سیاسی

زیباکلام: دولت رئیسی محل شکست، درجازدن، عدم موفقیت و ناکامی است و با این‌حال همه نهاد‌ها دولت را تایید می‌کنند؛ از سپاه و مجلس گرفته تا قوه قضائیه و مجلس خبرگان و ائمه جماعات

به گزارش هشت صبح و به نقل از انتخاب :

هم میهن: صادق زیباکلام معتقد است مسئولیت‌ناپذیری و پاسخگو نبودن، مهمترین ویژگی دولت آقای رئیسی است و هیچ طرح و برنامه‌ای از ابتدای این دولت وجود نداشت که عده‌ای براساس آن بگویند درباره مسائل مختلف بعد از مطالعه، برنامه‌ریزی، همفکری با دانشگاهیان و مدیران با تجربه وعده‌هایی را مطرح کنند.

همه‌ وعده‎‌های مدیریتی ابراهیم رئیسی در هنگام تبلیغات انتخابات ریاست‌جمهوری به دو کلمه خلاصه می‌شد؛«نفعِ مردم». او ادعاهای بزرگی را در وعده‌های مدیریتی خود مطرح کرد؛ از نگاه یکسان به همه مردم تا راه‌اندازی گشت ارشاد مدیران و پایان روابط فسادانگیز و مقابله با جریان رانت‌خواری و برخورد با مظاهر فساد. تاکید او بر تحول در نظام اداری و اجرایی کشور بود و دلیل این تحولات را مقابله با فساد اداری و برداشتن ضابطه‌های دست‌وپاگیر مطرح کرده بود. رئیسی بر رفع تبعیض و ناکارآمدی با اصلاح دولت و مبارزه با فساد تاکید بسیار داشت و در همین راستا از راه‌اندازی سامانه شفافیت و شفاف‌سازی اقدامات نیز سخن گفت. شعارهایی که در سه سالی که از عمر دولت سیزدهم می‌گذرد به دفعات تکرار شد، اما از حرف تا عمل فاصله بسیار است.

ابراهیم رئیسی به سال سوم دولت سیزدهم نرسیده، رکورددار تغییرات مدیریتی و کابینه در دولت‌های پس از انقلاب شد. اولین تغییر بزرگ این دولت با تغییر وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی آغاز شد. حجت‌الله عبدالملکی در نخستین سال دولت سیزدهم کنار رفت و یا به تعبیر عده‌ای کنار زده شد، او علت این کار را هماهنگی بیشتر در تیم اقتصادی دولت بیان کرد. رئیسی در روز دفاع از او در مجلس گفته بود که او هم دانش و هم تجربه کافی را برای رسیدن به این سمت دارد. 

او وزیر وزارتخانه‌ای شده بود که با طرح چند ادعای عجیب از جمله اشتغالزایی با درآمد یک میلیون تومانی موجی از نگرانی را در بین اقتصاددان‌ها، کارشناسان و مردم و بازنشستگان ایجاد کرده بود. علی بهادری‌جهرمی، سخنگوی دولت، یک ماه پس از استعفای او در برنامه تلویزیونی «جهان‌آرا» زمانی که درباره دلیل استعفای عبدالملکی سوال شد، گفت که از او دلیل استعفایش را نپرسیده است. عبدالملکی اسفندماه سال گذشته اختیار تام مناطق آزاد را از سوی رئیسی دریافت کرد.

تغییر بعدی در وزارت راه اتفاق افتاد و رستم قاسمی خیلی زود از این وزارتخانه خداحافظی کرد، خود او و دولت بیماری‌اش را علت کناره‌گیری از این وزارتخانه مطرح کردند، هرچند برخی معتقد بودند که ادعای بزرگ ساخت چهار میلیون واحد مسکن و مواجهه او با واقعیت بود که او را به سمت استعفا کشاند؛ وزیر نفت دولت احمدی‌نژاد که ماجرای گم شدن دکل نفتی در زمان تصدی او بر این وزارتخانه رخ داد، عشق به این وزارتخانه را پس از کناره‌گیری از سودای ریاست‌جمهوری با خود حمل کرد و نخستین حاشیه را با سخنرانی رای اعتماد خود در مجلس رقم زد و به جای وزارت راه، از وزارت نفت استفاده کرد. بازداشت مشاور و بازرس ویژه او که گمانه‎ها این بود که به دلیل قراری برای دریافت رشوه به یورو رخ داده است (موضوعی که اطلاعات آن رسانه‎ای نشد)، حاشیه مهم دیگر مدت کوتاه تصدی او بر این وزارتخانه بود.

یوسف نوری، وزیر آموزش و پرورش دیگر وزیر مستعفی در دولت رئیسی بود. برخی نوری را قربانی پرداخت دیرهنگام حقوق معلمان در اسفندماه ۱۴۰۱ مطرح کردند، درحالی‌که اعتراض‌ها و نارضایتی‌ها از عدم پرداخت حقوق و رتبه‌بندی معلمان در آستانه نوروز را مستقیماً متوجه وزارت آموزش و پرورش دانسته بودند اما او در آن روزها در سفر کربلا به سر می‌برد. هرچند که در دوره مدیریت او، مسمومیت‌های سریالی دانش‌آموزان در مدارس نیز رخ داد، اما هیچ‌گاه مقصر یا مقصرین این اتفاق شناسایی نشدند.

برکناری سه مقام ارشد دولت رئیسی دیگر جابه‌جایی بزرگ در دولت سیزدهم بود، وزیر جهاد کشاورزی، رئیس سازمان برنامه‌ و‌ بودجه و مدیرعامل صندوق نوآوری‌ هر سه در ۲۲ فروردین ۱۴۰۲ از دولت کنار گذاشته شدند. نام سیدجواد ساداتی‌نژاد بیش از آنکه در کنار نام وزارت گره بخورد، با پرونده فساد چای دبش و فساد نهاده‌های دامی گره خورد اما دلیل برکناری او از سوی دولت تغییر به دلیل افزایش قیمت‌ها و با هدف حمایت از مردم مطرح شد.
مستند، فیلم های کوتاه و بلند داستانی ایرانی را در هاشور ببینید

موارد اشاره‌شده در بالا تنها گوشه‌هایی از برکناری‌ها و استعفاها در دولت رئیسی بود و اگرچه دولت با دلایلی همچون خدمت به مردم، کمک به مردم، بهبود شرایط و مبارزه با فساد سعی کرد این حجم از تغییرات را توجیه کند، اما اغلب تحلیلگران و فعالان سیاسی، بخش عمده‎ای از این برکناری‎ها را به دلیل مناسبات سیاسی و ناتوانی در بازی قدرت جریان‌های تندرو اصولگرا عنوان کرده‌اند.

پس از سه سال هنوز فعالان سیاسی معتقدند که رئیسی زیر بار فشار جریان‌های سیاسی و فامیلی است و نتوانسته است کنترل رأس امور اجرایی کشور را به دست بگیرد، به‌عبارتی با وجود اینکه انتظار می‎رفت همسویی و یکدستی دستگاه‎های مختلف و حمایت آنها به اقتدار بیشتر دولت بیانجامد اما در سال پایانی به نظر می‎رسد مغلوبِ بازیِ قدرت خواهد شد.

ابوالفضل دلاوری، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی به تشریح و مقایسه تغییرات مدیریتی با تغییر دولت‌ها در ایران و دیگر کشورهای جهان پرداخته و دلایل کنار رفتن کارمندان تا رده‌های پایین شغلی را تشریح کرده است که در ادامه می‌خوانید:

*این تحلیل درباره کشورهای پیشرفته مطرح است که با تغییر دولت‎ها، بدنه دستگاه‌ها به ندرت عوض می‌شوند اما در کشور ما اینگونه نیست. برای مثال دولت رئیسی به دلیل تغییرات مدیریتی رکوردشکنی می‌کند و مورد انتقادهای بسیاری قرار می‌گیرد. چرا ساختار سیاست دولتی در ایران اینگونه است؟

ابتدا باید تشریح کنیم که تغییر دول ت‌ها و ترکیب هیئت وزرا یک بحث است و تغییر در کابینه‌ها یک بحث دیگر. تغییر دولت‌ها ممکن است با تغییرات بسیار زیاد در جهت‌گیری‌ها باشد؛ مثلاً فرض کنید با روی کار آمدن دولت احمدی‌نژاد، ویژگی‌ها و سیاست‌های دولت آقای خاتمی زیر و رو شد و این موضوع به شکاف‌هایی که بین جریان‌ها و جناح‌های سیاسی وجود داشت بازمی‌گردد که چقدر این شکاف عمیق است.

در برخی از کشورها این شکاف عمیق نیست، برای مثال در کشورهای اروپایی که احزاب همگراتر شده‌اند و در آمریکا که تا حدودی همگرا بوده‌اند، دولت‎ها خیلی زیر و رو نمی‌شوند، اگرچه در آمریکا می‌بینیم شکاف‌های دیگری سر باز می‌کند. برای مثال ترامپ ظهور می‌کند که شکاف او با دموکرات‌ها به مراتب بیش از رؤسای‌جمهوری قبلی جمهوری‌خواه با دموکرات‌ها است. این تغییرات قابل فهم است چراکه تغییرات کلی در سطح کلی سیاسی اتفاق می‌افتد. اما تغییر در خود کابینه‌ها به برنامه دولت یا رئیس دولت باز می‌گردد.

اگر رئیس دولت برنامه منسجم و منظمی داشته و تیم وزرای خود را براساس تقسیم کاری‌ای که وجود دارد، متناسب با این برنامه‌ها انتخاب کرده باشد و نیروهایی که انتخاب می‌شوند در گذشته مراحل رشد و ترقی خود را در نهادهای پایین‌دست‌تر و یا در درون احزاب پیموده باشند، فرایند به شکل دیگری پیش می‎روند. ما به ندرت تغییرات زیادی در کابینه‌های احزاب حاکم در اروپا و آمریکا می‌بینیم، البته به استثناء مواردی مثل ترامپ که چندبار وزیر خارجه خود را عوض کرد.

اما در مواردی که آن تیم براساس شناخت دقیق از توانمندی‌ها و تجربیات تجربه‌شده وزرا شکل نمی‌گیرد و براساس رابطه انتخاب می‌شوند، زمانی که وارد کابینه می‌شوند شرایط عوض می‌شود، ملزومات عملی و اجرایی مطرح می‌شود و دیگر جای حرف نیست و در این زمان می‌بینیم که دولت‌ها مشکلات زیادی برای پیگیری برنامه‌های خود در ترکیب موجود دارند.

در اینجاست که دولت‌ها ناچار می‌شوند وزیر عوض کنند. در دولت رئیسی این موضوع را مقداری داریم و ریشه آن به این موضوع باز می‌گردد که کسانی که انتخاب شدند، براساس توانمندی‌های واقعی انتخاب نشده‌اند، بلکه براساس تصمیم‌های سیاسی انتخاب شده‌اند و بعد در عمل، نابلدی و یا ناهمسویی از خود نشان می‌دهند و رؤسای دولت‌ها مجبور می‌شوند دست به تغییراتی بزنند.

گاهی هم به‌رغم نابلدی و ناهمسویی ملاحظات سیاسی در برخی کشورها باعث می‌شود دولت‌ها با یک ترکیب نه‌چندان منسجم ادامه پیدا کنند. اما در جاهایی که برنامه‌های مشخص و جدی وجود دارد، با وجود ناهمسویی کابینه ترمیم می‌شود. برای مثال انگلستان در جریان مذاکرات اولیه هسته‌ای با ایران یک وزیر خارجه داشت که موضع متفاوتی با کلیت انگلستان و اتحادیه اروپا داشت و خودش کنار رفت چراکه متوجه شد نمی‌تواند با تیم همسویی داشته باشد. در گذشته هم ما با چنین مشکلاتی روبه‌رو بوده‌ایم.

در ایران اوج این وضعیت را در دهه ۲۰ داریم و از سال‌های ۲۰ تا ۳۲ حدود ۳۷ کابینه روی کارآمد. نتیجه این وضعیت قطعاً اثراتی داشت و با هر تغییری در تیم مدیریتی و اجرایی، اختلال‌هایی پیدا می‌شود؛ به‌ویژه در سیاست ایران که با رفتن یک وزیر تنها خود وزیر نمی‌رود، عقبه او و تا آبدارچی وزارتخانه هم عوض می‌شود و خود این فرایند بسیار زمانبر است و از زمانی که وزیر می‌خواهد برود تا زمانی که وزیر جدید بیاید، چند ماه طول می‌کشد تا جابه‌جایی انجام شود و گسست‌های زیادی در اجرا و مدیریت ایجاد می‌شود.

در این شرایط بی‌ثباتی‌های مدیریتی بیشتر ایجاد می‌شود. بی‌ثباتی‌های سیاسی هم به این دلیل که تنش‌های سیاسی درون یک دولت زیاد شده باشد، ایجاد خواهد شد. نمونه این وضعیت را در اوایل انقلاب داشتیم هرچند که ساختارها فرق می‌کرد و وزرا با هم توافق نداشتند و کابینه عملاً چند ماه ناقص بود. در دوره‌های بعد تنش درون کابینه‌ها چندان زیاد نشده است. تغییرات در دولت آقای رئیسی از عنصر نابلدی تیم مدیریتی نشأت می‌گیرد و افرادی را بر سر کار آوردند که فقط حرف می‌زنند و تجربه کاری از خود نشان ندادند و شرایط به‌گونه‌ای پیش رفت که در مدیریت وضع موجود هم دچار مشکل شد.

*این موضوع که وزرا با روی کار آمدن عقبه وزارتخانه متبوع خود تا سطح آبدارچی را نیز تغییر می‌دهند رویکردی است که تقریباً در تمامی دولت‌ها به صورت‌های کم و زیاد رخ داده است. چه دلیلی باعث شده است که رویکرد سیاسی در مدیریت کلان کشور و تیم دولت که مسئولیت اجرایی را برعهده دارد به این سمت برود که مدیر شایسته و مدیری که تجربه و دانش کافی را دارد در جای خود تثبیت نشود و با عوض شدن تفکر سیاسی دولت‌ها، افراد بدون در نظر گرفتن عقبه کاری به‌راحتی کنار زده می‌شوند؟

این مسئله به سرشت دولت و سیاست در ایران باز می‌گردد که سرشتی نیمه‌ایدئولوژیک-نیمه‌قبیله‌ای دارد. البته به نظر من نگاه ایدئولوژیک اصل نیست و بیشتر نمایشی است اما نگاه قبیله‌ای بیشتر حاکم است که براساس آن تنها افراد مورد اعتماد خودشان قابل‌قبول هستند و اصالت با وفاداری است، نه با تخصص. اصالت با تعهد به آن فرد، نه به معنای اخلاقی بلکه در واقع وفاداری به فرد مطرح است.

بعلاوه نوعی بی‌اعتمادی به نخبگان وجود دارد و وقتی یک رئیس عوض می‌شود، فکر می‌کنند کارمندها نیز آدم رئیس قبلی هستند و باید کنار گذاشته شوند و باور کنید گاهی به دلیل همین تصورات تا نیروهای خدماتی نیز جابه‌جا می‌شوند. همه این موارد به اصل دیگری بازمی‌گردد. در واقع در بوروکراسی ما از وزرا گرفته تا رده‎های پایین، اصالت با تخصص نیست و تقسیم کار تکنیکی نیست، بلکه بیشتر ملاحظات موقعیت و سیاست و بازنمایی‌های تبلیغاتی و نمایشی از خود اولویت پیدا می‌کنند و در چنین فضایی شاهد تغییرات عجیب و غریب هستیم.

کمتر کشوری چنین وضعی را دارد. برای مثال در انگلستان در بوروکراسی این کشور نظام مدیریتی تغییر نمی‌کند، فقط در سطح سیاسی وزیر و معاونین او تغییر خواهند کرد اما مدیران کل لزوماً تغییر نمی‌کنند چراکه براساس تخصص بالا آمده‌اند و اینگونه نیست که هرکسی را جای او منصوب کنند. حتی در برخی کشورها با وجود تفاوت‌هایی که جریان‌ها و احزاب با همدیگر دارند، مدیران رده‌بالا در برخی وزارتخانه‌های تخصصی با تغییر دولت تغییری نمی‌کنند.

برای مثال در آمریکا در حوزه اطلاعاتی‌اش، آقای ویلیام برنز هم در دولت جمهوری‌خواه کار کرده و هم در دولت دموکرات‌ حضور داشته است. بنابراین هرکسی که می‌رود لازم نیست کار را از پایه تغییر دهد. اما در کشور ما وزرای اطلاعاتی بودند که هیچ‌کاره بودند و تنها چون همسویی، وفاداری و هم‌خطی از خود نشان می‌دادند، وزیر اطلاعات شدند و این حساس‎ترین وزارتخانه بوده است. این موضوع در دولت‌های مختلف تکرار شده؛ برای مثال آقای خاتمی رئیس ستاد انتخابات خود را وزیر آموزش و پرورش کرد و یا بنابر ملاحظاتی زمانی آقای مظفر را وزیر آموزش و پرورش کرد که از نظر گرایشی اصلاً هیچ نسبتی با جریان اصلاح‌طلبی نداشت اما آقای خاتمی چون می‌خواست شرایط را تنظیم کند و برخی خیلی نگران نشوند و یا با برخی مخالفت می‌شد، یک فرد ملاحظه‌کار را در این سمت منصوب کرد. در واقع ملاحظات سیاسی و گرایش‌ها و همسویی‌ها و در کنار آن وابستگی‌های گروهی و قبیله‌ای و شخصی حرف اول را می‌زند.

ما در یک دانشگاه هم این مسئله را می‌بینیم که تمام نیروهای زیردست با تغییر رئیس دانشگاه تغییر می‌کنند، چه برسد به وزارتخانه‌ها! متاسفانه ریشه‌های این موضوعات درست است که اجتماعی و فرهنگی است و به قول قدیمی‌ها در مرحله انتسابی و نه اکتسابی هستیم و موقعیت‌ها براساس نسبت آدم‌ها با همدیگر و نه بر سر کسب مهارت‌ها و توانایی‌های لازم تخصیص پیدا می‌کند. بنابراین ویژگی کلی نظام سیاسی ما در بوروکراسی اداری آن نیز منعکس می‌شود و این جدای از مسائل فرهنگی است که اثر ثانویه است؛ برای مثال همه ما قوم و خویش‌باز هستیم، از قدیم وابستگی‌های قومی و قبیله‌ای حرف اول را می‌زد اما الان در دولت مدرن مسئله را باید سیاسی و ایدئولوژیک ببینیم.

*این تغییر و تحولات گسترده چه تاثیری بر اعتماد مردم به دولت و میزان رضایتمندی آنها نسبت به دولت ایجاد می‌کند؟

ما دولت‌های کارآمدی نداشتیم که ببینیم براثر تغییر وزیر اختلال ایجاد شده است. کل دولت‌ها دچار مشکل ناکارآمدی بوده‌اند و بنابراین اختلاف و تفاوتی که احساس می‌شود از تعویض وزرا نیست و جنبه مدیریتی و اجرایی حرف دوم را می‌زند. برای مثال وقتی رئیس بانک مرکزی را عوض کردند، سیاست‌های پولی و مالی ما تغییری کرد؟ خیر! تفاوت‌ها در کل دولت‌ها محسوس است، برای مثال از دولت خاتمی به احمدی‌نژاد، اما در درون کابینه‌ها جابه‌جایی‌ها اینگونه نیست که برنامه منسجمی وجود داشته و به دلیل عدم تطبیق فردی با این برنامه و ناکارآمدی عوض شود.

ملاحظات دیگری وجود دارد و همه دولت‌ها تقریباً در برنامه‌ها به‌طور نسبی ناکارآمد بودند و این موضوع به سطح بالاتر سیاست باز می‌گردد. دولت‌ها در ایران انطباقی با نهادهای دیگر ندارند و چند نهاد دیگر بر روی کابینه‌ها اثر می‌گذارند. اولویت کل نظام سیاسی، همه دولت‌ها را از کارآمدی به دلیل قدرت نهادهای بالاتر می‎اندازد و مجموعه‎ای از محدودیت‎های کلان سیاسی، بی‌ثباتی و یا اختلاف‎های کلان مدیریتی و سیاسی را ایجاد می‌کند و نه رفتن و آمدن یک وزیر!

ثبت رکورد تغییرات در دولت رئیسی از جمله موضوعات بحث‌برانگیز است. احتمالاً همراهان و حامیان این دولت چنین عملرا در راستای روی کار آمدن افراد انقلابی و توجه به اصل خدمت به مردم توجیه می‌کنند اما تحلیلگرانی هستند که این تغییرات را موجب حذف و نادیده‌گیری افراد شایسته و بی‌توجهی به شایسته‌سالاری در ابتدای تشکیل این دولت و برخی دیگر از دولت‌ها عنوان می‌کنند.

صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی  با اشاره به بن‌مایه انتصابات در این دولت به دلایل رکوردداری تغییرات در دولت رئیسی اشاره و درباره آن توضیحاتی داده است که در ادامه می‌خوانید:

*علت آنکه دولت رئیسی رکورددار جابه‌جایی و تغییر مدیران در دولت‌های پس از انقلاب شده را چه می‌دانید؟ و این جابه‌جایی‌های پرتکرار چه تاثیری بر شرایط کشور داشته است؟

شالوده دولت آقای رئیسی مجموعه‌ای از جریانات تندرو انقلابی و افراطی بوده و هستند که طرح و برنامه مشخصی در عملکرد آن‌ها به چشم نمی‌آید و به همین دلیل نیز در هیچ‌کدام از عرصه‌ها، از عرصه سیاست خارجی گرفته تا اقتصاد، محیط زیست، مدیریت دانشگاه‌ها و… نقشه راهی مشخص نشده است. با توجه به وضعیت موجود باید گفت که این دولت در این مدت به جز شعارها و کلی‌گویی‌ها برنامه تخصصی نتوانسته ارائه دهد.

البته یک بخشی از نداشتن طرح، برنامه و انسجام فکری و عملی مربوط به نوع حکمرانی کشور بوده است اما ویژگی مهم دیگری که در این دولت دیده می‌شود، مخالفت با جریانات آزادی‌خواه و دموکراسی‌خواه بوده و اینکه همه مشکلات را به گذشتگان نسبت دهند. در واقع مسئولیت‌ناپذیری و پاسخگو نبودن، مهمترین ویژگی دولت آقای رئیسی است و هیچ طرح و برنامه‌ای از ابتدای این دولت وجود نداشت که عده‌ای براساس آن بگویند درباره مسائل مختلف بعد از مطالعه، برنامه‌ریزی، همفکری با دانشگاهیان و مدیران با تجربه وعده‌هایی را مطرح کنند.

تاکید می‌کنم که پیوستن به دولت به واسطه برنامه‌ریزی نبوده که بر مبنای اینکه کسی تجربه و تخصص خوبی دارد از او دعوت به همکاری شود و  مسئولیت به او سپرده شود. افرادی که به این دولت پیوستند نیز با توجه به اینکه دولت نه طرح و برنامه‌ای و نه هدفی داشت صرفاً چهره‌ها و شخصیت‌های سیاسی بودند، از جبهه پایداری و جریان‌های تندرو و برخی نهادها وارد کابینه شدند، مدتی در تیم دولت بودند و با دیگران اختلاف پیدا کردند و بعد رفتند.

بدون اینکه مشخص شود چرا به دولت وارد شدند و چرا صحنه را ترک کردند، یعنی در نهایت به چراهای جامعه پاسخی ندادند. متاسفانه این دولت محل شکست، درجا زدن، عدم موفقیت و ناکامی است و آن‌وقت می‌بینید که چقدر هم مورد تایید مراکز قدرت است. همه نهادها دولت را تایید می‌کنند؛ از سپاه و مجلس گرفته تا قوه قضائیه و مجلس خبرگان و ائمه جماعات و…

*رفت‌وآمدهایی که در این دولت رخ داد، با توجه به اینکه بحث‌هایی را در جامعه شکل داده است، تا چه میزان به دلیل فشار از سوی جامعه یا انتقادها بوده است؟

فکر نمی‌کنم به دلیل فشارهای وارد از سوی جامعه و حرف و اعتراض مردم تصمیم به کناره‌گیری و یا کنار گذاشته شدن گرفته شده باشد. از نظر من موضوع بر سر اختلافات سیاسی بوده است که باعث شده عده‌ای از دولت بروند و عده‌ای به دولت اضافه شوند. اینگونه نبوده که افراد صلاحیت‌دار، متخصص و تحصیلکرده انتخاب شوند و بر سر حضور آنها در دولت بحث و تبادل‌نظر شود.

اساساً چنین برنامه‌ای در قاموس دولت آقای رئیسی نبوده چراکه اساساً یک دولت ایدئولوژیک و محصول تفکرات ایدئولوژیکِ انقلابیِ تندرو هستند و افکار و برنامه‌های سنجیده و علمی در کار نبوده است. کسانی هم که به دولت پیوستند در وهله اول همسویی آنها با جریانات تندرو بوده است که منجر به ورود آنها به دولت شد چراکه در غیر این‌صورت عملاً به دولت راهی نداشتند. در ادامه نیز یا به اندازه کافی تندرو نبودند و یا بیش از اندازه تندروی کردند و کنار گذاشته شدند.

*بیشترین تعدد جابه‌جایی‌ها پس از دولت آقای رئیسی به دولت احمدی‌نژاد مربوط می‌شود. چرا جابه‌جایی‌ها در این دولت که متعلق به تفکرات خاص و تندرویی نیز هستند به این اندازه زیاد بوده است؟

کنار گذاشتن‌ها در دولت آقای احمدی‌نژاد یک تفاوت‌هایی با دولت آقای رئیسی دارد. در کنار گذاشتن‌های دولت آقای رئیسی دلیل اول مسائل سیاسی است که آن فرد، جناح و جریانی که به آن وابسته است مشکلاتی با آقای رئیسی پیدا می‌کند، اما در مورد آقای احمدی‌نژاد اینگونه نبود و صرفاً برخورد شخصی خود آقای احمدی‌نژاد دلیل جابه‌جایی‌ها بود.

در دولت او نه از بیرون فشاری وارد می‌شد و نه رقابت سیاسی وجود داشت، آقای احمدی‌نژاد به دلایلی که برای خود داشت، از یک وزیر راضی نبود و این نارضایتی در بسیاری از موارد به واسطه عملکرد نبود، خیر! برای مثال موضوع برکناری اینگونه بود که آن فرد به اندازه کافی به آقای احمدی‌نژاد احترام نگذاشته و مطلبی را گفته بود که احمدی‌نژاد از آن خوشش نیامده بود و در واقع با افکارِ شخص احمدی‌نژاد برکنار می‌شدند؛ صرف‌نظر از اینکه عملکرد آنها چگونه بود و چقدر تاثیرگذار بودند.

*و چگونه باید این ساختار تغییر کند؟

این وضعیت قطعاً نیازمند تغییر است اما اشکال اساسی، بنیادین و بزرگ آن این است که مسئولین هر کاری انجام دهند، پاسخگویی برای اقدامات وجود ندارد. وضعیت اقتصاد، سیاست داخلی و خارجی، موضوع حجاب و…در تیم رئیسی را مشاهده می‌کنیم اما از آنجایی که قرار نیست به کسی، چه افکار عمومی، چه مطبوعات و مقامات پاسخگو باشند، بنابراین هر کاری که انجام دهند درست است و امکان تغییر این ساختار را دشوار و بسیار سخت می‌کند.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا