چرا حذف نقش امریکا در کودتای ۲۸ مرداد گمراه کننده است؟

به گزارش هشت صبح و به نقل از انتخاب :

فارن پالیسی در مطلبی به قلم گریگوری بریو نوشت: کودتای اوت ۱۹۵۳ [مرداد ۱۳۳۲] در ایران به عنوان مهم ترین قسمت از سال های اول جنگ سرد، لحظه ای تاریخی در مداخلات مخفیانه ایالات متحده در کشورهای در حال توسعه و  نقطه عطفی در تاریخ سیاسی ایران مدرن تلقی می شود. در حالی که ایالات متحده از عملیات برکناری محمد مصدق، نخست وزیر و جایگزینی او با دولت جدید به رهبری محمدرضا شاه پهلوی، حمایت کرده است، محققان تجدیدنظرطلب مانند ری تکیه، مورخ و داریوش بایندر، دیپلمات سابق ایرانی، می گویند این کودتا در درجه اول یک واقعه داخلی ایرانی بوده و ایالات متحده نقشی فرعی یا بر اساس برخی گزارش ها ناچیز در آن داشته است.

به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: درست است که مصدق بدون اقداماتی که خود ایرانی ها انجام دادند، از قدرت ساقط نمی شد، اما حذف نقش ایالات متحده در کودتا گمراه کننده است. آن واقعه، خاطره ای است که همچنان روابط ایالات متحده و ایران را آزار می دهد. مهمتر از آن، ایالات متحده نقش مهمی در تثبیت رژیم شاه پس از کودتا ایفا کرد. صرفا بر وقایع ۱۹ اوت تمرکز کردن سبب می شود اهداف نهایی واشنگتن از همراهی  با کودتا مخفی بماند. هدف نهایی واشنگتن، کنترل مجدد خارجی ها بر منابع نفتی ایران بود و  تقریباً یک سال پس از برکنار شدن مصدق، به این هدف دست یافت.

پس از کشف نفت در سال ۱۹۰۸، یک شرکت متعلق به بریتانیا به نام شرکت نفت ایران و انگلیس، که بعداً بریتیش پترولیوم یا BP نامیده شد، صنعت نفت ایران را اداره می کرد و تقریباً از خودمختاری کامل برخوردار بود و اندکی از ثروت حاصله را به دولت ایران می داد. در آوریل ۱۹۵۱، مجلس ایران، رهبر ملی گرایان را به عنوان نخست وزیر جدید کشور معرفی کرد. زمانی که مصدق به قدرت رسید، صنعت نفت کشور را که در کنترل بریتانیا بود، ملی کرد و وعده پایان دادن به سال ها مداخله خارجی در سیاست داخلی ایران را داد. ملی سازی نفت باعث ایجاد یک بحران بین المللی شد و دولت بریتانیا این اقدام ایران را غیرقانونی دانست و صادرات نفت ایران را تحریم کرد.

ایالات متحده از ادعاهای بریتانیا حمایت کرد، اما نگران ثبات داخلی ایران بود. تحریم های بریتانیا با همکاری شرکت های بزرگ نفتی ایالات متحده، اقتصاد ایران را تحت فشار قرار داد و منابع مالی دولت مصدق را از بین برد. ایالات متحده با نگرانی از این که یک دولت «بدون نفت»، ایران را به سمت ویرانی و در نهایت حکومت کمونیستی سوق دهد، دو سال تلاش کرد تا مصدق را متقاعد کند که با پیشنهادهایی که نفت ایران را در کنترل شرکت های غربی قرار می داد، موافقت کند.

اما مصدق حاضر نبود کنترل صنعت نفت را تسلیم کند، حتی اگر این به معنای بی پولی دولت او باشد. برای پایان دادن به مناقشه، معکوس کردن روند ملی سازی و جلوگیری از تسلط کمونیسم بر ایران، ایالات متحده در اوایل سال ۱۹۵۳ تصمیم گرفت مصدق را از قدرت برکنار کند و نخست‌وزیر جدید، ژنرال فضل الله زاهدی را با حمایت شاه جایگزین وی کند.

ایالات متحده و بریتانیا هر دو نقش مهمی در کودتا داشتند. ایالات متحده کمک مالی کرد و دبیرخانه ای برای هماهنگی اعضای ارتش ایران که در مقابل مصدق از شاه حمایت می کردند، ایجاد کرد. انگلیسی ها از شبکه اطلاعاتی گسترده خود که شامل روحانیون، بازرگانان و سیاستمداران برجسته بود، استفاده کردند. نقش مهم ایالات متحده، متقاعد کردن شاه برای مشارکت در این طرح بود، زیرا حضور شاه به این عملیات، مشروعیت قانون اساسی می بخشید. ایالات متحده با اقدام از طریق چندین واسطه، از جمله خواهر دوقلوی شاه و ژنرال نورمن شوارتسکف، مسشار نظامی سابق، به شاه اطمینان داد که پس از به دست گرفتن قدرت، از حمایت ایالات متحده برخوردار خواهد شد و بحران ملی شدن با شرایطی که مطلوب ایران باشد، حل خواهد شد. در حالی که جناح های قدرتمند در صحنه سیاسی ایران می خواستند مصدق برود، تلاش های مکرر برای بیرون راندن او به دلیل فقدان سازماندهی شکست خورده بود. ایالات متحده و بریتانیا بودجه و هماهنگی هایی را فراهم کردند که کودتای موفق ۱۹ اوت ۱۹۵۳ را تسهیل کرد.

اگرچه این عملیات موفقیت آمیز بود، اما دولت ایران به کمک های بیشتر از جانب ایالات متحده نیاز داشت. اولین و فوری ترین مساله، نیاز مالی بود. دولت آیزنهاور، با هدف کمک به شاه و زاهدی برای تأمین بودجه دولتی در سال‌های ۱۹۵۳ و ۱۹۵۴، کمک اضطراری ۴۵ میلیون دلاری تصویب کرد. در طول یک دهه بعد، ایالات متحده ۸۰۰ میلیون دلار در زمینه های اقتصادی و نظامی به ایران کمک کرد.

کمک های دیگر کمتر مادی بود، اما کم اهمیت تر نبود. سیا به دولت کمک کرد تا هزاران کمونیست و چپ گرا، از جمله اعضای برجسته دولت مصدق را جمع آوری و بازداشت کند. ارتباطات سازمان سیا با ایل قدرتمند قشقایی که متحد مصدق بودند، به دولت جدید کمک کرد تا از رویارویی تنش آمیز بین قبایل مسلح و نیروهای نظامی در استان های جنوبی ایران جلوگیری کند. سیا همچنین در انتخاباتی متقلبانه در اوایل سال ۱۹۵۴، به شاه کمک کرد تا ملی گرایان برجسته را از صحنه قدرت سیاسی حذف کند و پارلمان کشور را به یک نهاد فرمایشی تبدیل کند. سفیر ایالات متحده گفت، «ایران مستقل غیر دموکراتیک» به ایران «پشت»  «پرده آهنین» ترجیح دارد. [پرده آهنین، نام بخش‌بندی مرزی اروپای پس از جنگ جهانی دوم در ۱۹۴۵ و در جنگ سرد، به دو بخش اروپای غربی و کشورهای عضو پیمان ورشو بود. با پایان جنگ سرد در ۱۹۹۱ پرده آهنین نیز برچیده‌شد. این اصطلاح کنایه‌ای است از تلاش های اتحاد جماهیر شوروی برای ممانعت از ارتباط آزاد خود و دولت های اقماری اش با کشورهای غیر کمونیستیِ غربی. این اصطلاح را نخستین بار وینستون چرچیل در سال ۱۹۴۵ ضمن بحث از مسائل سیاست خارجی در مجلس عوام به‌کار برد.]

اسناد از طبقه بندی خارج شده همچنین نشان می دهد که ایالات متحده پس از کودتا به جای زاهدی از شاه حمایت کرد. پیش از اوت ۱۹۵۳، اکثر مقامات ایالات متحده حمایت متوسطی از محمدرضا پهلوی ابراز کرده بودند و او را حاکمی ضعیف و بلاتکلیف می دانستند و حداقل در یک مورد پیشنهاد داده بودند که به نفع یکی از برادرانش از سلطنت کناره گیری کند. اما پادشاه از یک تبعید کوتاه در ماه اوت بازگشت و به سرعت دولت و ارتش را به کنترل خود درآورد. زمانی که زاهدی که جاه طلبی های خاص خود را نیز داشت، به ایالات متحده برای کمک متوسل شد، با مخالفت مواجه شد. به او نقش درجه دومی داده شد و در سال ۱۹۵۵ توسط شاه برکنار شد. روابط مقامات واشنگتن با شاه گرم شد و از گسترش «تسلط شخصی او بر مردم» حمایت کردند. مقامات امریکایی بر این باور بودند که این امر به تحکیم همسویی راهبردی غربگرایانه ایران کمک خواهد کرد و بدین ترتیب، شالوده سلطه بعدی شاه بر نظام سیاسی ایران پی ریزی شد.

تثبیت دولت شاه، هدف کوتاه مدت بود؛ اما هدف بزرگتر ایالات متحده پیشبرد یک توافقنامه نفتی جدید بود تا هم نفت ایران را به بازار بازگرداند و هم منبع درآمدی برای دولت کم پول شاه ایجاد کند. شاه به دلیل ترس از پیامدهای سیاسی، با هرگونه معامله ای که ملی شدن نفت را نقض می کرد، مخالف بود، اما تصدیق می کرد که برای تأمین حمایت مالی بیشتر از سوی ایالات متحده لازم است توافق جدیدی حاصل شود. علاوه بر این، شاه امیدوار بود که از تولید نفت ایران درآمد کسب کند و برای تحقق این امر، ایران به توافق جدیدی با شرکت های غربی نیاز داشت، زیرا آنها هم قیمت و هم بازارهای اصلی نفت را کنترل می کردند. 

شرایط نهایی توافق در اوت ۱۹۵۴ به دست آمد و این شرایط، نشان دهنده تمایل ایالات متحده برای «نفی جزئی ملی شدن» بود. در حالی که ظاهری از ملی شدن حفظ شد، ولی در واقع این قرارداد، صنعت نفت ایران را «غیر ملی» کرد و آن را دوباره تحت کنترل شرکت های غربی درآورد. این کنترل به هر شکلی تا انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ و سقوط شاه از قدرت ادامه داشت.

میراث کودتا همچنان یک میراث پیچیده است که هفتاد سال بعد هم بین متخصصان و هم ایرانیان مورد مناقشه قرار گرفته است. درک وقایع اوت ۱۹۵۳ و میزان دقیق دخالت خارجی، با توجه به کمبود شواهد مستند، دشوار است. مانند بسیاری از عملیات های مخفی، چیزهای زیادی در مورد کودتا برای سرنگونی مصدق نمی دانیم و شاید هرگز هم ندانیم.

با این حال، روشن است که اگر ایالات متحده تحت تأثیر سیاست های ناشی از نگرانی های استراتژیک جنگ سرد و همچنین تمایل به کنترل نفت کشوره های در حال توسعه، در ایران مداخله ای نمی کرد، کودتا علیه مصدق رخ نمی داد. دولتِ پسا کودتا، با بی‌ثباتی بیشتری دست و پنجه نرم می‌کرد و بعید بود که بتواند با شرکت های بین المللی نفتی برای حل بحران ملی سازی کنار بیاید. ایالات متحده رویدادها را سازماندهی یا کنترل نکرد، اما نقش بزرگی در تسهیل نتیجه نهایی ایفا کرد و نتایجی را که برای دهه ها پس از آن می خواست، به دست آورد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا