تماشا کنید: چشمان همیشه بسته نوانقلابیون
پایگاه خبری «انتخاب» / سید حمزه صالحی: جریانی که در ایران خودش را انقلابی میداند، به نظر میرسد بجای از آنکه زمین فعالیت خودش را در چهارچوب هویت ایرانی و اسلامی تعریف کند، اسیر افراط و تفریط در موضع گیری شده و بدون توجه به منافع ملی و حتی منافع انقلاب اسلامی از منظر تقابلی با موضوعات برخورد میکند. این موضوع در بسیاری از موارد و در بحرانهای متعددی که خارج از مرزهای کشور بودهاند خود را نشان داده است.
از مهمترین نمونهها در سالهای اخیر میتوان به ادعا در مورد ایجاد آشوب و جنگ داخلی در آمریکا بعد از انتخابات ۲۰۲۰ و اینکه حتی ممکن است بعضی از ایالتها به سمت جدایی طلبی بروند اشاره کرد که این طیف با قطعیت آن را مطرح میکردند. یاسرجبرائیلی از کارشناسان مطرح این طیف با اعتقادی راسخ و خدشه ناپذیر آنچنان به ایجاد هرج و مرج در آمریکا باور داشت که حتی بعد از اعلام پیروزی جو بایدن در انتخابات سال با قاطعیت تمام مدعی بود که بایدن روی کاخ سفید را نخواهد دید. او حتی در ادامه مدعی شد که کار آمریکا تمام است. نکته مهمتر این است که چنین فردی رئیس مرکز ارزیابی و نظارت راهبردی اجرای سیاستهای کلی نظام است. چنین دیدگاهی در میان تحلیلگرانی که خود را به این طیف منتسب میکنند هم کمابیش وجود داشت و حتی بسیاری از حامیان مجازی آنها به این گونه تحلیلها دل بسته بودند!
مورد بعدی زمانی رخ داد که بعد از خروج آمریکا از افغانستان، گروه تروریستی طالبان با توافقات پشت پرده و خیانت اشرف غنی به قدرت رسید. در آن زمان افکار عمومی در افغانستان و ایران به شدت علیه طالبان بود و از جبهه ملی مقاومت به رهبری احمد مسعود حمایت میکرد. اما طیف مدعی انقلابیگری در ایران برخلاف واقعیات موجود به شکل غریبی به تطهیر طالبان پرداخت، بدون توجه به سابقه شرارتهای فراموش نشدنی این گروه علیه ایران و شیعیان با تمام توان در حمایت از طالبان به میدان آمد به گونهای که نه تنها چشم را بر روی جنایات طالبان بستند بلکه آنها را توجیه هم میکردند. بدتر از همه جبهه ملی مقاومت در پنجشیر را که بیشترین نزدیکی را از هر حیث به ایران داشتند، تخریب کردند و آنها را وابسته به صهیونیستها معرفی میکردند.
تئوریسنهای آنها مانند رائفی پور برای تطهیر طالبان مدعی میشدند که خانه ملاعمر سه در تا حسیسنه شیعیان فاصله داشته است. این گروه تندرو چنان هویت خود را به شکل حیثیتی با طالبان گره زد که سعی میکرد صدای مخالفان طالبان در داخل کشور را هم قطع کند. نمونه آن آزار و اذیتهایی بود که برای محمد حسین جعفریان به عنوان خبرهترین کارشناس این حوزه پدید آوردند که شخصا بارها به آن اشاره کرد.
اما به مرور مشخص شد که حمایت این گروه از طالبان و تطهیر آنها چقدر نادرست بوده است. طالبان از همان ابتدا رجزخوانیهای توام با اهانت علیه ایران را شروع کرد و همچنان ادامه میدهد. شیعیان را قتل عام کرد، نوزور را ممنوع کرد و شروع به فارسی زدایی در افغانستان کرد. هم اکنون قومگرایی مبتنی بر ایده فاشیستی پشتونیسم را در پیش گرفته و به سرکوب سایر گروهها میپردازد. حقابه ایران را پرداخت نمیکند و تاکنون چندین باز به مرز ایران تعرض کرده و در این حملات تعدادی از مرزبانان کشور به شهادت رسیده اند. با تمام این شرایط و در حالی که خطر طالبان برای عام و خاص روشن شده است، بازم هم این گروه انقلابی در ایران همچنان بر اشتباه خسارت بار خود پافشاری میکند و حتی اهانتها و تعرضات مرزی طالبان را توجیه میکنند.
یکی دیگر از مواردی که این گروه باز به شکل حیثیتی و هویتی خود را با آن پیوند زد حمله روسیه به اوکراین بود. در جریان این حمله چند تحلیل نادرست دست به هم دست هم داد تا زنجیره اشتباهات محاساتی و تحلیلهای اشتباه این طیف اینبار بیش از گذشته برای کشور و مردم خسات به بار بیاورد. این گروه جدا از ضدیت ایدئولوژیکی که با آمریکا و غرب داشت تصور میکرد که اوکراین هدف راحتی برای پوتین است و با پیروزی سریع و قاطع روسیه در اشغال اوکراین، آمریکا و غرب مضمحل میشوند و چین و روسیه زمامدار جهان خواهند شد، جدا از خام بودن چنین تصوراتی و جدا از اینکه مسلط شدن چین و یا روسیه بر جهان چقدر میتواند عوارض منفی برای ایران در پی داشته باشد، آنها همین حالا هم پیروزی روسیه و چین را کلید خوشبختی ایران میدانند. بر پایه چنین تصوری حمایت رسانه شدیدی در ایران از طرف رسانههای دولتی از تهاجم روسیه به اوکراین صورت گرفت.
چنین واکنشهایی جدا از آنکه با روح مبازارات مردمی در تاریخ معاصر ایران که مبتنی بر نوعی عدم تعهد و توزان گرایی در سیاست خارجی و نفی تجاوز و اسعمارگری بود تناقض داشت، آشکارا با سیاست نه شرقی، نه غربی که اصلیترین شعار انقلاب اسلامی پیرامون سیاست خارجی هم بود تضاد بنیادین داشت. حجم حمایت از روسیه در رسانههای ین طیف به حدی بالا بود که لوان جاگاریان سفیر هتاک و سابق روسیه در ایران که بارها رفتارهای خارج از نزاکت دیپلماتیک علیه ایران و ایرانیان از او سر زده بود با لحنی دستوری از رسانههای ایران خواست تا از عبارت حمله روسیه به اوکراین استفاده نکنند و از عبارت «عملیات ویژه نظامی روسیه» استفاده کنند.
هیچکدام از این موارد تاثیری بر رویکرد طیف موسوم به انقلابی نداشت و با همان شدت اولیه از روسیه حمایت میکردند. تحت تاثیر اطمینانی که به و پیروزی روسیه وجود داشت، حتی مذاکرات هستهای را که در آستانه امضا توافق بود رها کردند. دلیل این اقدام در خوشبینانهترین حالت بر اثر باور به تئوری «زمستان سخت اروپا» بود که با تبلیغات بدون پشتوانهای مانند «winter is coming» توسط آقای مرندی شروع شده بود. آنها معتقد بودند بخاطر زمینگیر شدن اروپا در زمستان و نیاز این کشور به انرژی ایران میتواند امتیاز بیشتری از غرب بگیرد. این تئوری که از همان ابتدا شکست آن برای اکثر کارشناسان مسجل شده بود باعث نگرانی کارشناسان و دلسوزان کشور شد؛ ولی طیف نوانقلابی سرمست و مطمئن از زمستان سخت اروپا به نظرات آنها توجهی نکرد و توافق با مداخله روسیه از دست رفت و زمستان سخت اروپا هم نه تنها هرگز نرسید، بلکه خود ما در داخل کشور در زمستان با کمبود گاز روبرو شدیم.
رویاپردازی این طیف پیرامون زمستان سخت اروپا به حدی بود که اظهار نظر بعضی کارشناسان این طیف در این باره به گونهای بود که گویی تماس خود را با واقعیت از دست داده اند. برای مثال در ۱۳ شهریور ۱۴۰۲ مهدی خانعلیزاده کارشناس حامی این طیف تصویری آخر زمانی از اروپا ارائه داد و مدعی شد که «اروپا در وضعیت شبیه به بعد از جنگ جهانی دوم قرار دارد. زیر ساختها از بین رفته است. توانایی استفاده از آنها وجود ندارد. بیماریهای فراگیر شیوع پیدا کرده است و دولت توانایی مقابله با آن را ندارد.» چنین حرفهای بی پایه و بی مبنایی در عصر دیجیتال که همه اخبار به شکل آنی قابل دستیابی است، از موارد عجیب تحلیل سیاسی بود که به شکل غیر قابل باوری مبنای عمل هم قرار میگرفت. این نوع تحلیلها باعث شد که به نوعی پای ایران به بحران اوکراین باز شود و فشارهای دیپلماتیک بر کشور افزایش پیدا کند، به طوری که بخاطر ادعای کمکهای پهپادی خطر امنیتی سازی سیاست خارجی کشور همچنان وجود دارد.
اشتباه و خسارت بار بودن ایت تحلیل که از همان ابتدا آشکار بود، اکنون در میدان عمل هم کاملا روشن شده است. ارتش پوتین نه تنها به اهداف خود در جنگ نرسید؛ بلکه متحمل خسارات فراوانی شد، نفت این کشور از بازار رسمی حذف شد و بازار جهانی توانست خود را با آن وفق دهد، با قطع گاز به اروپا مشکلی برای اروپا رخ نداد و حتی قیمت گاز در این کشورها کاهش یافت. اقتصاد روسیه به حدی ضربه دیده که کارشناسان معتقدند هرگز به دوران قبل از جنگ اوکراین باز نخواهد گشت. بدتر از همه روسیه با اعمال تخفیف زیاد در عرضه نفت خود در بازارهای سیاه باعث شده است که مشتریهای نفت ایران مانند هند و چین هم از دست بروند و به اندک درآمد نفتی کشور هم ضربه وارد شود. اما همه این موراد باز هم باعث نشد که این طیف حتی ذرهای از رفتار و گفتار و پیش بینیهای نادرست خود عقب نشینی کند. آنها بدون توجه به عواقبی که اینگونه رفتارها برای کشور دارد، همچنان بر عملکرد نادرست خود اصرار دارند و به آن ادامه میدهند؛ و در آخر اینکه مطابق خبرها اندک پیروزیهای روسیه توسط گروه واگنر به رهبری پریگوژن به دست آمده است. اما این گروه به علت آنچه بی کفایتی فرماندهان ارتش روسیه میدانست به خاک روسیه حمله کرد و در کمترین زمان تا نزدیکی مسکو نفوذ کرد. به طوری که روسیه را در آستانه جنگ داخلی قرار داد. این اتفاق ناهنجاریهای ساختاری در روسیه را به رخ کشید و در کنار ناکامیهای پوتین در میدان جنگ بیش از پیش باعث افسانه زدایی از شخصیت مقتدر او هم شد و ضعف این فرد در حمکرانی و حتی موقعهیت متزلزل آن را بر همگان آشکار کرد. اما طیف انقلابی بجای اینکه در پی تجدید نظر در رفتارهای خود و درس گرفتن از شرایط باشد، به شکل لجوجانهای باز هم حیثیت و هویت خود به پوتین گره زد و در حالی که روسیه در آستانه جنگ داخلی بود و مسکو برای اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم سنگربندی شده بود، عقب نشینی گروه واگنر را یک پیروزی میدانند و از آن به شکل عجیبی برای خود دست آورد سازی میکنند.
اما چرا رفتار این گروه اینگونه لجوجانه و واقعیت گریز است؟
سابقه رفتاری این طیف نشان داده است که متاسفانه بخاطر تمرکز بیش از حد بر ایدئولوژی و کنار گذاشتن منافع ملی که خود ناشی از تفسیر نادرست از ایدئولوژی انقلاب است و نیز به سبب غافل شدن از عناصر اصلی قدرت ملی که اصل و اساس و ریشه پایداری یک مملکت است به این سمت کشیده شده اند. مهمترین رکنی که این طیف بسیار از آن دم میزند، ولی در عمل کمتر به آن بها میدهد «رضایت مردمی» است. رضایت مردمی بر بهبود روابط دولت-ملت و تغییر شیوه حکمرانی متناسب با خواست مردم نهفته است که این طیف برخلاف تظاهر به مردمداری هیچ انعطافی به نفع مردم در این زمینه از خود نشان نداده است.
همچنین رفتار آنها نسبت به گروههای رقیب در داخل مانند اصلاح طلبان بر نوعی لجاجت و خصومت غیر قابل ترمیم مبتنی شده و باعث شده است که از لحاظ روانی هر حرکتی را از منظر آنها بررسی کنند. در واقع تاکنون هر حرکتی که مورد تائید گروههای اصلح طلب بوده تقریبا و به طور قطع به یقین با مخالفت این طیف روبرو شده است. این شاید در حالت عادی مشکل ساز نباشد، ولی زمانی که یک طیف تمام قدرت یک کشور را در اختیار دارد و سرنوشت و تاریخ را رقم میزند اگر و تصمصمگیریها و موضعگیریهای خود را براساس چنین رویکرد سطح پایینی تدارک ببیند فاجعه بار خواهد بود.
به عبارت روشنتر این طیف نگران این هستند که از رفتار انعطافپذیر آنها و پذیرش اشتباه از سوی باعث ضعف و زوال آنها شود. این تصور باعث شده است بجای اصلاح و جبران اشتباه به شکل غیرقابل درکی بر اشتباهات مرگبار خود اصرار کنند. این در حالی است که انتظار میرود اگر طیفی سرنوشت یک مملکت را در دست میگیرد باید اینقدر عزت نفش داشته باشد و فراجناحی عمل کند که به منافع ملی و خواست اکثریت ملت ولو اینکه با عقاید شخصی آنها ناساگار باشد وفادار بماند. چیزی که متاسفانه در ایران دیده نمیشود.