایران از اعمال حق حاکمیت ملی، همه رؤسا و مدیران ساواک (بهویژه در اداره کل سوم/ امنیتی داخلی)، به فراخور موقعیتی که داشتند، سهیم و شریک بودند.
درباره حضور سپهبد نصیری در سطوح مختلف مدیریتی و عملیاتی ساواک باید این نکات را هم اضافه کنم، هنگامی که ارتشبد حسین فردوست در سال ۱۳۳۸ دفتر ویژه اطلاعات را تأسیس کرد و در رأس آن قرار گرفت، ناصر مقدم را که تا آن زمان رئیس شعبه بازرسی اداره دادرسی ارتش بود به آن دفتر منتقل کرد و چند سال پس از انتصاب فردوست به قائممقامی کل ساواک، در شامگاه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، شاه که از عملکرد ساواک در برخورد با مخالفان ناراضی بود، به پیشنهاد فردوست، سرتیپ «مصطفی امجدی» را از مدیرکلی اداره کل سوم ساواک (اداره امنیت داخلی) برکنار و ناصر مقدم را جایگزین او کرد.
مقدم نزدیک به ۱۰ سال در رأس مدیریت اداره کل سوم ساواک باقی ماند و چنانکه از خاطرات فردوست بر میآید، در این دوران طولانی که همزمان با قائممقامی او بر ساواک بود، مقدم برای تجدید ساختار اداره کل سوم و کارآمد کردن آن تلاش بسیاری انجام داد. به این ترتیب بخشی زیادی از فعالیتهای ساواک بر ضد مخالفان سیاسی حکومت در دهه ۱۳۴۰ را باید از ابتکارات و کارنامه مقدم (مدیرکل اداره کل سوم این سازمان) ارزیابی کنیم.
از جمله مهمترین تشکیلاتی که در دوران مدیرکلی مقدم بر اداره کل سوم ساواک به ابتکار همین اداره و با مشارکت شهربانی و ژاندارمری تأسیس شد، کمیته مشترک ضد خرابکاری بود. عملکرد مقدم در رأس اداره کل سوم ساواک که از حمایتهای بیدریغ حسین فردوست نیز برخوردار بود، تا حدود زیادی رضایت خاطر شخص شاه را فراهم میآورد و اسناد و مدارک موجود نشان میدهد او در دوران طولانی نظامیاش و به ویژه در دوران حضور در رأس اداره کل سوم ساواک و پس از آن، موفق به دریافت دهها نشان افتخار شد و شخص نصیری رئیس وقت ساواک نیز بارها از خدمات و عملکرد موفق مقدم در ریاست اداره کل سوم ساواک تشکر و قدردانی کرد.
در ۲۳ فروردین ۱۳۵۲ ارتشبد نصیری رئیس وقت ساواک در اعلامیهای به سرلشکر مقدم اطلاع داد که سمت او از مدیریت اداره کل سوم ساواک به قائممقامی کل این سازمان تغییر پیدا کرده است اما این سمت اخیر چند روزی بیش دوام نداشت و در ۳۰ فروردین ۱۳۵۲ اعلام شد به خدمات سرلشکر ناصر مقدم در ساواک پایان داده شد و او ضمن حفظ مقام آجودانی شاه، به ریاست اداره کل دوم اطلاعات و ضد اطلاعات ارتش منصوب شد.
جانشینی مقدم در پست قائممقامی کل ساواک که مدتها پیش با کنارهگیری فردوست خالی مانده بود به سرلشکر «علی معتضد» سپرده شد که این سمت را تا سقوط نهایی رژیم پهلوی حفظ کرد. از جمله اقدامات ساواک در دوره مدیریت مقدم بر اداره کل سوم، ترور تیمور بختیار در عراق بود.
برخی منابع همچنین مقدم را مبتکر تشکیل و راهاندازی خانههای امن ساواک در اقصی نقاط تهران و برخی دیگر از شهرهای بزرگ کشور دانستهاند. در طول دوران طولانی مدیریت مقدم بر اداره کل سوم ساواک مخالفتهای چریکی و مسلحانه با رژیم پهلوی گسترش یافت و در واپسین سالهای حضورش در رأس اداره کل سوم ساواک، به اوج خود رسید و در همان حال ساواک به ویژه از اواخر دهه ۱۳۴۰ به عنوان سازمانی تبهکار و شکنجهگر در محافل سیاسی، اجتماعی و رسانهای داخلی و خارجی مشهور شد و در دستگیری، بازجویی، شکنجه، قتل و ترور و از میان برداشتن مخالفان سیاسی حکومت از اقشار و گروههای مختلف به روشهای نوین و به اصطلاح کارآمدتری که مهمترین مشخصه آن خشونتورزی بیشتر و افسار گسیختهتر، بود روی آورد.
در این میان البته بخت با او یار شد که جانشینش در رأس مدیریت اداره کل سوم ساواک فرد بیرحم و قسیالقلبی نظیر پرویز ثابتی بود که با هدایت ساواک، با روشهای بس خشن و غیر انسانیتر در برخورد با مخالفان حکومت، موجب کمرنگتر کردن عملکرد مقدم در رأس اداره کل سوم ساواک (در سالهای ۱۳۴۲ _ ۱۳۵۲ ش) شد.
پرویز ثابتی به عنوان یکی از چهره مشهور ساواک از چه جایگاه خانوادگی و تحصلاتی برخوردار بود و چگونه وارد این سازمان شد؟
_ پرویز ثابتی مشهورترین مدیر اداره کل سوم ساواک (امنیت داخلی) فرزند حسین در ۱۳۱۵ و در خانوادهای بهایی در بخش سنگسر از توابع شهرستان سمنان متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در دبستانهای حسینیه و شاهپسند سنگسر گذراند و دوران متوسطه را در مدرسه فیروز بهرام تهران طی کرد.
در سال ۱۳۳۷ از دانشکده حقوق دانشگاه تهران در رشته قضایی مدرک کارشناسی گرفت. در همین سال به استخدام ساواک درآمد و در سال ۱۳۴۵ به ریاست اداره یکم اداره کل سوم ساواک منصوب شد. در سال ۱۳۴۹ معاون دوم اداره کل سوم ساواک شد. ثابتی در اوج سرکوبهای ساواک در ۱۳۵۲، جایگزین ناصر مقدم در اداره کل سوم ساواک شد و این سمت را تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی عهدهدار بود.
ثابتی در بدو استخدام در ساواک که در بهمن ۱۳۳۷ و توسط مدیرکل وقت اداره کل ششم ساواک (ضرابی) معرفی شده بود، درباره پیشینه خانوادگی و تحصیلی خود چنین نوشته است: «از بدو تولد تا تاریخ مهرماه ۱۳۲۸ در سنگسر از بخشهای سمنان در محلهای به نام تپهسر سکونت داشتهام و از مهر ۱۳۲۸ برای گذراندن تحصیلات متوسطه به تهران آمدم و مدت سه سال در منزل شوهر خواهرم آقای محمدحسین رحمانیان سکونت داشتهام و از مهر ۱۳۳۱ خانوادهام نیز به تهران آمدند و در همان منزل آقای رحمانیان سکونت گردیدند تا اسفندماه ۱۳۳۴ و از اوایل ۱۳۳۵ پدرم بعد از تهیه منزل، ما نیز به آنجا عزیمت نمودیم.
از سال ۱۳۲۶ در مدرسه صابر در آسیاب دولاب تهران به شغل آموزگاری مشغول شدهام و در ایام فراغت و دوران تحصیل با پدرم در امور حشمداری و تجارت در تهران کمک کردهام. دوران ابتدایی را در دبستان حسینیه و شاهپسند سنگسر از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۸ و دوران دبیرستان در فیروز فهرام و تهران از ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۴ و در دانشکده حقوق دانشگاه تهران از ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۷ مشغول به تحصیل بودهام و در خردادماه ۱۳۳۷ نائل به اخذ لیسانس در رشته قضایی از دانشکده حقوق شدهام و به زبان انگلیسی تسلط دارم و در امور قضایی، اداری،اقتصادی و سیاسی نیز تحصیل نموده و مطالعه دارم و دارای چهار برادر… و یک خواهر… هستم.
بنده از بدو تولد در یک خانواده بهایی میزیستهام و پدر و مادرم بهایی بودهاند، لکن از زمان بلوغ و بلکه از ابتدای تحصیلات دوره متوسطه، مسلمان بوده و هستم و به علت کفیل خرج بودن از تاریخ ۲۴/۱۰/۳۷ تا ۲۴/۱۰/۳۸ از خدمت معاف شدهام و این برگ برای سالهای بعد نیز تمدید خواهد شد.
رساله پایان تحصیلات دانشکده حقوق درباره کسانی که مجازات نمیشوند، یعنی صغار و مجانین بوده است. همانطور که مشاهده میشود بنده از اهالی سنگسر هستم و سنگسر یک منطقه عشایری و دارای مردمی شاهدوست و وطنپرست است. رستاخیز اهالی سنگسر در قیام ملی ۲۸ مرداد، دلیل بر این ادعاست. به طریق اولویت اینجانب نیز فردی شاهدوست و وطنپرست میباشم».
ارزیابی شما از نقش پرویز ثابتی در گسترش اختناق و سرکوب چگونه است؟
_ حسین فردوست، ثابتی را فردی جاهطلب و متظاهر میداند که ساواک در دوران مدیریتش بر اداره کل سوم به نهایت بدنامی رسید. ثابتی در دهه ۱۳۵۰ به عنوان مقام امنیتی که هر از گاهی در برنامههایی تلویزیونی از موفقیتهای ساواک در برخورد با مخالفان سیاسی و چریکی حکومت سخن به میان میآورد، به فردی شناخته شده و در عین حال رعبانگیز تبدیل شده بود.
ثابتی با فردوست و امیرعباس هویدا روابط نزدیکی داشت و اخبار و گزارشهای منظمی از عملکرد و فعالیتهای اداره کل سوم ساواک در اختیار این دو قرار میداد. پس از آغاز حرکتهای مردمی دوران انقلاب، ثابتی طرفدار سیاست سرکوب مخالفان بود و به شاه پیشنهاد کرد اجازه دهد ساواک ۱۵۰۰ نفر از مخالفان شاخص سیاسی را دستگیر کند و به طور همزمان مخالفان را با شدت هر چه تمامتر سرکوب کند.
او وعده داده بود با اجرای این سیاست به زودی ناآرامیها فروکش خواهد کرد. از جمله حوادثی که در سالهای اقتدار پرویز ثابتی رخ داد قتل جوان بیگناهی در مغازهای کفشفروشی در تهران توسط محافظ همسر ثابتی بود که با وجود فضای رعبانگیز موجود، در بین مردم انعکاس یافت و تنفر از ساواک و ثابتی را مضاعف کرد.
از دیگر اقدامات ساواک با هدایت پرویز ثابتی، قتل گروه جزنی در تپههای مشرف به زندان اوین در سال ۱۳۵۴ بود. شکنجههای مرگبار متهمان و مخالفان حکومت پهلوی با شدت هر چه تمامتر پیگرفته شد و کمیته مشترک ضدخرابکاری که از شعب تحت مدیریت و هدایت اداره کل سوم ساواک بود، همراه با زندان اوین و سایر شکنجهگاهها و خانههای امن ساواک در طول دوران مدیریت پرویز ثابتی، بیرحمی، قساوت و وحشیگری بسیاری نشان داد.