زیدآبادی: آیا نظر حداد عادل این است که باید کتاب های افلاطون، ارسطو، هابز، کانت، هگل، نیچه را در میدان شهر آتش زد؟ / به جای این ادعاها، بهتر است به عنوان یکی از مدعیان اصلی علوم انسانی اسلامی، در ده صفحه، منظورش از این نوع خاص از علم را توضیح دهد

به گزارش هشت صبح و به نقل از انتخاب :

احمد زیدآبادی در اعتماد نوشت: غلامعلی حداد عادل چند سالی است که بی‌وقفه به پر و پای «علوم انسانی» می‌پیچد و آن را پدیده‌ای غربی و در نتیجه «غیراسلامی» می‌داند.

از این رو، او معتقد است: «رسیدن به تمدن نوین اسلامی با علوم انسانی غرب میسر نیست» و به همین لحاظ تاکید می‌کند: «با توجه به تجربه‌ای که دارم اگر بخواهیم علوم انسانی اسلامی ما متحول و بومی‌سازی شود باید حداقل، یک پژوهشکده مستقلی برای تحول علوم انسانی تاسیس و افرادی نو برای آن انتخاب شوند که معتقد به این مهم باشند»!

به قول آقای حداد عادل، «متاسفانه حال علوم انسانی امروز اصلا خوب نیست.» آخر این علوم انسانی غربی دقیقا کدام علوم است و قرار است نوع اسلامی آن با آن‌ها چه توفیر و تفاوتی داشته باشد؟

در جغرافیایی که ما غرب می‌نامیم یعنی قاره اروپا و کشور امریکا، هزاران متفکر هر کدام با تمایلات خاص خود و عموما متضاد با یکدیگر، نظریه‌هایی درباره جامعه و تاریخ و انسان مطرح کرده‌اند که به مجموعه آن‌ها اصطلاحا «علوم انسانی» گفته می‌شود. حالا منظور آقای حداد عادل از علوم انسانی غربی، نظریه کدامیک از متفکران اروپایی یا امریکایی است؟ مگر همه این نظریه‌ها شبیه یکدیگرند؟ مگر همه آن‌ها ماتریالیستی‌اند؟ مگر همه آن‌ها لزوما اومانیستی هستند؟
از یونان باستان تاکنون ده‌ها هزار فیلسوف، متأله، دیندار، بی‌دین، ماتریالیست، ایده‌آلیست، خداپرست، خداستیز، اومانیست، تئوکرات، سوسیالست، کاپیتالیست، اخلاقگرا، ضدِ اخلاق، مدرنیست، ضدِمدرنیست، پست‌مدرنیست، عقلگرا، رمانتیک و ده‌ها جور گرایش فکری و عقیدتی دیگر، آثاری به فراخور حال خویش تولید کرده‌اند که نه همه در یک دستگاه می‌گنجند و نه می‌توان آن‌ها را همتراز و همسطح دانست.

از لابه‌لای این همه آثار متنوع و رنگارنگ، هر فرد و گروه و دسته و دولتی بنا به علایق خود، بخشی از این علوم را بر بخشی دیگر ترجیح می‌دهد و بنا به آن، رفتار یا سیاستی را در پیش می‌گیرد.

حال، آیا نظر آقای حداد این است که باید افکار و اندیشه هایپارمنیدس، فیثاغورس، دمکریتوس، سقراط، افلاطون، ارسطو، فرفریوس، فلوطین، سیسرون، آگوستین قدیس، آلبرت کبیر، آکوئیناس قدیس، دانته، ماکیاول، هابز، لاک روسو، هیوم، کانت، هگل، فیخته، شلینگ، گوته، نیچه، مارکس، دورکیم، آگوست کنت، داروین، فروید، منتسکیو و متفکران صد‌ها مکتب فکری و انتقادی قرن ۲۰ و سال‌های اخیر را با انگِ «علوم انسانی غربی» کنار گذاشت و به دور ریخت یا کتاب‌های‌شان را در میدان شهر آتش زد و بعد چشم به «پژوهشکده مستقل» مورد نظر حداد چشم دوخت تا علوم انسانی اسلامی تولید کند؟

به جای این ادعاها، بهتر است آقای حداد به عنوان یکی از مدعیان اصلی علوم انسانی اسلامی، متنی حتی اگر شده در ده صفحه، از این نوع خاص از علم در زمینه جامعه‌شناسی یا انسان‌شناسی یا تاریخ، فارغ از آنچه متفکران مسلمان قبل از این مطرح کرده‌اند، به جامعه دانشگاهی کشور ارایه دهد تا ببینیم اصولا منظورش چیست؟ نظراتش از چه پایه استحکام و استدلال برخوردار است؟ و مهم‌تر از آن دقیقا به چه کار می‌آید؟

آخر فردی که به عنوان مدعی نفی علوم انسانی غربی، مهم‌ترین آورده‌اش ترجمه اثری از کانت و ترجمه اثر دیگری درباره کانت است، چرا باید حرفی به میان آورد که مسوولان ناآشنا به ماهیت علوم انسانی را به اعلام جنگ با علوم انسانی ترغیب کند؟

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا