تماشا کنید: آن ۱۲ نفر/ چرا دفاعیات گلسرخی از تلویزیون پخش شد؟

مهرشاد ایمانی؛ سرویس تاریخ انتخاب: «ثقل زمین کجاست؟ / من در کجای جهان ایستادهام/ با باری زِ فریادهای خفته و خونین/ای سرزمین من! / من در کجای جهان ایستادهام؟ انِما الحیات عقیده و جهاد، سخنم را با گفتهای از مولاحسین، شهیدِ بزرگِ خلقهای خاورمیانه آغاز میکنم. من که یک مارکسیست-لنینیست هستم برای نخستینبار عدالت اجتماعی را درمکتب اسلام جُستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم».
این سخنان، دفاعیات یک شاعر-مبارزِ مارکسیستی است که گرچه میشود از حیث نظری در سخنان و نظراتش تناقضهای زیادی یافت، اما در ایستادگیاش پای همان افکار متناقض، تردیدی نمیتوان داشت؛ خسرو گلسرخی که سحرگاه ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ تیرباران شد؛ به اتهام طرح و برنامهریزی برای ربایش فرح و ولیعهد.
عاطفه گرگین، همسر گلسرخی روایت میکند که هشتم فروردین ۵۲ بعد از ساعاتی که از خانه خارج شده و به سر کار رفته بودند، خبردار شد که همسرش یعنی گلسرخی در محل کارش، روزنامه کیهان، بازداشت شده است. خود گرگین هم هشت روز بعد دستیگر میشود و در همین ایام منوچهر مقدم سلیمی هم بازداشت میشود. بازداشتها که از سال ۵۱ شروع شده بود در نهایت به ۱۲ نفر رسید: خسرو گلسرخی، کرامتالله دانشیان، رضا علامهزاده، طیفور بطحائی، عباس سماکار، منوچهر سلیمی مقدم، رحمتالله یا همان ایرج جمشیدی، شکوه فرهنگ یا میرزادگی، ابراهیم فرهنگ، مرتضی سیاهپوش، مریم اتحادیه و فرهاد قیصری.
گلسرخی تصور میکرد که زود آزاد میشود، حتی زودتر از همسرش؛ چنانکه به گرگین گفته بود نگران نباشد من سریع میروم بیرون و از فرزندمان نگهداری میکنم. فرزند آنها نامش دامون بود و در سال ۵۲، دو سال داشت. گلسرخی آزاد نشد و آن طور که گفته میشود تحت شکنجه قرار میگیرد تا جایی که گلسرخی میگفت خون ادرار میکردم.
تعدادی روزنامهنگار، نویسنده و سینماگر هم دستگیر شدند. اتهام اینها طرح ربودن فرح و ولیهد بود، اما نه ربایشی انجام شد و حتی اقدام به آن شد و صرفا ماجرا از این قرار بوده که بین سماکار و علامهزاده حرفی مبنی بر اینکه اگر بشود فرح و ولیهد را جشنوازه کودک و نوجوان گروگان گرفت، میشود در ازای آزادی آنها درخواست آزادی زندانیان سیاسی را کرد که به گفته سماکار و علامهزاده همه اینها فقط در حد حرف بود.
سماکار ماجرا را به بطحائی میگوید و او هم به کرامتالله دانشیان. دانشیان به رفیق خود یعنی امیرحسین فطانت که نزدیک به چریکهای فدایی خلق بود میگوید در این طرح کمک کند. فطانت، اما ماجرا را به ساواک اطلاع میدهد. فطانت در کتاب «یک فنجان چای بی موقع، رد پای یک انقلاب» ادعا میکند، چون طرح گروگانگیری را خیالپردازی میدانست و، چون با دانشیان رفیق بود به ساواک اطلاع داد و از آنها قول گرفت که حداکثر شش ماه تا دو سال به زندان بیفتد و این طور میشود که ساواک از همین حرفهای محفلی که رد و بدل میشد، مطلع میشود و اقدام به دستگیری میکند.
تا اینجا خسرو گلسرخی هیچ ارتباطی به همین بحثها و حرفها درباره گروگانگیری و فرح و رضا پهلوی نداشت و قول معروف روحش هم از این ماجراها خبر نداشت، اما در سال ۵۰ یعنی دو سال قبل در سال ۵۰ او به همراه گرگین، همسرش، مقدمسلیمی و شکوه فرهنگ در جمع خود گفته بودند اگر شاه ترور میشد، گشایشی در فضای سیاسی حاصل میشد که این حرف هم هیچ وقت به مرحله عمل نرسید و حاصل این ایده صرفا تبدیل به تشکیل یک گروه مطالعاتی مارکسیتی شد.
محمد بلوری، در کتاب خاطراتش با عنوان «شش دهه روزنامهنگاری» مینویسد: «با گذشت دو سال از این موضوع، شکوه فرهنگ در جریان بازجویی برای خوشخدمتی به ساواک قضیه طرح مربوط به ترور شاه که روح ساواک از آن خبر نداشت برای بازجویان ساواک مطرح کرد و به این ترتیب پای گلسرخی و مقدمسلیمی هم به این پرونده کشیده شد، درحالی که هردو از موضوع گروگانگیری فرح و فرزندش خبر نداشتند. ساواک هم که میخواست قضیه دستگیریها را مهم جلوه دهد و روغن داغش را زیادتر کند موضوع ترور شاه را هم به پرونده گروگانگیری اضافه کرد».
خود شکوه فرهنگ یا همان میرزادگی در پاسخ به اینکه او باعث کشیدهشدن پای گلسرخی به این ماجرا شد، ادعا میکرد که زیر فشار آن مسئله را بازگو کرده و ساواک هشت ماه جمعهای مذکور را زیر نظر داشت و صدای آنها را ضبط کرده بود. میرزادگی میگفت که ساواک صدای گلسرخی را برایش پخش کرده بود که او میگفت: «شکوه مزه عرق ما بود». میرزادگی مدعی است که قصدش لو دادن نبود و صرفا اطلاعات را تحت فشار به ساواک ارائه داده بود؛ هرچند که اطلاعات میرزادگی به ساواک باعث شد بدون دلیل پای گلسرخی به پروندهای باز شود که اساسا به آن ربطی نداشته است.
به هر حال مجموعا نام ۱۲ نفر از در پرونده گروگانگیری مطرح میشود و دادگاه بدوی هفت نفر یعنی گلسرخی، دانشیان، مقدمسلیمی، بطحائی، سماکار، علامهزاده و رحمتالله جمشیدی را به اعدام، به اتحادیه، سیاهپوش را پنج سال حبس و میرزادگی، ابراهیم فرهنگ رازی و قیصری را به سه سال حبس محکوم میکند. در دادگاه تجدیدنظر که در دوم بهمن ماه سال ۵۲ برگزار شد، حکم اعدام منوچهر مقدمسلیمی به ۱۵ سال و جمشیدی به ۱۰ سال تغییر کرد و حکم اعدام بطحائی، گلسرخی، دانشیان، سماکار و علامهزاده به قوت خود باقی ماند، اما به فرمان محمدرضا شاه که در روزنامههای روز ۲۸ بهمن ماه منتشر شد، حکم اعدام بطحائی، سماکار و علامه زاده به دلیل اظهار پشیمانی از اعدام به حبس ابد تبدیل شد ولی حکم گلسرخی و دانشیان اعدام ماند.
سماکار در کتاب خاطراتش با عنوان «من یک شورشی هستم» درباره اینکه چرا دادگاه تجدید نظر از تلویزیون پخش شد، مینویسد: «شب قبل از دادگاه، دادرس آنها در اتاقی گرد آورد. خسرو و کرامت به صراحت به دفاع ایدئولوژیکشان اشاره کردند. قرائن نشان میدهد که ساواک میدانسته که گلسرخی و دانشیان دفاع ایدئولوژیک خواهند کرد. ساواک چند هدف را دنبال میکرده: اول، نمایش اقتدار ساواک بود و احساس ضعف و توبهسازی مبارزان و گروههای روشنفکری و بزرگواری پادشاه که آنها را عفو میکند. غالب دستگیرشدگان به این موضوع پی برده بودند».
پرویز ثابتی، مدیر کل داخلی وقت ساواک هم میگفت که: «ما نمیخواستیم افراد این گروه اعدام شوند، از شش نفر که محکوم به اعدام شدند، توانستیم عفو چهار نفرشان را بگیریم، اما گلسرخی میخواست قهرمان شود. این دو نفر که اعدام شدند رهبران گروه تروریستی شناخته شدند».
مازیار بهروز هم در کتاب «شورشیان آرمانخواه» مینویسد: «گلسرخی و دانشیان از این واقعیت که جریان دادگاه از تلویزیون پخش میشد استفاده کردند تا رژیم را به محاکمه بکشند و ضمن رد اتهامات، از انقلاب و مارکسیسم دفاع کنند. آنها حاضر نشدند از شاه طلب عفو کنند و بیدرنگ اعدام شدند».
برخی یک هدف دیگر از برگزاری دادگاه علنی با حضور خبرنگاران خارجی و پخش زنده از تلویزیون را نشاندادن مبارزه نظام پهلوی با کمونیستها میدانند؛ ارائه تصویری مبنی بر اینکه در نظام ایران با تروریستهای کمونیست برخورد قضایی میشود.
به هر روی دادگاه برگزار میشود و گلسرخی و دانشیان به جای دفاع از خود از عقاید خود دفاع میکنند و نظام سطلنت را زیر سوال میبرند؛ سخنانی که فارغ از ارزیابی محتوایی، بهایش جانشان بود. آن دو سرانجام و آن دو در ۲۹ بهمن تیرباران شدند و در قطعه ۳۳ بهشت زهرا به خاک سپرده شدند.
منابع:
۱. دفاعیات تلویزیونی خسرو گلسرخی
۲. کتاب یک فنجان چای بی موقع، رد پای یک انقلاب، امیرحسین فطانت
۳. کتاب شش دهه روزنامهنگاری، محمد بلوری
۴. کتاب من یک شورشی هستم، عباس سماکار
۵. کتاب شورشیان آرمانخواه، مازیار بهروز
۶. گفتوگوی عاطفه گرگین
۷. گفتوگوی شکوه فرهنگ (میرزادگی)
۸. گفتوگوی پرویز ثابتی