ضرورت حرکت به سمت جمهوری دوم/بر آتش ایرانهراسی دشمن بنزین نریزیم
باهنر در گفتگوی تفصیلی با مهر:
ضرورت حرکت به سمت جمهوری دوم/بر آتش ایرانهراسی دشمن بنزین نریزیم
دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین گفت: اگر دشمن صهیونیستی علیه ما تبلیغ میکند ما باید پاسخ بدهیم و تبیین کنیم که اهل جنگ نیستیم، نباید بر آتش «ایرانهراسی» دشمن بنزین ریخت.
خبرگزاری مهر- گروه سیاست؛ زینب رجایی: مدتی است چهرههای سیاسی، کارشناسان و فعالان بسیاری در این حوزه نسخههای متفاوتی درباره اصلاح نظام حکمرانی میپیچند و هر کدام بر مبنای تحلیل خود مسیر حرکت به این سمت را ترسیم میکنند.
«محمدرضا باهنر» یکی از چهرههایی است که اخیراً اظهارات متعددی در این باره داشته و از ضرورت حرکت به سمت «جمهوری دوم» سخن گفته است. بدین منظور دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین در گفتگو با خبرنگار مهر، نقطه نظراتی که پیش از این درباره اصلاح ساختار حکمرانی مطرح کرده را تشریح میکند.
او اگرچه معتقد است اصول جمهوریت و اسلامیت در چارچوب نظام غیرقابل تغییر است اما تاکید میکند ساختار فعلی باید اصلاح شود: «اصلاح در قانونگذاری، اجرا و سایر حوزهها، یک سبد سیاستی و یک پکیج از تصمیمات است که باید در بخشهای مختلف طراحی و عملیاتی شود.»
دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین میگوید: «بعد از چهل سال به این اصلاحات نیازمندیم؛ من در این باره تعبیری به کار برده بودم به نام جمهوری دوم!»
باهنر همچنین بر اشاعه رویکرد صلحگرایانه ایران تاکید دارد و درباره پروژه «ایرانهراسی» دشمنان هشدار میدهد. او در خصوص نحوه تبیین قدرتهای داخلی بیان میکند: «موشکهای ما باید قوی و دوربرد باشد! باید پهپاد داشته باشیم و همه اینها را به عنوان نیروی دفاعی تشریح کنیم و تاکید کنیم که این نیرو آفندی نیست بلکه پدافندی است. اما اتفاقی که میافتد این است که وقتی از یک دستاورد رونمایی میکنیم، برخی در کشور به نوعی از آن یاد میکنند که در فضای بینالمللی نسبت به ایران بدبینی ایجاد میشود. ما در اسلام رجزخوانی داریم؛ اما زمانی که در حال جنگ هستیم. بنابراین بهتر است نسبت به موضوع ایران هراسی توجه بیشتری داشته باشیم.»
متن کامل این گفتگو به شرح زیر است:
شما همیشه بر حزبگرایی تاکید کردید؛ اهمیت این موضوع در اصلاح ساختار حکمرانی را چگونه میدانید؟
هر نظامی که مبتنی بر رأی مردم حکومت میکند و بخواهد دموکراتیک اداره شود، به حضور چند حزب قدرتمند نیازمند است. حزبگرایی به دلایل متعدد جز ابزار اصلی رسیدن به هر نظامی که مبتنی بر رأی مردم حکومت میکند و بخواهد دموکراتیک اداره شود، به حضور چند حزب قدرتمند نیازمند است دموکراسی است.
در نظر بگیرید اولین روزی که بعد مشخص شدن نتایج انتخابات جلسه مجلس تشکیل میشود، ۲۹۰ نفر دور هم جمع میشوند که ۲۰۰ نفر از آنها یکدیگر را نمیشناسند. تا زمانی که این افراد با هم آشنا شوند، مسائل را بشناسند و کنار هم قرار بگیرند وقت بسیاری اتلاف میشود.
مرحوم «پرورش» که نایب رئیس مجلس بود اصطلاحی میگفت به این معنا که برخی نمایندگان تا بخواهند بفهمند و یاد بگیرند که حکومت چیست و حکمرانی چگونه است، چه باید کرد و چه نباید کرد، چهار سالشان به اتمام رسیده است.
حزب چگونه این خلأ را پر میکند؟
یکی از وظایف حزب آن است که کادرسازی کند؛ زمانی که افراد از طریق احزاب به جایگاه برسند قطعاً از قبل با یکدیگر کار کردهاند، آشنایی دارند و نظام سیاسی و حکمرانی را میشناسند. در دورهای از مجلس میبینیم ۵۰ پزشک در مجلس حضور دارند و در دوره دیگری میبینیم ۵ پزشک انتخاب شدهاند. همه این انتخابها کاملاً شانسی و بیحساب و کتاب است و مدیریت کلانی درباره آن وجود ندارد.
گاهی کسانی به مجلس میروند که ۳۰۰ – ۴۰۰ واحد تخصصی درس خواندهاند ولی درس مدیریت نخواندهاند و چیزی از حکمرانی نمیدانند. دانشگاههای ما عالم و دانشمند و متخصص تربیت میکند ولی حکمران تربیت نمیکند. تربیت حکمران کار و وظیفه حزب است از همه مهمتر آنکه وقتی فردی با تخصص خاصی وارد مجلس یا بخشی از سیاست میشود باید بتواند از تخصص خود در جهت مدیریت و تصمیمسازی سیاسی استفاده کند. ما در مجلس جراح قلب و ارتوپد نمیخواهیم!
به نمایندگانی نیاز داریم که برای مثال در شاخه پزشکی به کمیسیون بهداشت و درمان بروند و بتوانند اقتصاد سلامت کشور را مدیریت کنند و وقتی مثلاً ۱۰۰ تومان پول داریم، بگوید این مبلغ را چگونه هزینه کنیم که بیشترین بهرهوری و کارآمدی را داشته باشد.
گاهی کسانی به مجلس میروند که ۳۰۰ – ۴۰۰ واحد تخصصی درس خواندهاند ولی درس مدیریت نخواندهاند و چیزی از حکمرانی نمیدانند. دانشگاههای ما عالم و دانشمند و متخصص تربیت میکند ولی حکمران تربیت نمیکند. تربیت حکمران کار و وظیفه حزب است.
فارغ از اینها، حتی اگر نماینده متخصصی وارد مجلس شود که در حوزه خود کارآمد باشد، او باید درباره تمام مسائل حوزههای دیگر در مجلس نظر بدهد، تصمیمگیری کند و رأی بدهد؛ اما هیچکس در همه حوزهها متخصص نیست. بنابراین نیاز شدید به یک پشتوانه علمی تخصصی وجود دارد. چنین پشتوانهای را حزب تأمین میکند.
اما اخیراً کاندیداهای انتخابات به عنوان یک افتخار و امتیاز میگویند که با هیچ حزبی در ارتباط نیستند!
یک نفر به من گفت من مستقل هستم و به کسی وابستگی ندارم؛ من هم به شوخی گفتم این حرف مثل آن است که کسی بگوید من هیچ ایل و تبار و خانوادهای ندارم. این ادعا افتخار نیست؛ اتفاقاً نماینده باید پشتوانه قوی علمی پژوهشی حزبی داشته باشد. همه اینها اشکالات ساختاری است و مشکلساز میشود.
به نظر میرسد دولتها در زمینه تقویت احزاب کوتاهی کردهاند…
این اشکال به دولتها بازمیگردد!
فرقی نمیکند؛ هر رئیسجمهوری که میخواهد باشد، حداکثر به فکر هشت سال ریاست جمهوری خودش است و اینطور نیست که یک نقشه راه برای چند دهه آینده کشور داشته باشد من به طور جدی در تمام این سالها جستجو کردهام و غیر از مقام معظم رهبری کسی را ندیدم به فکر ۳۰ تا ۴۰ سال آینده نظام باشد. فرقی نمیکند؛ هر رئیسجمهوری که میخواهد باشد، حداکثر به فکر هشت سال ریاست جمهوری خودش است و اینطور نیست که یک نقشه راه برای چند دهه آینده کشور داشته باشد.
ریاست جمهوری به فکر هشت سال، نماینده به فکر چهار سال و سایر مدیران که فقط به فردای خود فکر میکنند. اما حزب، برای آنکه میخواهد در آینده نیز فعال باشد هم به آینده کوتاه مدت پنج ساله فکر میکند و هم آینده بلند مدت پنجاه ساله را در نظر میگیرد.
همین نگاههای کوتاهمدت تصمیمات اشتباه رقم میزند!
بله؛ توقعات غیر منطقی ایجاد میکند. امروز فضای سیاسی کشور انتظار دارد رئیسجمهور جدید که روی کار میآید تمام مدیران از بالا تا پایین را عوض کند. اما باید بدانید که در کشور نهایتاً ۱۵۰ تا ۲۰۰ پست سیاسی داریم که ممکن است لازم باشد تغییر کنند. بقیه مقامها، سیاسی نیستند…
تخصصی هستند!
دقیقاً؛ مدیران راه و شهرسازی، آموزش و پرورش، صنایع و این قبیل حوزهها تخصصی هستند. اما رئیسجمهور وزیر را عوض میکند، وزیر معاونان را، معاونان مدیرکلها را، مدیرکلها مملکت را به شدت گران اداره میکنیم. یعنی هرچه از پول نفت و مالیات درآمد داریم یا برای این رفت و آمدها خرج میشود یا به عنوان حقوق پرداخت میشود رؤسای منطقه را و این چرخه تا پایینترین ردهها ادامه دارد تاجاییکه این چهار سال فقط در اثاثکشی مدیران و مسئولان تلف میشود.
چنین رویکردی به شدت ضد بهرهوری و بر خلاف توسعه است. ختم کلام آن است که مملکت را به شدت گران اداره میکنیم. یعنی هرچه از پول نفت و مالیات درآمد داریم، یا خرج رفت و آمدها میشود یا صرف پرداخت حقوق!
بنابراین بعد از چهل سال به این اصلاحات نیازمندیم؛ من در این باره تعبیری به کار برده بودم به نام «جمهوری دوم»!
این روزها بحث اصلاح قانون اساسی و یا برگزاری رفراندوم از سوی برخی از چهرهها زیاد شنیده میشود، آیا نیازمند اصلاح قانون اساسی هستیم؟
اصل ۱۷۷ قانون اساسی مشخص کرده است که این قانون چگونه و با چه فرآیندی میتواند اصلاح شود. برخی اصول غیرقابل تغییر هستند از جمله اصولی که متضمن جمهوریت و اسلامیت نظام هستند. برای مثال اگر کسی بخواهد قانون اساسی را اصلاح کند نمیتواند مجلس را حذف کند، این ممکن نیست. مجلس رکن دموکراسی است؛ اما میتوان به جای یک مجلس دو مجلس داشت.
اینکه کسی در جهت اصلاح ساختاری بگوید شورای نگهبان نداشته باشیم، ممکن نیست اما ممکن است مثلاً لازم باشد به جای ۱۲ عضو ۱۸ عضو در شورای نگهبان داشته باشیم و ۶ عضو اقتصاددان هم اضافه شوند. کسی نمیتواند بگوید رئیسجمهور نداشته باشیم یا او به صورت انتصابی بر سر کار بیاید، اما تعبیری وجود دارد که میگوید حکومت میتواند به جای آنکه ریاستی باشد به صورت پارلمانی اداره شود.
البته همه اینها مثال است. در مجموع بحث من این بود که باید موقعیتی فراهم شود و با مطالعه دقیق و میدانی برخی ساختارهای قانون اساسی اصلاح شوند.
با توجه به تجربه انتخاباتهای اخیر و پدیده «احزاب یک شبه» که بعد از نتایج ناپدید میشوند، فکر میکنید جامعه ایرانی پذیرش فعالیت حزبی را دارد؟
علیرغم آنکه خودم متولی یک حزب هستم و فعالیت دارم، باید بگویم که ما در کشور عملاً حزب نداریم علیرغم آنکه خودم متولی یک حزب هستم و فعالیت دارم، باید بگویم که ما در کشور عملاً حزب نداریم. اصلاً نداریم! حدود دویست حزب از وزارت کشور مجوز فعالیت دارند اما حزبی که صرفاً یک برگه کاغذ در کیف یک خانم یا آقایی است و در تمام سال هیچ فعالیتی نمیکند.
زمان انتخابات که میشود ۱۰ تای آنها جمع میشوند، یک اسم مخفف هم برای خودشان انتخاب میکنند و یک جبهه تشکیل میدهند. انتخابات هم که برگزار میشود فعالیتشان تمام میشود. این فعالیت حزبی نیست! برای گسترش فعالیت حزبی به کار فرهنگی و تبیین دقیق نیاز داریم.
من حوزههای انتخابی سراغ دارم که در طول یازده دوره مجلس یازده نماینده مختلف به مجلس فرستادهاند. یعنی به هر طریقی با فردی به نتیجه میرسند و با او کار میکنند، بعد در میانه راه پشیمان میشوند و سراغ نفر بعدی میروند. مردم مگر چند سال عمر و فرصت دارند که مدام در حال تجربه و امتحان کردن افراد خوب و بد باشند!؟
اگر چند حزب فعال داشته باشیم جامعه بعد از مدتی میفهمد کدام حزب چه عملکردی دارد، تا چه حد به وعدههای خود متعهد است، چقدر قدرتمند است و در نهایت مردم میتوانند تصمیم بگیرند و یک حزب را انتخاب کنند و حزب هم افراد منتخب خود را به آنها معرفی کند.
شما که خودتان حزب دارید و طرفدار تحزب هستید چرا در این سالها به سراغ این مسیر نرفتهاید؟
بسیاری از ما فعالان سیاسی منافع حزب را میخواهیم اما حاضر نیستیم هزینههای آن را بپردازیم در این مسیر با چند مانع یا اشکال مواجه هستیم. مورد اول آن است که بسیاری از ما فعالان سیاسی منافع حزب را میخواهیم اما حاضر نیستیم هزینههای آن را بپردازیم!
فعالیت حزبی چه هزینهای دارد!؟
بگذارید یک مثال بزنم؛ سال دیگر انتخابات مجلس را پیش رو داریم. شهر کرمان دو کرسی نمایندگی در مجلس دارد. بیست نفر به بنده مراجعه میکنند و میگویند «میخواهیم کاندیدا شویم، از ما حمایت کنید». بعد از در نظر گرفتن نظام فکری، سیاسی، سوابق مدیریتی و نظرسنجیها از کسانی که اعلام آمادگی کردهاند دو یا سه نفر را به عنوان کاندیدای مورد حمایت خود انتخاب و معرفی میکنیم.
رقابت سیاسی یک جنگ است و به جای آنکه انتخابات مسابقهای در خیرات برای خدمت به مردم باشد به یک جنگ تخریبی تمام عیار تبدیل شده و اینها تبعات عدم حضور احزاب است این دو نفر که حمایت میکنیم استقبال میکنند و سایرین که برای مثال توسط این حزب یا احزاب دیگر انتخاب نشدهاند میگویند اصلاً حزب چه کاره است؟! ما خودمان کاندیدا میشویم. در نتیجه برای دو کرسی نمایندگی فقط ده نفر از جریان اصولگرایان کاندیدا میشوند! اما اینطور نمیشود! جایی که نظام حزبی برقرار است، مقررات حزبی حاکم و تعیینکننده است.
برای مثال همین الان در آمریکا برای دور آینده ریاست جمهوری ده نفر از حزب دموکرات و ده نفر از حزب جمهوریخواه میخواهند رئیسجمهور شوند؛ درون حزب خود شروع به رقابت میکنند تا زمانی که از هر حزب یک نفر به عنوان نماینده آن حزب در رقابتها موفق و معرفی شود.
همین دوره از مجلس، برای هر کرسی نمایندگی به طور میانگین بیست نفر رقابت کردهاند! و تازه وقتی یک از نفر از میان جمعی انتخاب میشود، آنها که شکست خوردهاند میخواهند بر سر راه فرد پیروز سنگاندازی کنند. تقصیری هم ندارند!
رقابت سیاسی یک جنگ است و به جای آنکه انتخابات مسابقهای در خیرات برای خدمت به مردم باشد به یک جنگ تخریبی تمام عیار تبدیل شده است. اینها تبعات عدم حضور احزاب است. حزب که باشد این اتفاقات نمیافتد.
بقیه رقابت را ادامه نمیدهند؟
بقیه موظف هستند که کنار بکشند نه اینکه انتخاب کنند؛ ساختار حزبی آن را مکلف میکند کنار بروند. دوستداشتنی نیست! در فعالیت حزبی چارهای جز پذیرش این هزینهها وجود ندارد.
باید حداقل صد نفر فعال قدرتمند شناخته شده داشته باشد تا بتواند نیروهای خود را بچیند؛ نه آنکه کسی رئیسجمهور شود و تازه شروع کند با چراغ قوه اطراف را بگردد تا کسی را پیدا کند یا با سهمیه دادن به این و آن تیم خود را تشکیل دهد در انتخابات آمریکا، دوره قبل که ترامپ کاندیدا بود در حزب مقابل یعنی دموکرات «کلینتون» و «ساندرز» به صورت جدی رقابت میکردند. در روزهای آخر کلینتون در حزب دموکرات جلو افتاد و ساندرز باید کنار میرفت اما او تا مدتی میخواست زیر بار نرود و رقابت را ادامه دهد ولی وقتی موفق نشد بعد از یک هفته بیانیه داد و رسماً از کلینتون حمایت کرد.
اما اینجا ده نفر به عنوان اصولگرا در حزب اعلام آمادگی میکنند، حزب دو نفر از آنها را انتخاب میکند؛ هشت نفر دیگر به جای آنکه کنار بکشند میگویند اصلاً چه کسی گفته شما اصولگرا هستید! ما اصولگرا هستیم. خودمان در انتخابات شرکت میکنیم! رقیب میشوند و ادامه میدهند.
اشکال دیگر درباره دولت است که دورههای مختلفش فرقی نمیکند. یک رئیسجمهور وقتی پیروز میشود باید حداقل صد نفر فعال قدرتمند شناخته شده داشته باشد تا بتواند نیروهای خود را بچیند؛ نه آنکه کسی رئیسجمهور شود و تازه شروع کند با چراغ قوه اطراف را بگردد تا کسی را پیدا کند یا با سهمیه دادن به این و آن تیم خود را تشکیل دهد.
همین میشود که امروز میبینیم پنجاه درصد مدیران از بچههای دانشگاه امام صادق (ع) هستند. ممکن است نیروهای خوب و شایستهای هم باشند؛ اما این روند درستی نیست. رئیسجمهور تا وزیر و مدیر شایسته انتخاب کند دورهاش تمام شده است. حزب برای ساختن این پشتوانهها و لازمه دموکراسی است، چراکه تیم سیاسی را آماده میکند.
شما جایی گفته بودید که هرچه حضور یک نماینده در مجلس بیشتر باشد بهتر است! این موضوع هم به تحزب مربوط است؟ و اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد کما اینکه بعضاً اتفاق هم افتاده تکلیف گردش نخبگانی چه میشود؟
این موضوع هم به فعالیت احزاب بازمیگردد. گردش نخبگانی هم در درون هر حزب و هم با جابجا شدن و رقابتهای بین حزبی اتفاق میافتد.
حزبگرایی، گردش نخبگانی را محقق میکند؟ چگونه؟
بله! ببینید برای مثال نیروهای نظامی را در نظر بگیرید بعد از زمان جنگ که نیرو نداشتیم و جوانان بیست ساله سرلشکر میشدند، همه جریانها و احزاب و گروهها پذیرفتیم که اگر کسی میخواهد سردار شود باید سلسله مراتب نظامی را طی کند. امروز در مخیله هیچکس نمیگنجد که یک جوان بیست ساله حتی با بهترین ویژگیها بتواند سردار شود.
شاید پیمودن پلکان سریعتر اتفاق بیفتد اما اینطور نیست که ناگهان یک فرد ناشناخته سردار و سرهنگ شود. در ساختار نظامی اگر یک نفر به هر دلیلی کنار برود، چند نفر در رده پایینتر از او هستند که آمادگی جایگزینی دارند. این چینش پلکانی و این پشتوانه مانع از خلأ میشود و گردش نخبگانی را نیز محقق میکند.
بنابراین در عالم سیاست، کسی که میخواهد وزیر کشور شود، باید سابقه استانداری و فرمانداری و مدیریت کلان داشته باشد. این موضوع در بنگاههای اقتصادی نیز صادق است؛ اگر قرار است یک بنگاه اقتصادی صد میلیارد تومانی را به دست یک مدیر بدهیم او باید سابقه موفقی در مدیریت یک بنگاه اقتصادی پنجاه میلیارد تومانی داشته باشد. اما متأسفانه در عالم سیاست و اقتصاد این مسائل را رعایت نمیکنیم.
معتقدید افراد نادرست انتخاب میشوند؟
ببینید، پروژههای اقتصادی و سیاسی را به دست کسی میسپرند و میگویند «فلانی بچه خوبی است!» مثل آن است که کسی را برای آنکه رانندگیاش خوب است پشت فرمان اتوبوس بنشانیم! او هم خودش، هم اتوبوس، هم مسافران و هم سایرین را به دردسر میاندازد. رانندهای که میخواهد ۴۰ نفر را به مقصدی برساند باید گواهینامه پایه یک داشته باشد.
مدیری که قرار است مدیریت کلان کند باید تجربه داشته باشد. این موضوع نه در اقتصاد و نه در سیاست رعایت نمیشود. بدون حزب گرایی گردش نخبگانی اتفاق نمیافتد بلکه یک گردش بیهدف رقم میخورد.
اخیراً اظهارات متفاوتی درباره اصلاح حکمرانی در جمهوری اسلامی یا حکمرانی نو بیان میشود و شما معتقدید نیازمند تشکیل «مجلس دوم» یا «مجلس سنا» هستیم؛ این اصلاح چه کمکی به رفع مشکلات خواهد کرد؟
ما برای ادامه حکمرانی و پیمودن چهل سال دوم که به تعبیر مقام معظم رهبری از آن به عنوان گام دوم یاد شده است، نیازمند تغییراتی در ساختارهای کشور هستیم. البته اگر بخواهیم کارهایی که جمهوری اسلامی در چهل اخیر انجام داده را بشماریم با کارنامه پرباری روبرو میشویم. نتایج موفقیتآمیز و افتخارآمیزی رقم خورده که حتی برخی از آنها به معجزه شبیه بوده است. دفاع مقدس، سازندگی و مقاومتهای ملت ایران در مقابل انواع و اقسام ترفندهای دشمن از جمله این موارد است.
درباره ساختار قانونگذاری، مجلسی که وجود دارد مجلس خوبی است، به تعبیر امام خمینی (ره) در رأس امور است و بنا بر فرمایشات مقام معظم رهبری وظیفه مجلس تهیه نقشه راه است و دولت موظف است در آن راه حرکت کند. اما نکته مهم آن است که مجلس فعلی خاستگاه منطقهای، قومیتی، صنفی و حتی گاهی جنسیتی دارد و رقابتها معمولاً، در حوزههای انتخابیه کوچک اتفاق میافتد.
پس از انتخاب یک نماینده توسط مردم، اعتبارنامه او همان روزهای اول استقرار، توسط سایر نمایندهها تائید میشود، بنابراین او از نظر حقوقی نماینده کل کشور است؛ اما او زمان، اطلاعات و حوصله کافی برای رسیدگی به مسائل ملی را ندارد و بیشتر به سراغ بحثهای منطقهای، قومیتی و صنفی میرود. یعنی در مجموع دغدغه اول آنها منافع و مسائل ملی نیست، بنابراین به نظر میرسد جای مجلسی که نگاه و دغدغه ملی داشته باشد خالی است.
یعنی از اختیارات مجلس کنونی کاسته میشود؟
نمیتوان اختیار قانونگذاری را از مجلس گرفت و به مرکز دیگری داد. قرار هم نیست چنین اتفاقی بیفتد اما این مجلس باید اصلاح ساختاری شود. نمایندگان هم تقصیری ندارند؛ فرض میکنیم همه آنها متدین، متخصص و متعهد هستند اما از آنجا که خاستگاه آنها ملی نیست، با نوعی خلأ مواجه میشویم.
داشتن مجلس ملی یکی از راههایی است که کشورهای بسیاری آن را پیمودهاند؛ این مجلس میتواند هر اسمی داشته باشد، مجلس ملی، خبرگان، نخبگان، سنا یا هر نام دیگری. هدف آن است که مجلس دوم در کنار مجلس شورای اسلامی بتواند مسائل را تعدیل کند. یعنی اگر فردی به سمت کارهای منطقهای غش کرد مجلس ملی بتواند اقدامات را ملی کند و برعکس، اگر زمانی توجه به مناطق، حوزههای انتخابیه و محرومیتزدایی کاهش پیدا کرد، مجلس اول یا مجلس شورای اسلامی و نمایندگان آن بتوانند خلأ به وجود آمده را جبران کنند.
مقام معظم رهبری در تعبیری در بیانیه گام دوم میگویند میان واقعیتها و ایدهآلهای مان فاصله افتاده است؛ البته در مقدمه همان بیانیه آمده است که برخی اصول در جمهوری اسلامی از جمله «استقلال»، «آزادی»، «مردمسالاری» و «توسعه» همیشگی است و الیالابد از آنها دفاع میکنیم.
ارزیابی شما این است که در قانونگذاری در پارلمانها توجه مسائل قومیتی یا منطقهای پررنگتر شده است؟
اگر برای نمایندگان شرایطی ایجاد شود که میان منافع ملی و منطقه تضاد ایجاد شود نمیتوانند از منافع ملی حمایت و دفاع کنند بله؛ البته مجلس و مجلسیها مقصر نیستند؛ اما متأسفانه مثال و مصداق در این زمینه کم نداریم! به جرأت میتوانم بگویم در مجلس، نه این مجلس اصولگرا یا نه در مجلس اصلاحطلب، در تمام دورهها شاید نتوانیم ده نفر را پیدا کنیم که حاضر باشند منافع ملی را به منافع منطقه، قوم، صنف و حزب خود ترجیح بدهند. نه اینکه نخواهند…
میگوئید ساختار باعث میشود…
دقیقاً همینطور است! سازوکار به نوعی است که نمایندگان نمیتوانند زیاد رویکرد ملی داشته باشند. نمایندگان منافع ملی و منطقهای را میفهمند و میشناسند، اما اگر شرایطی ایجاد شود که میان منافع ملی و منطقه خودشان تضاد ایجاد شود، نمیتوانند از منافع ملی حمایت و دفاع کنند.
برای این موضوع مثالی دارید؟
این مسئله را در نظر بگیرید که منافع ملی ایجاب میکند که رود زایندهرود ۶ ماه از سال آب داشته باشد، اما منافع منطقه میگوید زایندهرود باید تمام سال آب داشته باشد. در چنین شرایطی نماینده اصفهان حتی اگر منافع ملی را بفهمد و بپذیرد، جرأت نمیکند علیه منافع منطقه خود تصمیم بگیرد.
حتی اگر نمایندهای در چنین شرایطی جرأت کند و منافع ملی را ترجیح دهد، دفعه بعد که به حوزه انتخابیه خود برگردد با لنگه کفش از او پذیرایی میکنند. این موضوع نه تقصیر مردم است نه تقصیر نماینده مردم، بلکه به علت ساختار است.
برای همین بیش از پانزده سال است که سیاستهای اقتصاد مقاومتی توسط رهبر انقلاب ابلاغ شده و علیرغم آنکه طبق قانون اساسی تمام نهادها مکلف هستند آن را در دستور کار خود قرار دهند؛ اما متولی ندارد. چراکه گاهی اوقات منافع ملی در تعارض با منافع صنفی، قومیتی و منطقهای قرار میگیرد.
عدم انطباق منافع ملی و قومیتی ریشه برخی مشکلات است؟
همیشه اینطور نیست. گاهی بر هم منطبق میشوند؛ اما بعضی اوقات انطباق لازم وجود ندارد و مشکلاتی به وجود میآید. اگر بخواهم منافع را ردهبندی کنیم به ترتیب اولویت ملی، منطقهای، قومیتی، صنفی، جنسیتی و در نهایت منافع شخصی را نام میبریم؛ اما در حقیقت آنچه اتفاق میافتد این است که منافع ملی در برابر اکثر موارد دیگر قربانی میشود.
با این اوصاف داشتن مجلس دوم ضروری است!
ببینید! اینطور نیست که بگوییم حتماً مجلس دوم باید شکل بگیرد؛ اما باید بدانیم ضروری است بررسی و مطالعه میدانی در این باره صورت بگیرد. بسیاری از کشورها برای رفع این خلأ دو مجلسی هستند و برخی کشورها که یک مجلسی هستند با اتخاذ راهکارهایی مشکلات آن را حل کردهاند.
من نمیگویم حتماً مجلس دوم نیاز داریم اما معتقدم برای این موضوع باید فکر اساسی صورت بگیرد؛ یعنی مرکزی مشخص شود که فقط متولی منافع ملی باشد و تحقق آنها را دنبال کند.
اما بسیاری معتقدند خلل در اجرا اشکالاتی ایجاد کرده است و باید در بحث اجرایی به دنبال اصلاح باشیم؛ رفتن به سمت مجلس دوم و حوزه قانونگذاری ما را از این مسیر دور نمیکند؟
اصلاح در قانونگذاری، اجرا و سایر حوزهها، یک سبد سیاستی و یک پکیج از تصمیمات است که باید در بخشهای مختلف طراحی و اجرا شود من معتقدم این اصلاحات در عرض هم هستند و در طول هم قرار نمیگیرند. اگر زمانی قرار باشد ساختاری اصلاح شود و برای مثال قانون اساسی ترمیم شود، اینگونه نیست که رسیدگی و اصلاح یک بار در مجلس و یک بار در دولت صورت بگیرد و بخش به بخش اتفاق بیفتد. اصلاح در قانونگذاری، اجرا و سایر حوزهها، یک سبد سیاستی و به اصطلاح غربیها یک «پکیج» از تصمیمات است که باید در بخشهای مختلف طراحی و اجرا شود.
متأسفانه در قانونگذاری این چهل سال، قوانین متفاوت، متضاد و متنافری داریم که هر مجری هر کاری بخواهد انجام دهد، میگردد و قانونی که به کارش بیاید را پیدا میکند.
یکی از سیاستهای کلی که رهبر انقلاب سالها پیش ابلاغ کردند، سیاستهای کلی قانونگذاری است که در یکی از بندهای آن به «تنقیح قوانین» تاکید شده است؛ به آن معنا که تناقضات، تنافرها، تکرارها و تضادهای قوانین مختلف را بیابند و آنها را برطرف کنند.
در این زمینه اقداماتی در دورههای مختلف مجلس صورت گرفته اما هنوز این مسیر، سر درازی دارد. ضروری است که اراده جدی و قوی برای رسیدگی به این موضوع وجود داشته باشد.
عدم ترجیح منافع ملی در شرایط فعلی تا چه آسیبزا بوده که در پی آن به سراغ ساختاری جدید برویم؟
بگذارید یک مثال بزنم؛ در حال حاضر چیزی حدود ۶۰ فرودگاه در کشور داریم؛ این موضوع را به عنوان یک خبر میگویم نه یک تحلیل! به قطعیت بگویم از این تعداد تنها سه فرودگاه سوددهی دارند و بیش از ۵۰ فرودگاه ضررده هستند. فرودگاهی ساخته شده و هفتهای یک پرواز دارد و ظرفیت همان یک پرواز هم پر نمیشود.
میدانید چه تعداد نیروی کار، مصرف انرژی و سرمایه راکد از جمله زمین برای فعالیت یک فرودگاه به کار گرفته میشود؟ دهها نفر نیروی کار باید در طول هفته بیکار بنشینند تا هفتهای یک پرواز را مدیریت کنند؛ چراکه من به عنوان یک نماینده مجلس در حالی که در فاصله صد کیلومتری شهری که نماینده آن هستم فرودگاه وجود دارد، به هر طریق و اصراری که بوده برای شهر خودم بودجه فرودگاه تأمین کردهام. اینها عنی تلف کردن منابع ملی!
البته مردمی که در شهر خود فرودگاه دارند از این امکانات خوشحال و راضی هستند و عدهای ممکن است در پی چنین تصمیمی به نان و نوا رسیده باشند. اما توجیه اقتصادی ندارد.
۶۰ فرودگاه برای سی استان و پانصد شهرستان زیاد است؟
ببینید در اقتصاد ملی باید میزان داده و ستانده را محاسبه کنیم. باید ببینیم چقدر برای آن خرج میکنیم و چقدر برای ما منفعت به همراه میآورد. در کشورهای توسعهیافته و پیشرفته هر فرودگاه حداقل روزی ۱۵۰ تا ۲۰۰ پرواز دارد تا توجیه اقتصادی داشته باشد. اما در شرایطی که ما ایجاد کردهایم میلیاردها تومان سرمایه جاری و راکد از بهرهوری باز میمانند و هزینههایی بدون دستاورد صرف میشوند.
نمونههای بسیاری از این قبیل داریم. فرض کنید در تهران بیمارستان فوق تخصصی قلب داریم؛ اما برخی نمایندگان پرکار و پرتلاش میگویند ما هم برای شهر خودمان بیمارستان فوق تخصصی قلب میخواهیم.
زمانی طرحی در مجلس برای احداث ۹۶ بیمارستان ۹۶ تخت خوابی تصویب شد که هنوز بعضی از آنها نیمه تمام مانده و به بهرهبرداری نرسیده است. تا دلتان بخواهد از این موارد داریم که افراد منافع منطقهای را به منافع ملی ترجیح دادهاند و سرمایههای ملی را به خطر انداختهاند.
اینها که میگوئید با گسترش عدالت و محرومیتزدایی در تعارض نیست؟ تکلیف ایجاد امکانات و رفاه در پیرامون و مرکززدایی چه میشود؟
بحث محرومیتزدایی و عدالتگستری موضوع دیگری است. اینطور نیست که بگوییم کسی که در تهران زندگی میکند مرفهتر است چراکه در شهر خود بیمارستان قلب دارد. لازم نیست هر کس در شهر خود بیمارستان قلب و فرودگاه داشته باشد. توسعه در این موضوعات نیست. مثل آن است فردی که بگوید میخواهم همزمان پزشک و وکیل و سیاستمدار و در توسعه نیز تحت عنوان «آمایش سرزمین» داریم. به این معنا که هر منطقه و استانی مخصوص یک کار و فعالیت مشخص در نظر گرفته میشود موسیقیدان شوم. چنین چیزی ممکن نیست و باید بر یکی از این موارد تمرکز کند تا به نتیجه برسد.
در توسعه نیز تحت عنوان «آمایش سرزمین» داریم. به این معنا که هر منطقه و استانی مخصوص یک کار و فعالیت مشخص در نظر گرفته میشود. برای مثال فارس دانشگاههای علوم پزشکی پیشرفتهای دارد و یک استان گردشگری تمامعیار است، اما پتروشیمی در این استان معنایی ندارد.
فولاد و پتروشیمی برای استانهای جنوبی کشور است. فولاد مبارکه قرار بود در بندرعباس باشد اما فشار عدهای آن را به اصفهان برد. البته آنها هم تقصیری ندارند، چراکه گمان میکردند این مسائل موجب پیشرفت و توسعه میشود.
همانطور که میگویند هر کودک استعدادی دارد که باید پرورانده شود هر استان نیز پتانسیلی دارد که باید به آن پرداخته شود…
دقیقاً؛ این تقسیم کار، همان آمایش سرزمین است که عدالت را به صورت هدفمند و کارآمد گسترش میدهد.
اگر از بحث سیاست داخلی عبور کنیم، برخی جریانات سیاسی معتقد هستند ریشه ناکامیها و مشکلات ناشی از سیاست خارجی و عدم روابط گسترده با غرب است، اما در زمان ریاست جمهوری حسن روحانی سیاست خارجه کاملاً تغییر کرد؛ چرا نتایج بهتری برای ایران رقم نخورد؟ حتی تحریمهای بیشتری اعمال شدند…
درباره مسائل سیاسی و دیپلماتیک با یک فرایند مواجه هستیم؛ نمیتوانیم نقطهای را به عنوان صفر یا صد در نظر بگیریم. اول این نکته را بگویم که من واقعاً بین حاکمیت آمریکایی و صهیونیستی تفاوتی قائل نیستیم حتی بعضی از حکومتهای اروپایی را نیز صهیونیستی میدانم.
زمانی امام خمینی فرمودند ما انقلاب را به جهان صادر خواهیم کرد؛ حکومتهای غربی صهیونیستی که ابزاری به نام «ایرانهراسی» علیه کشورمان به راه انداخته بودند گفتند ایران میخواهد توپ و تانک و هواپیما راه بیاندازد و کشورگشایی کند؛ بعد از آن امام بارها توضیح دادند که منظور ما از صدور انقلاب، صدور فرهنگی، اعتقادی و تبیینی است و با جنگ و موشک سر و کار ندارد.
تا حدود ۲۵ سال مداوم مراقب این موضوع بودیم. وقتی میخواستند ایرانهراسی و آتش جدیدی به راه بیاندازند روی آن آب میریختیم و به راههای مختلف میگفتیم اهل صلح و دوستی هستیم.
وقتی ترامپ از برجام بیرون رفت، تلاش کرد در سازمان ملل از «ابزار ماشه» علیه ایران استفاده کند، ولی از ۲۰۰ کشور، حدود ۱۰ کشور به نفع او رأی دادند. بقیه گفتند در قضیه خروج آمریکا از برجام، آمریکا مقصر است و کسی ایران را مقصر نمیدانست. یعنی ۹۰ درصد حکومتها و کشورها حق را به ما دادند؛ موقعیت ایران در نظام بینالملل این طور بود چشمانداز ۲۰ ساله ۴ فراز دارد یک فراز از آن «تعامل سازنده با همه کشورهای دنیا» است. تعامل سازنده یعنی بده و بستان داشته باشیم، قرارداد ببندیم و همکاری کنیم. مشی نظام ما این بوده است.
تا اینکه حرف هولوکاست مطرح شد و دعوا و جدال به راه افتاد؛ بعد رئیسجمهور وقت میگفت قطعنامههایی که تصویب میشوند ورق پاره هستند. به تدریج از اینکه مواظب ابزار «ایرانهراسی» دشمن باشیم غافل شدیم.
چاره کار چیست؟
برخی موضوعات با حرف و صحبت و تبلیغ جا میافتد. اگر دشمن صهیونیستی علیه ما تبلیغ میکند ما باید پاسخ بدهیم و تبیین کنیم که ما اهل جنگ و کشورگشایی نیستیم. همزمان با این غفلت از داخل، دشمن بر آتش «ایرانهراسی» بنزین ریخت. برخی موارد علاوه بر غفلت خودمان این آتش را شعلهورتر کردیم.
نمیخواهم درباره برجام قضاوت کنم؛ اما وقتی ترامپ با نمکنشناسی و نامردی از برجام بیرون رفت، بعد از مدتی تلاش کرد در سازمان ملل از «ابزار ماشه» علیه ایران استفاده کند؛ برای این موضوع هم خیلی در عرصه بینالمللی قلدری کرد؛ ولی از ۲۰۰ کشور، حدود ۱۰ یا دوازده کشور به نفع او رأی دادند. بقیه گفتند در قضیه خروج آمریکا از برجام، آمریکا مقصر است و کسی ایران را مقصر نمیدانست. یعنی ۹۰ درصد حکومتها و کشورها حق را به ما دادند و موقعیت ایران در نظام بینالملل این طور بود.
حالا شرایط را چطور ارزیابی میکنید؟
متأسفانه الان نگران هستم اتفاق دیگری در سازمان ملل بیافتد. متأسفانه یک سری از کشورها را از دست دادهایم. باید روی مسئله «ایرانهراسی» حساس باشیم؛ باید آتشنشان باشیم نه آتشفشان!
تکلیف تجهیزات دفاعی و امنیتی چه میشود؟ زیر سایه ایرانهراسی از امکانات دفاعی خود بکاهیم؟
در بحث دفاع مردم ایران سالها مظلوم بودند. زمان جنگ موشکهای دشمن تهران و چند استان دیگر کشور را شخم زد. ما هیچچیز نداشتیم؛ هیچ امکانات و تجهیزاتی نداشتیم، فقط با نیروی انسانی و دیواره انسانی در جنگ موفق شدیم.
موشکهای ما باید قوی باشد! دوربرد باشد! باید پهپاد داشته باشیم و همه اینها را به عنوان نیروی دفاعی تشریح کنیم و تاکید کنیم که این نیرو آفندی نیست بلکه پدافندی است. اما اتفاقی که میافتد این است که وقتی از یک دستاورد رونمایی میکنیم، برخی در کشور به نوعی از آن یاد میکنند که در فضای بینالمللی نسبت به ایران بدبینی ایجاد میشود. ما در اسلام رجزخوانی داریم؛ اما زمانی که در حال جنگ هستیم. بنابراین بهتر است نسبت به موضوع ایران هراسی توجه بیشتری داشته باشیم.
ما در اسلام رجزخوانی داریم؛ اما زمانی که در حال جنگ هستیم. وقتی جنگی نداریم چرا رجز میخوانیم؟
دشمن ما خیلی خبیث است. از هیچ، مسئله میسازد چه برسد به آنکه کُدی ببیند. پس باید مسئله «ایرانهراسی» را جدی بگیریم. البته این موضوع از تحریم اقتصادی، فشار رسانهای، جنگ شناختی و ترکیبی جداست؛ در برابر این موضوعات باید به موقع دفاع کنیم. اما نباید خودمان ایرانهراسی را توسعه دهیم.
وقتی رئیس رژیم خائن صهیونیست میگوید ما از طرف ایران تهدید میشویم بعضی مقامات ما میگویند ببینید! قدرت ما به گوش فلانی هم رسیده است! درحالیکه این نامردها مظلومنمایی میکنند. خودشان صدها کلاهک هستهای دارند، زیر بار آژانس نمیروند و تولید میکنند؛ بعد میگویند ما میترسیم! ایران هستهای میشود. مظلومنمایی میکنند تا با شیطنت و لابی علیه ایران رأی جمع کنند.