پناهیان: لازمه ی آزادی یک ملت مدیریت ولایی است / فقط مدیریت ولایی میتواند کاری کند که خوبهای یک ملت بجوشند و بالا بیایند
فارس: حجتالاسلام پناهیان گفت: امام زمان هم کسی را به زور دیندار نمیکند؛ بلکه انسانها را از بردگی نجات میدهد، فقط همین! وقتی آزادی و رهایی در دین ما این جایگاه را دارد، خیلی عجیب است که یک کسانی در مقابل این دین، شعار آزادی بدهند؟
مراسم عزاداری دهه اول محرم هیأت میثاق با شهدا با سخنرانی حجتالاسلام علیرضا پناهیان و مرثیهخوانی امیر عباسی و فرید بذرافشان در دانشگاه امام صادق(ع) برگزار میشود.
حجتالاسلام علیرضا پناهیان استاد حوزه و دانشگاه در این مراسم درباره آخرین گام برای رسیدن به رهایی در تاریخ حیات بشر به سخنرانی میپردازد. در ادامه گزیدهای از هشتمین جلسه این مبحث را میخوانید:
اگر به ادبیات اصیل دینی مراجعه کنیم، نگاه صحیحی به دین پیدا میکنیم
ما اگر به ادبیات اصیل دینی مراجعه کنیم تغییرات اساسی در نگاهمان به دین ایجاد خواهد شد. نوعاً افرادی که در جامعه ما از دین شنیدهاند و آموختهاند با ادبیاتی انس دارند که بعضاً ادبیات اصیلی نیست. مثلاً شما خیلی درباره «عقیده» شنیدهاید، از جمله «عقائد اسلامی» یا اینکه «عقیده ما این است…» درحالیکه در کل قرآن مفهومی به نام «عقیده» پیدا نمیکنید. در قرآن یک کلمهای هست به نام «ایمان» که تفاوتهایی با عقیده دارد، عقیده هم یک کلمه عربی است و خداوند میتوانست از کلمه عقیده استفاده کند.
یا مثلاً در ادبیات رایج دینی، از کلمات مدرنتری استفاده میشود مثل «ارزش» یا «ارزشهای دینی» که مورد تمسخر هم قرار میگیرد، اصلاً این کلمه مال ما نیست و کسی نباید این چیزها را به ما نسبت بدهد. اگر در مقابل ارزش، کلمه واقعیت یا واقعبینی را قرار میدهند، دین ما که دین واقعبینانهای است و به واقعبینی دعوت میکند. اصلاً کافر به کسی میگویند که نمیخواهد واقعیت را ببیند بلکه میخواهد واقعیت را ندیده بگیرد. کافر کسی است که واقعیت را میبیند و انکار میکند، پس کلمه ارزش هم در ادبیات دینی اصیل ما جایی ندارد.
دعوای دین سر آزادی و رهایی است، نه سرِ ارتباط ما با خدا!
یکی از بخشهای ادبیات اصیل دینی که مهجور است «ادبیات آزادی» است. چرا میگوییم مهجور است، چون خیلیها نمیدانند که اصلاً آزادی مال دین است و فلسفه بندگی خدا چیزی جز رهایی از بندگی غیر خدا نیست. آن چیزی که دین بر سرش دعوا ندارد ارتباط تو با خدا است. خدا اصلاً سر ارتباط تو با خودش، با تو دعوا ندارد، فقط سر این دعوا است که میفرماید «برده کسی دیگر نشو! رها شو!» وقتی از غیرخدا رها شدی، آنوقت مطمئناً به سوی خدا میروی. خدا از پیغمبر میخواد که تو فقط این بندگانم را رها کن، آنها خودشان به سمت من میآیند. دعوای دین سر رهایی است، سر چیز دیگری دعوا ندارد.
این اصلاً عاقلانه نیست که بگوییم «دین میگوید باید ارتباط خودت را با خدا قوی کنی، زودباش! ارتباط خودت را با خدا قوی کن، تو باید عاشق خدا بشوی! زودباش عاشق خدا بشو! عشق خودت را به خدا بالا ببر!» به زور که نمیشود عاشق شد! این چه برخوردی است! ارتباط قلبی انسان با خدا که با زور و اجبار درست نمیشود، باید از دلش شکوفه بزند.
امام زمان(ع) کسی را دیندار نمیکند؛ از بردگی رها میکند
پس دین چه میگوید؟ دین میگوید من فقط میخواهم تو را رها کنم. امام زمان(ع) هم کسی را به زور دیندار نمیکند؛ بلکه انسانها را از بردگی نجات میدهد، فقط همین! وقتی آزادی و رهایی در دین ما این جایگاه را دارد، خیلی عجیب است که یک کسانی در مقابل این دین، شعار آزادی بدهند؟ حتماً اینجا یک اشتباه و سوءتفاهم بزرگ اتفاق افتاده است.
دین دعوایش سر آزادسازی است! دعوای دین سر ارتباط با خدا نیست، اصلاً ارتباط با خدا که دعوا بردار نیست، موعظهبردار هم نیست، تلقینبردار هم نیست! ارتباط تو با خدا از سرِ عشق و عاطفه است و با احساس امنیت است، فقط دیگران نباید تو را اذیت کنند و باید اجازه بدهند تو خودت رشد کنی.
حکومت اسلامی نباید بگذارد کسی به زور، مردم را به سمت جهنم ببرد، همین!
خداوند میفرماید: «لا اِکْراهَ فِی الدّین» (بقره، ۲۵۶) در ارتباط تو با خدا که اکراهی نسیت، پس دعوا سر چیست؟ دعوا سر بردگی غیرخدا است، سر اینکه تو نباید غیرخدا را بندگی کنی. بعضیها میگویند حکومت اسلامی نباید به زور مردم را بهشت ببرد. در واقع باید گفت: حکومت اسلامی فقط باید جلوی به جهنم بردن مردم را بگیرد و نگذارد کسی به زور، مردم را به سمت جهنم ببرد، همین! امام حسین(ع) در واقع میخواست مردم را نجات بدهد تا آنها را به زور به سمت جهنم نبرند، وقتی دید که مردم نمیخواهند نجات پیدا کنند، فرمود: خُب اگر نمیخواهید من بر میگردم… ولی آنها گفتند: نه، خودت هم باید بیایی با هم به سمت جهنم برویم! اینجا بود که جنگ شروع شد. پس فلسفه قیام امام حسین(ع) آزادی و رهایی بود. گفت ای مردم، میخواهم شما را آزاد کنم، اگر رهایی و آزادی را نمیخواهید من برمیگردم! ولی آنها نگذاشتند.
ادبیات دین، اصلش باید بحث آزادی باشد؛ آزادی فردی و آزادی اجتماعی، یعنی آزادی یک فرد و آزادی یک ملت. آزادی یک ملت لازمهاش چیست؟ لازمهاش مدیریت ولایی است، چون فقط مدیریت ولایی است که میتواند کاری کند که خوبهای یک ملت بجوشند و بالا بیایند. این روش را هم نمیتواند دیکتاتور مآبانه انجام بدهد بلکه باید در فضای باز و در فضای آزاد انجام بدهد. هم پیغمبر اکرم(ص) هم أمیرالمؤمنین(ع) میخواستند این آزادی را به مردم بدهند که گلهای این مردم شکفته بشود و رو بیاید. لذا به هر دوی این بزرگواران، گفتند که شما مدیریت بلد نیستید! چون فکر میکردند که مدیریت یعنی زورگویی!
خیلی از الزامات بروکراسی باید برداشته شود تا مردم به رهایی برسند
هنوز ما عطر ولایت را استشمام نکردهایم، هرموقع در مدرسههایمان حضور و غیاب به عهده خود فرد شد، امتحان به عهده خود فرد شد و خیلی از این الزامات بوروکراسی در جامعه برداشته شد، آنوقت عطر ولایت به مشام ما میخورد. باید دید که ساختارهای جامعه از جمله ساختارهای آموزشی و… بر مبنای بردهکشی است یا آزادسازی؟ نمیشود که از خدا و پیغمبر حرف بزنیم ولی مدل زندگی ما اسارتبارانه باشد. تا وقتی در دانشگاهها و مراکز آموزشی ما اصل بر نمره و سختگیری در امتحانات و… باشد، از این دانشگاهها زیاد نظریهپرداز علمی بیرون نمیآید، چون با این روشهای موجود، خلاقیت را از بین میبرند.
این جوانهایی که واقعاً آزادی میخواهند کجا باید ببینند که اسلام آزادیبخش است؟ اگر در حوزه و دانشگاه، جلوههای این آزادیبخشی را نبینند، کجا باید ببینند؟ کجا باید مزه دین را بچشند؟ مزه دین مگر در آزادیاش است؟ اگر ساختارهای ادارههای ما با بوروکراسی مارکس وبری اداره میشود، در واقع اسلامی نیست. هرچند مدیرانش نماز بخوانند و ظاهر اسلامی داشته باشند.
اشتباه است فیلم مذهبی بسازیم و در آن ثابت نکنیم که دین یعنی رهایی و آزادیِ فرد و جامعه
ما وقتی از رهایی صحبت میکنیم منظورمان یک آزادیِ ظاهری و حداقلی نیست، بلکه یک رهایی و آزادی واقعی است که در همه شئون و ساختارهای جامعه تأثیرگذار باشد. ما الان به معنای واقعی آزاد نیستیم و مزه رهایی را در دینداری خودمان نچشیدهایم. خیلی از کسانی که به بهانه رهایی علیه دین شعار میدهند، میگویند «حساب سردار سلیمانی جدا است، ما او را قبول داریم…» چرا؟ چون او آورنده رهایی است، کسی که آورنده رهایی ملتها است، او حسابش جدا است.
مشکل ما این است که دینداری و تقوا را به رهایی تفسیر نکردهایم و به تصویر هم نکشیدهایم. از صدا و سیمای جمهوری اسلامی تقاضا میکنم، اگر میخواهند مثلاً برای ماه رمضان فیلم و سریال بسازند، مفهوم رهایی را نشان بدهند، اشتباه است اگر فیلم مذهبی بسازند و در آن ثابت نکنند که تقوا و ایمان، یعنی رهایی و آزادیِ فرد و جامعه. اگر این پیام را نخواهید با فیلم به مردم بدهید و یک پیامی بدهید که همه میدانند، اصلاً برای چه وقت مردم را میگیرید و برای ساخت این فیلمها هزینه میکنید؟
اینکه در فیلم مذهبی، دین را مایه رهایی انسانها نشان ندهیم، معرفی غلط دین است
نباید یکجوری از دین حرف بزنی که دین را غلط معرفی بکنی. اگر دین را مایه رهایی انسانها نشان ندهی، تو داری غلط دین را معرفی میکنی. اصلاً دین همین است که أمیرالمؤمنین به کسی که تقوا ندارد میفرماید: «أَ لَا تَسْعَى فِی تَحْرِیرِ رَقَبَتِکَ وَ فَکَاکِ رِقِّکَ» (مثیر الأحزان، ج۱، ص۱۶) نمیخواهی تلاش بکنی برای اینکه گردنت را از اسارت آزاد بکنی و خودت را از بندگی رها بکنی؟ اینها ادبیات أمیرالمؤمنین(ع) است ولی ببینید چقدر با این شعارهای امروزی مثل شعار زندگی و آزادی تناسب دارد!
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید «مَن زَهِدَ فِی الدُّنیا أعتَقَ نَفسَهُ» (غرر الحکم، ۸۸۱۶) هرکسی زهد پیشه کند خودش را از دنیا آزاد کرده است. باید این حس آزادی را در فیلم مذهبی به تصویر بکشید و الا این فیلم، چه فایدهای خواهد داشت؟!
این مسائلی که الان در سطح خیابانهای شهر میبینید به خاطر این است که ما در معرفی دین مشکل داریم و کارمان لنگ است، و الا اگر ما دین را قشنگ و درست معرفی کرده بودیم و به مردم میگفتیم که اصل دین در واقع همان رهایی و آزادی است، این مسائل و مشکلات را الان نداشتیم.
روانشناسی اخیراً به این رسیده که «خودکنترلی» عامل کلیدی در تربیت است
پدر و مادرها و مدرسهها در جریان تعلیم و تربیت باید چهکار کنند؟ چهل و پنج سال است که از انقلاب گذشته است و مردم انتظار دارند که آموزش و پرورش ما دیگر اسلامی شده باشد. آموزش و پرورش کِی اسلامی میشود؟ اصلاً دین و خدا و پیغمبر را هم کنار بگذاریم و ببینیم آخرین تجارب بشری چه میگوید و در علوم تجربی و انسانی به کجا رسیدهاند؟ در جهان منهای دین، برای تربیت یک انسان چه حرفهایی هست؟
یک روانشناس غربی حدود بیست سال پیش، یک آزمایش یا تست روانشناسی انجام داده و به این نتیجه رسیده است که بچههایی که قدرت خودکنترلی داشته و میتوانند جلوی هیجانات خود را بگیرند (هوش هیجانی) در آینده موفقتر خواهند بود حتی اگر هوش شناختی (آیکیو) پایینتری داشته باشند. بر اساس همین نتایج، الان در غرب، مدرسهای زدهاند که شعارشان این است «شیرینی را دیرتر بخور» این شعار هم روی پیراهن بچهها مینویسند.
اینها میگویند: برای شکوفایی استعداد بچهها باید در مدرسه کاری کنیم که بچهها به قدرت خودکنترلی برسند. این بر اساس آخرین دریافتهای هوش هیجانی یا «ایکیو» است. خُب بیایید در کشور خودمان این را اجرا کنید، اینکه حرف صرفاً دینی نیست که غیرمذهبیها بخواهند با آن مخالفت کنند، این را روانشناسی میگوید و بیدینهای مملکت هم این را قبول دارند.
طبق روایت، ادب موجب تیزهوشی میشود؛ یعنی همان خودکنترلی
حالا ببینیم دین ما هم این را میگوید یا نه؟ أمیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «بالأدبِ تُشْحَذُ الفِطَنُ» (غرر الحکم، ۴۳۳۳ ) ادب موجب تیزهوشی میشود. اگر آموزش و پرورش ما نتواند بچههای باادب بیرون بدهد، باید اعلام ورشکستگی کند، چون آگاهی و دادههایی که شما به یک آدم بیادب بدهید، فایدهای نخواهد داشت.
این اشتباه است که بگذاریم بچهها در مدرسه بیادب بشوند، بعد در مساجد برای آنها فوقبرنامه اجرا کنیم تا بچهها را مذهبی بار بیاوریم! اگر مساجد را عناصر فعال فرهنگی اداره میکنند خُب اینها خودشان مدرسه بزنند و بچهها را درست تربیت کنند. اصلاً بر اساس همان شعار «شیرینی را دیرتر بخور» بچهها را تربیت کنند که البته اصلش همان حرف دین است (که با تعبیر ادب یا مبارزه با هوای نفس بیان شده است)
یکی از گامهای مهم رهایی، خودداری است
چه چیزی آدم را آزاد میکند؟ أمیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «فی خِلافِ النَّفسِ رُشدُها» (میزانالحکمه، ج۱۳، ص۷۲) در مخالفت با نفست میتوانی رشدش بدهی. این موجب آزادی و رهاییاش میشوی. یا میفرماید: «من قامَ بشَرائطِ العُبودِیَّهِ اُهِّلَ للعِتْقِ» (میزانالحکمه، ج۱، ص۵۸۴) کسی که شرایط بندگی خدا را فراهم میکند او شایسته رهایی و آزادی است. اینها ادبیات أمیرالمؤمنین است. اگر جوان دانشآموز بگوید که من این ادبیات دینی را در آموزش و پرورش یاد نگرفتهام، پس معلوم میشود که ادبیات دینی ما در مدارس، درست نبوده است.
یکی از گامهای مهم رهایی، خودداری است. کسی که اهل خودداری نیست و اسیر شهوات است، به رهایی نمیرسد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «عَبدُ الشَّهوَهِ أسیرٌ لا یَنفَکُّ أسرُهُ» (غرر الحکم، ۶۳۰۰) عبد شهوت اسیر است، یک جامعهای که عبد شهوت در آن جامعه زیاد بشوند کل جامعه اسیر میشود.