تماشا کنید: رو در رو / گزارشی از مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا؛ از گفتوگو با برژینسکی تا کری

مهرشاد ایمانی؛ سرویس سیاست خارجی انتخاب: حالا که بحث مذاکره مستقیم ایران و آمریکا در بین است، باید بدانیم که فقط در این مقطع نیست که میان دو کشور مذاکراتی مستقیم در حال شکلگیری است بلکه از ابتدای انقلاب تا کنون در چند مقطع دو کشور در موضوعات مختلف با هم به گفتوگو پرداختهاند؛ بنابراین گرچه مذاکره مستقیم با آمریکا یک امر رایج و عادی در دیپلماسی جمهوری اسلامی محسوب نمیشود، اما امری بیسابقه هم نیست و شاید گفت تابویی بدون استثنا نیست.
*مذاکره بازرگان، یزدی و چمران با برژینسکی در الجزایر
نخستین مذاکره بر میگردد به آبان سال ۵۸ یعنی کمتر از یک سال از پیروزی انقلاب که مهدی بازرگان، رئیس دولت موقت به همراه ابراهیم یزدی، وزیر خارجه و مصطفی چمران، وزیر دفاع، برای شرکت در جشن سالگرد استقلال الجزایر به این کشور سفر کرده بودند. آنها ساعتی پس از رسیدن به الجزیره و پیش از ملاقات با رئیسجمهور الجزایر، یک ملاقات محرمانه، بدون حضور خبرنگاران و عکاسان با زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیتی کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا انجام دادند. خبر این دیدار به سرعت توسط خبرگزاریها به همه جهان مخابره شد. هیئت ایرانی تمرکزش بر بازگردان شاه از آمریکا به ایران بود که آن طور که گفته میشود آمریکاییها با این درخواست مخالفت میکنند. گری سیک، دستیار برژینسکی در آن جلسات، بعدها در روایتی گفت: «طرف ایرانی بر بازپسگیری شاه از آمریکا تمرکز کرده بود. در مقابل آمریکاییها هم این موضوع را خارج از امکان عنوان کردند چراکه بهگفته آنها استرداد شاه جایی در فرهنگ سیاسی آمریکا نداشت». ابراهیم یزدی بعدها این گزاره را تأیید کرد و گفته بود که علت خواسته ما برای بازگردان شاه آن بود که ما نگرانی بودیم که شاه با آمریکاییها کنار بیاید و انقلاب لطمه بخورد.
بازرگان در همان مقطع میگفت که برژینسکی خواستار انجام این دیدار ده بود. او میگفت: «دو روز قبل از عزیمت من به الجزایر کاردار سفارت آمریکا در تهران به من اطلاع داد که برژینسکی مایل است هنگام اقامت من در الجزایر، ملاقات و مذاکره انجام دهد و امروز این دیدار انجام شد».
روایت بازرگان در حالی است که سالها بعد رابرت گیتس، ویزیر دفاع دولت بوش که در سال سال ۵۸ همراه برژینسکی بود، میگفت: «نخست وزیر، وزیر دفاع و وزیر خارجه ایران خواستار ملاقات با برژینسکی شدند که برای مراسم بیستوپنجمین سالگرد انقلاب الجزایر در الجزیره به سر میبرد و من هم با او بودم. برژینسکی از من خواست برای یادداشت برداشتن همراهش بروم».
او درباره آنچه در آن دیدار گذشت روایت میکرد: «ما وارد جلسه شدیم و مجموع کلام ما این بود که ما انقلاب شما را میپذیریم. ما کشور شما را به رسمیت میشناسیم. ما دولت شما را به رسمیت میشناسیم. ما همه سلاحهایی را که قرارداد فروش آنها با شاه بسته شده بود را به شما میفروشیم. ما دشمن مشترکی در همسایگی شمالی شما داریم. میتوانیم در آینده با هم کار کنیم. پاسخ آنها این بود که شاه را به ما بدهید. هر کدام مواضع خود را پنج یا شش بار تکرار کرد؛ و در پایان برژینسکی برخاست و گفت تحویل شاه به شما با غرور ملی ما ناسازگار است و این پایان کار بود».
وقتی بازرگان، یزدی و چمران به ایران بازگشتند موجی از حملات به آنها آغاز شد. منتقدان میگفتند که دولت موقت سازشکار است و نباید با آمریکا هیچ مذاکرهای انجام میشد. یزدی یک سال پیش از فوتش یعنی در سال ۹۵ در اینباره گفته بود: «در ایران به همان اندازه که گروهی میخواستند با آمریکاییها به توافق برسیم، کسانی هم بودند که نمیخواستند. میخواستند همچنان روابط ما با آمریکاییها خصمانه باشد. طیف گروههای چپ این موضع را داشتند و این واکنش را نشان دادند که مبادا روابط عادی شود، چون بالاخره انقلاب پیروز شده بود. منافع ملی ایجاب میکرد که با آمریکاییها کنار بیاییم، اما البته چپیها نمیخواستند. طیف گسترده چپها -چه مسلمانشان چه غیرمسلمانشان- همه نسبت به اینکه ما با آمریکاییها به تفاهم برسیم، ناراحت بودند و واکنش نشان دادند».
*مذاکره بعد از تسخیر سفارت
چند روز بعد از دیدار الجزایر دانشجویان موسوم به پیرو خط امام به سفارت آمریکا حمله، آن را تسخیر و کارمندان سفارت را هم توقیف کردند که این توقیف به بحرانی ۴۴۴ روزه و به تعبیر برخی به بحرانی عمیق میان ایران و آمریکا به عمر چند دهه تبدیل شد، زیرا از آن مقطع روابط دو کشور به طور کامل و در همه ابعاد قطع شد. تسخیر سفارت به یکی از چالشهای عمده دولت جیمی کارتر هم بدل شد.
بعد از تسخیر و گروگانگرفتن کارمندان سفارت، گفتوگوهایی آغاز شد. گفته میشود که صادق طباطبایی، صادق قطبزاده و علی شمس اردکانی هر کدام از طرق مختلف مأمور میشوند که ضمن برقراری ارتباط با دولت آمریکا برای بهبود روابط و حل و فصل بحران گروگانگیری وارد عمل شوند. شمس اردکانی از جزئیات مذاکرات محرمانه خود با آندرو یانگ، نماینده وقت آمریکا در سازمان ملل سخن میگوید و البته مدعی میشود که که بهزاد نبوی با تأثیرگذاری روی رجایی مانع از نهاییشدن توافقش با آمریکاییها شد؛ بهزاد نبوی، اما بعدها این ادعا را رد کرد.
در نهایت دولت الجزایر به عنوان میانجی وارد عمل شد. بهزاد نبوی، معاون اجرایی محمدعلی رجایی (که در آن زمان رئیسجمهور بود) مدیریت مذاکرات را برعهده داشت. در مذاکرات وارن کریستوفر، معاون وزیر امور خارجه آمریکا، به عنوان مذاکرهکننده ارشد آمریکایی و محمد بن یحیی، وزیر امور خارجه الجزایر، به عنوان میانجی اصلی، حضور داشتند. در نهایت هم توافقنامهای بین ایران و آمریکا امضا شد. شروط اولیه ایران برای حل بحران گروگانها بازگرداندن محمدرضا شاه پهلوی برای محاکمه و تحویل داراییهای او به تهران بود که محقق نشد. در ادامه بحران، مطالبه اصلی تهران برای آزادی گروگانها، به آزادی داراییهای توقیف شدهاش از سوی آمریکاییها تبدیل شد. داراییهایی که به دلیل تسخیر سفارت و گروگانگیری توقیف شده بود. سرانجام ایران به جای دریافت مطالبات ۲۴میلیارد دلاری خود، به هشت میلیارد دلار رضایت داد که ۵ میلیارد آن صرف پرداخت مطالبات متقابل بانکهای آمریکایی شد و در انتها بیش از سه میلیارد دلار باقی نماند و با این کیفیت گروگانها بعد از ۴۴۴ روز آزاد شدند و روابط ایران و آمریکا برای همیشه قطع شد. در آمریکا هم کارتر با چالش سیاسی مهمی روبهرو شد. بسیاری از آمریکاییها باور داشتند که برای آزادی گروگانها باید به ایران حمله شود و دلیل آنکه رویکرد کارتر در قبال ایران را با تسامح میدانستند او در دور دوم انتخابات به ریگان باخت و تنها نتوانست برای چهارسال دیگر بر کرسی ریاستجمهوری آمریکا تکیه بزند.
*مکفارلین
گفتوگوهای موسوم به مکفارلین هم یکی دیگر از مقاطعی است که میان ایران و آمریکا گفتوگو شکل میگیرد. خرداد سال ۶۵ بود که جیمز مکفارلین، مشاور امنیت ملی رونالد ریگان به صورت محرمانه و با یک هواپیمای حامل سلاح به تهران آمد که پس از افشای آن، در ایران به ماجرای مکفارلین و در آمریکا به ایران گیت و ایران کنترا مشهور شد. مقامات ایرانی آن را اقدامی از سوی آمریکا برای جلب رضایت جمهوری اسلامی ایران خواندند و آمریکاییها آن را اقدامی در جهت مذاکره برای خاتمه جنگ ایران و عراق و همکاری در آزادسازی گروگانهای آمریکایی در لبنان اعلام کردند. این ماجرا رسوایی بزرگ دولت آمریکا در دوران ریاستجمهوری رونالد ریگان لقب گرفت و منتقدان سیاستهای او این ماجرا را مستمسک خود برای حمله به دولت او قرار دادند.
ماجرا از این قرار بود که پس از گروگانگیری چند آمریکایی در لبنان، تهیه سلاح با آزادی گروگانهای آمریکایی پیوند خورد. آمریکاییها فروش هر گونه سلاح به ایران را منوط به استفاده این کشور از نفوذ خود برای آزادی گروگانها کردند و برای نشاندادن حسن نیت خود، در فوریه و مه ۱۹۸۶ اولین و دومین محموله سلاحهای آمریکایی به ایران فرستاده شد و به دنبال آن یکی از گروگانهای آمریکایی به نام بنیامین ویر با واسطهگری ایران آزاد شد. پس از آن، آمریکاییها علاقه بیشتری به موضوع نشان دادند و تصور کردند دولتمردان ایران به دلیل نیاز شدید به اسلحه آماده کنارآمدن با آنان هستند؛ از اینرو در ۲۵ مه ۱۹۸۶یا چهارم خرداد ۱۳۶۵ یک هیئت آمریکایی متشکل از مکفارلین، مشاور سابق امنیت ملی رئیسجمهور آمریکا، الیور نورث، عضو شورای امنیت ملی، جرج کیو، مأمور سابق سیا در تهران، هوارد تیچر، از کارکنان شورای امنیت ملی و آمیرام نیر، مأمور امنیتی اسرائیل پنهانی وارد ایران شدند. هواپیمای آنان حامل سلاحهای پیچیدهای بود که ایران به آن نیاز شدیدی داشت. مذاکره با مکفارلین را فریدون وردینژاد از مسئولان حفاظت و اطلاعات سپاه، محسن کنگرلو مشاور نخستوزیر و یکی از نمایندگان مجلس بر عهده داشتند.
هیئت آمریکایی در هفتم خرداد سال ۶۵ ایران را ترک کردند، اما پس از بازگشت مکفارلین ارتباطات قطع نشد و آمریکاییها در اندیشه کانال دیگری برای ارتباط برآمدند و مذاکرات با علی هاشمی، برادرزاده اکبر هاشمی رفسنجانی، ادامه یافت.
ماجرای مذاکرات مکفارلین در ایران واکنشهای زیادی را به همراه داشت؛ تشکل دفتر تحکیم وحدت اعلامیههایی منتشر کرد و به وجود جریانهای سازشکار و متمایل به غرب در فضای کشور هشدار داد. جریانهای نزدیک به سیدمهدی هاشمی هم انتقادهای تندی را مطرح میکردند و چهرههایی مانند سیدمحمد موسوی خوئینیها، عباس دوزدوزانی واکنشهای تندی را نشان دادند و در ۲۵ آبان هشت تن از نمایندگان مجلس شامل جلالالدین فارسی، سیداحمد حسینی سیرجانی، حسین موسویان، کمالالدین نیکروش، مرتضی فهیم کرمانی، سیدمحمد خامنهای، حسنعلی نجفی و ابراهیم اسرافیلیان، با توجه به جنجال و تبلیغات صورتگرفته در خصوص ارتباط ایران با دولت آمریکا با طرح سؤالی از علیاکبر ولایتی وزیر امور خارجه وقت، خواستار توضیح درباره این ماجرا و نقش برخی از افرادِ خارج از وزارت امور خارجه در این ارتباط و چگونگی سفر هیئت آمریکایی به ایران شدند.
در آن روزها اکبر هاشمی رفسنجانی در تشریح سفر مکفارلین گفت که او با گذرنامه ایرلندی و با نام مستعار «شون دولین» به اتفاق چند نفر دیگر به تهران آمد؛ ولی هیچیک از مقامهای ارشد دولت جمهوری اسلامی ایران با آنان دیدار نکردند.
هاشمی در نماز جمعه ۱۶ آبان سال ۶۵ هم با منکر آن شد که سلاحها از اسرائیل خریداری شده است و گفت که سلاحها دست آمریکا بوده و ایران آن را از بازار سیاه خریده است. آیتالله خامنهای که در آن زمان رئیسجمهور بودند هم پس از سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل در مصاحبهای با خبرنگار شبکه تلویزیونیای. بی. سی آمریکا گفتند که گزارش آمریکاییها از ماجرای مکفارلین و معاملات تسلیحاتی با ایرانیها بسیار تفاوت دارد. خرید سلاح در قبال آزادی گروگانها نبود، بلکه با پرداخت پول بود و طرف معامله نیز دلالان بینالمللی بودند؛ اما فروشندگان این سلاحها از ایران درخواست کردند از نفوذ خود برای آزادیسازی گروگانها استفاده کند و ایران که هیچ اشکالی در کمک به آزادی گروگانها نمیدید، موافقت کرد».
بنیانگذار انقلاب هم نسبت به منتقدان واکنش نشان داد و ماجرای مکفارلین را پیروزی ایران در برابر آمریکا دانست تا بعد از این موضعگیری قدری جدالها در ایران پایان یابد.
چالش در آمریکا هم وجود داشت و بعد از افشای مذاکرات مکفارلین یا به تعبیر آمریکاییها ایران-کنترا ریگان با دردسرهای بزرگی روبهرو شد. او در مصاحبهای مطبوعاتی مسئولیت کامل این ماجرا را بر عهده گرفت و در دفاع از آن هدف خود را از این اقدام تجدید روابط با ایران و جانشینکردن رابطهای بهتر به جای روابط خصمانه، خاتمه جنگ ایران و عراق، خاتمهدادن به تروریسم و آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان عنوان کرد. این سخنان، اما باعث نشد فشارها و هجمهها به دولت ریگان کاهش یابد؛ تا حدی که چند تن از مسئولان عالیرتبه آمریکا مجبور به استعفا شدند. خود مکفارلین هم خودکشی کرد که البته نجات یافت. سناتورهای دموکرات طرح استیضاح ریگان از مقام ریاستجمهوری را مطرح کردند و با اینکه ریگان استیضاح نشد، اما رئیس سازمان سیا و برخی دیگر از مقامات امنیتی آمریکا مجبور به استعفا شدند. ریگان در بهمن سال ۶۵ در سخنرانی خود گفت که ماجرای ایران-کنترا بزرگترین شکست دوران ریاست جمهوریاش بوده و مسئولیت کامل آن را بر عهده میگیرد.
*مذاکرات ظریف درباره افغانستان
قبل و بعد از حمله به عراق هم ایران با آمریکا درباره مسئله افغانستان گفتوگوهایی را انجام داده است و مذاکرهکننده محمدجواد ظریف بوده است. او روایت میکند: «زمان مذاکراتی که در بُن با آمریکاییها در مورد افغانستان داشتیم و بعد از آن، من با دستور رهبری سه دور مذاکره با آمریکاییها داشتم، دو دور قبل از حمله آمریکا به عراق و یک دور بعد از حمله آمریکا به عراق که در ژنو برگزار میشد. مرحوم شهید سلیمانی در همه این موارد منبع اطلاعاتی من بودند و وقتی به تهران میآمدم، مرا توجیه میکرد و میگفت که اوضاع چطور است؛ چون آن احاطهای که شهید سلیمانی به اوضاع داخلی افغانستان و عراق داشت کمتر کسی در ایران به آن اندازه داخل عراق اشراف داشت. یادم هست در دو دور از این مذاکرات، مرحوم شهید سلیمانی در این دفترچههای کوچک که بچههای مدرسه در آن مشق مینویسند، روی اینها یادداشت مینوشت. یکی دو دور، شبی که من میخواستم بروم هفت هشت صفحه موضوعات را نوشته بود و فرستاد برای من که وقتی دارم به ژنو میروم، مطالعه کنم. آن موقع من سفیر بودم و از نیویورک به تهران میآمدم و شهید سلیمانی مرا توجیه میکرد».
ظریف ادامه میدهد که سردار سلیمانی تنها کسی بود که صورتجلسه مذاکرات را پیش از آنکه برای رهبر انقلاب بفرستد برایش از روی کامپیوتر میخواند، زیرا فقط نسخه مکتوب آن برای رهبری فرستاده میشد. او ادامه میدهد: «یک نسخه هم در گاوصندوق آقای دکتر خرازی، وزیر خارجه، نگهداری میشد و بقیه را من شفاهی توجیه میکردم.
شهید سلیمانی قبل از این جلسه، تشریف میآوردند و یک ساعت تا یک ساعت و نیم ملاقات داشتیم و یک صبحانهای آماده میکردیم که اکثر روزها شهید سلیمانی صبحانه نمیخورد و میگفت من قبل از این، ملاقات داشتم و صبحانه خوردم».
*گفتوگو در بغداد بعد از سقوط صدام
مقطع دیگر برمیگردد به مذاکرات ایران و آمریکا، چند سال بعد از حمله آمریکا به عراق و سقوط صدام؛ یعنی سال ۸۶، در بغداد. این مذاکرات در سه دور انجام شد و عمدتا بر مسئله امنیت عراق متمرکز بود. دولت عراق نقش میزبان و در برخی موارد میانجی را ایفا کرد.
در این مذاکرات، نمایندگان اصلی دو کشور حسن کاظمی قمی، سفیر وقت ایران در عراق که ریاست هیئت ایرانی را بر عهده داشت و رایان کروکر، سفیر وقت آمریکا در عراق که هدایت هیئت آمریکایی را بر عهده داشت و مقاماتی از دولت عراق هم در این گفتوگوها حضور داشتند. محورهای گفتوگو هم امنیت داخلی عراق، مقابله با تروریسم، نقش شبهنظامیان شیعه در عراق و به گفته برخی ایجاد فضا برای گفتوگوهایی درخصوص مسائل هستهای ایران. البته این گفتوگوها به توافق خاصی منجر نشد.
*دیدار پنهانی جلیلی با ویلیام برنز
در سال ۸۸ و زمانی که سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت و مسئول تیم مذاکرهکننده ایرانی با ۱+۵ بود، ۴۵ دقیقه با ویلیام برنز، معاون وقت وزیر خارجه آمریکا گفتوگو میکند. آنطور که گفته میشود جلیلی بدون برنامهریزی قبلی و به پیشنهاد نماینده انگلیسی، در فضای سبز با معاون وزیر خارجه آمریکا در فضای سبز قدم زده و گپ میزند. از این دیدار و گپوگفت عکسی منتشر نشد و تا مدتها جزئیاتی از آن وجود نداشت که نشان میدهد این دیدار پنهانی انجام شده است. سالها بعد صادق خرازی درباره این دیدار نوشت: «جلیلی به خاطر مذاکرهی دوجانبه با ویلیام برنز، بدون اجازه مقام معظم رهبری، برای دومین بار از ایشان تذکر گرفت».
ویلیام برنز، در توصیف نوع مذاکره جلیلی در جلسات ۱+۵ گفته بود: «جلیلی سپس شروع به سخنرانی ۴۰ دقیقهای و فلسفهبافی بیمورد درمورد فرهنگ و تاریخ ایران کرد و همینطور از نقش سازندهای که میتواند در منطقه ایفا کند. جلیلی وقتی میخواست از پاسخگویی مستقیم طفره رود، به طرز شوکه کنندهای، سخنان مبهم به زبان میآورد و این دقیقا یکی از همان لحظات بود. او حتی در بخشی از سخنانش اشاره کرد که هنوز به صورت نیمهوقت در دانشگاه تهران تدریس میکند اما، من اصلا به دانشجویانش حسودیم نشد».
*مذاکره در مسقط در دوره وزارت صالحی همراه با کارشکنیهای جلیلی
زمانی که جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی بود و علیاکبر صالحی وزیر امور خارجه صرفا در موضوع هستهای با آمریکاییها مذاکراتی انجام میشود؛ که البته این مذاکرات با کارشکنیهای متعدد سعید جلیلی مواجه میشود؛ به طوری که علیاکبر صالحی میگوید که علت جلونرفتن آن مذاکرات «سفتگرفتن» جلیلی بود. او میگوید که جلیلی ما را رقیب خود فرض میکرد. صالحی درباره این مذاکرات و زمینهها و چالشهایش اخیرا گفته بود: «حضرت آقا مخالفتی با مذاکره هستهای ما با آمریکاییها نکردند، آن هم هستهای. آقا [البته]فرموده بودند که سیاسی نباشد. همان زمان که بحث مذاکره از طریق عمان مطرح شد، اوباما در آستانه انتخابات دور دوم ریاست جمهوری بود و با رامنی رقابت شدید داشت. حتی یکبار نظرسنجی هایشان را میخواندم رامنی ۵۱ درصد شده بود و اوباما ۴۹ درصد. این قدر فشرده بود و آمریکا آماده بود هرچه سریعتر با ما این مساله را حل وفصل کند که یک برگ برنده باشد در مقابل رامنی که با اطمینان وارد این رقابت شوند. خیلی فرصت خوبی بود… وقتی آقا اجازه دادند ما کار را شروع کردیم ولی آقای احمدینژاد که کنار کشیدند، سعی کردم با آقای جلیلی هماهنگی کنم. ایشان خیلی راضی نبودند. خیلی من تلاش کردم. میگفتند شما یک برداشت اشتباهی دارید و اینچنین نیست و… حالا کاری ندارم. بالاخره دوباره استفسار شد و دو-سه ماه طول کشید که ما بار اول برویم با آمریکاییها بنشینیم مذاکره کنیم. ما قبلا گفته بودیم که برای مذاکره مجوز گرفتهایم، اما چون طول کشید آمریکاییها تصور میکردند که دروغ میگوییم. آنها منتظر بودند که صحبت کنیم. بلاخره گروه ما رفتند. آقای خاجی و آقای زبیب و آقای بهاروند و آقای دکتر نجفی. بار اول هم رفتند؛ آمریکایی هم تعجب کردند و گفتند باور نمیکردیم بیایید و چرا این قدرطول کشید و… بحثهای جداگانه است. صورتجلسات آن هم همه هست تا بار دوم خواستیم برویم باز مشکل ایجاد شد. حضرت آقا اصل مذاکره را با شروطی پذیرفته بودند و ما هم آن شروط را رعایت کردیم. چهار شرط بود که مذاکره در حد وزیرخارجه نباشد، منحصر به هستهای باشد، مذاکره برای مذاکره نباشد یعنی اگر دیدید خواسته اصلی ما را نپذیرفتند آن را قطع کنید و رئیس جمهوری هماهنگکننده باشد که چهارمی را نشد عملیاتی کنیم و برای همین کار لنگ شد و زمان برد. دوتا مذاکره کردیم که یکسال زمان برد و طول کشید».
او ادامه میدهد: «بار دوم نمیگذاشتند و دیگر با اختیارات خودم به عنوان وزیر خارجه گفتم بروید. رفتند و منجر به این شد که اصل غنیسازی را به رسمت شناختند و گفتند شما هم نگرانیهای ما را برطرف کنید. گفتیم این باید به یک امر رسمی تبدیل شود، چون ما هنوز داشتیم با آمریکاییها صحبت میکردیم و میگفتیم آمریکا میبایست برود توافق بقیه اعضای ۱+۵ را هم جلب کند. میدانستیم که اگر آمریکا اگر پذیرفت دیگر بقیه مشکلی ندارند؛ لذا منجر به این شد که سلطان قابوس یک نامه مینویسد خدمت آقای دکتر احمدینژاد که نماینده آمریکا ویلیام برنز و نماینده ایران آقای خاجی پیش من بودند و نماینده آمریکا اعلام کرد که غنیسازی ایران را به رسمیت میشناسند و ایران هم نگرانی آنها را برطرف کند. این نامه را ما خدمت مقام معظم رهبری و آقای احمدینژاد دادیم و بعد هم یک نقشه راهی نوشته بودیم که چگونه باقی کار ادامه پیدا کند که خورد به آخر ۹۱ و انتخابات که از دفتر حضرت آقا تماس گرفتند و گفتند باقی مذاکره را بگذارید برای دولت بعدی. حسنش این بود که زمینه مذاکره باز شد. اصل غنیسازی پذیرفته شد و بقیه اش در دولت اقای روحانی ادامه یافت».
*مذاکرات در مسقط در ابتدای دولت روحانی
در ابتدای تشکیل دولت حسن روحانی بار دیگر میان تیم مذاکرهکننده ایرانی و آمریکا مذاکراتی در مسقط شکل میگیرد. محمدجواد ظریف درباره آن مذاکرات گفته بود: «ایران به تمام تعهدات خود در برجام متعهد مانده است و تاکنون کسی نگفته است که ایران از برجام خارج شده است و دوستانی که مخالف برجام بودند، بدانند مذاکرات مسقط قبل از دولت روحانی شروع شده بود. در مسقط فاصله مذاکرات اول و دوم بیش از یکسال طول کشید و دوستان کاری کردند که مذاکرات دو طرف بسیار طولانی شود. مذاکرات در مسقط با دستور رهبری شروع شد. احمدی نژاد مخالف مذاکرات مسقط بود. دوستانی که با برجام مخالفند با شروع مذاکرات در مسقطِ عمان هم مخالف بودند. مذاکرات در مسقط توسط دولت روحانی شروع نشد، علی رغم مخالفت آن دوستان؛ با دستور رهبری در زمان دولت احمدی نژاد شروع شد. نکاتی درباره مذاکرات مسقط وجود دارد، رئیسجمهور وقت (احمدی نژاد) مخالف بود، دبیر شورای عالی امنیت ملی وقت (سعید جلیلی) مخالف بود. اینکه مذاکرات مسقط قبلا انجام شده بود نشان از این دارد که رهبری تحت فشار نبودند. بهنظرم برخی بزرگترین توهینها را به اسم حمایت از رهبری به ایشان میکنند. رهبری که در برابر آمریکا ایستاده چطور ایشان میتواند مرعوب منِ ظریف یا دولت یازدهم شود؟ کسانی که با برجام مخالف بودند با مذاکرات مسقط هم مخالف بودند. علیرغم دستور رهبری کار شکنی کردند و یک سال فرصتسوزی کردند».
*مذاکرات هستهای و توافق برجام
با انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیسجمهور ایران در سال ۹۲ مذاکرات هستهای بین ایران و گروه ۱+۵ شامل آمریکا، انگلیس، فرانسه، چین، روسیه و آلمان با جدیت بیشتری دنبال شد. روابط ایران و آمریکا هم به واسطه همین مذاکرات شکل تازهای به خود گرفت؛ تا حدی که برای اولین بار در دوران پس از انقلاب، تماسی تلفنی بین دو رؤسای جمهور دو کشور یعنی روحانی و اوباما برقرار شد. در جریان مذاکرات طولانیمدت هستهای چندین بار محمدجواد ظریف، وزیر خارجه وقت ایران با جانکری، وزیر خارجه وقت آمریکا دیدارهایی دوجانبه داشتند. این مذاکرات در نهایت به توافقنامهای موسوم به «برجام» منتهی شد؛ توافقنامهای که بر اساس آن تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل به حالت تعلیق درآمد و ایران هم متعهد شد که سطح غنیسازی خود در اندازهای معین نگه دارد. مذاکرات هستهای در دوره دولت حسن روحانی را میتوان اوج نزدیکشدن دو کشور ایران و آمریکا به یکدیگر دانست؛ دورانی که باعث شد بعضا این انتظار پدید آید که دو کشور ایران و آمریکا در موضوعات دیگر هم با یکدیگر به گفتوگو بپردازند، اما در ادامه از یکسو با فضاسازیهای گسترده مخالفان مذاکره در داخل و از آن سو با روی کار دونالد ترامپ در آمریکا هم برجام دچار چالشهای عمیقی شد؛ از جمله آنکه آمریکا از این توافقنامه خارج شد و هم آنکه با هجمههای وسیع داخلی علیه دولت روحانی و تیم مذاکرهکننده امکان سخن گفتن از مذاکراتی دیگر هم از بین رفت.
*مذاکره مستقیم با دولت ترامپ
حالا رسیدهایم به مقطعی که بار دیگر شاهد مذاکراتی مستقیم میان ایران و آمریکا هستیم؛ مذاکراتی دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا میگوید اگر به توافق منتهی نشود، حمله نظامی در کار خواهد بود. او همچنین پیش از این دور از مذاکرات گفته بود که مذاکرات فقط باید به طور مستقیم باشد. حالا باید دید که در مذاکرات مستقیم کنونی ایران و آمریکا منجر به کاهش تنشها میان دو کشور و البته کاهش یا احیانا رفع تحریمهای آمریکا علیه ایران میشود یا خیر؟