تماشا کنید: داستان تولد دوم خرداد
مهرشاد ایمانی / سرویس سیاسی «انتخاب»: بهزاد نبوی چند سال پیش در گفتوگویی میگفت: «جنبش اصلاحات برنامهای از پیشتعیینشده نداشت و هنگامی که آقای خاتمی نامزد انتخابات ریاستجمهوری شد، نیروهای چپ که بعدها با نام اصلاحطلب مطرح شدند، تصورشان صرفا این بود که او میتواند نقش نماینده جناح چپ را ایفا کند تا این جناح از عرصه سیاست خارج نشود و هیچکس تصور نمیکرد آقای خاتمی رئیسجمهور شود».
بهزاد نبوی راست میگفت و کمتر کسی فکر میکرد که در دوم خرداد ۱۳۷۶ سید محمد خاتمی، وزیر فرهنگ و ارشاد دولت هاشمی بتواند رقیب سرسختش یعنی علیاکبر ناطق نوری را شکست دهد، زیرا در آن برهه کشور به طور کامل در اختیار راستها قرار داشت و ناطق هم از جایگاه ریاست مجلس و هم به عنوان یکی از مهمترین لیدرهای جناح راست شخصا پا به میدان گذاشته بود، اما ناگهان ورق برگشت و جنبش و دولت اصلاحات با دوم خرداد متولد شد.
آنچه باعث پیروزی خاتمی شد را باید از کمی قبل از دوم خرداد سال ۷۶ بررسی کنیم؛ زمانی که مجمع روحانیون مبارز بعد از چندسال کنارهگیری از سیاستورزی عزم کرده بود تا بار دیگر در عرصه سیاسی تأثیرگذار باشد. پاییز ۷۵ بود مجمع روحانیون از میرحسین موسوی درخواست کرد که پا به میدان رقابت انتخاباتی بگذارد. موسوی در ابتدا این درخواست را نپذیرفت، اما بعد از مراجعات افراد، شخصیتها و گروههای مختلف به ویژه گروه ائتلاف خط امام قدری نظر موسوی تغییر کرد و به تدریج خود را آماده ورود به انتخابات میکرد تا آنکه ناگهان در اطلاعیهای از عدم تمایل قطعی خود برای شرکت در انتخابات سخن گفت. دلیل قطعی تصمیم او تا امروز هم مشخص نشده است، اما چندی پیش محمد صدر در گفتوگویی بیان کرد که: «در این مورد شایعهای در سطح جامعه مبنی بر ملاقات آقای ریشهری با آقای مهندس موسوی به وجود آمده بود که بیان میداشت در این ملاقات آقای ریشهری به ایشان گفته است که نظر مقام معظم رهبری این است که رئیسجمهور یک فرد روحانی باشد». البته صدر در ادامه میگوید که در سفری که به قم داشتم خلاف این روایت هم از آیتالله موسوی اردبیلی شنیدهام. او گفته بود: «با آیتالله موسوی اردبیلی دیداری داشتم. ایشان جریان ملاقات خود با مقام معظم رهبری در مورد انتخابات ریاستجمهوری را برای من تعریف نمود. آیتالله موسوی اردبیلی چنین بیان میکرد که در ملاقات با مقام معظم رهبری ایشان اصراری بر روحانی بودن یا نبودن رئیسجمهور نداشتند و حتی آیتالله موسوی اردبیلی به ایشان گفتهاند که مهندس موسوی حاضر به شرکت در انتخابات ریاستجمهوری نیست و آیتالله خامنهای در پاسخ بیان داشتند: به چه علت؟ اگر من به ایشان بگویم، قبول خواهد کرد».
به هر روی موسوی در آن انتخابات شرکت نکرد تا نوبت به سید محمد خاتمی برسد. مجمع روحانیون نامزد خود را خاتمی عنوان کرد. خاتمی در ابتدا این امر را نپذیرفت، اما به تدریج موضعش تلطیف شد. خاتمی از یک سو مورد حمایت چپها قرار داشت و از سوی دیگر توانست حمایت کارگزاران سازندگی را هم جلب کند، زیرا او وزیر دولت هاشمی هم بود؛ البته کارگزاران بعد از کشمکشهایی راضی به حمایت یکپارچه از خاتمی شد، زیرا نمیخواستند چنین تلقی شود که از تصمیم مجمع روحانیون پیروی میکنند.
گرچه میان جناح چپ و بخشی از جناح راست یعنی کارگزاران بر سر خاتمی همگرایی کاملی ایجاد شده بود، اما هیچکس تصور نمیکرد که خاتمی رأی بیاورد تا جایی که مرتضی حاجی، رئیس ستاد انتخاباتی خاتمی در سال ۷۶ چند وقت پیش در گفتوگویی گفت که تصور میکردیم حضور خاتمی در انتخابات صرفا هفت تا هشت میلیون بر تعداد آراء بیفزاید و برآورد ما این بود که بین ۱۸ تا ۱۹ درصد رأی بیاورد.
راستگراها هم تصورشان همین بود. حسن غفوریفرد در جایی میگفت: «آن سال واقعا فکر نمیکردیم که آقای ناطق رای نیاورد. یک روز شخصی آمد و گفت آقای غفوریفرد من یک میلیون تومان از شما طلبکارم، گفتم چهطور؟ گفت شما یک میلیون تومان با من شرط بستید که آقای ناطق نوری رأی میآورد. در واقع من در این حد مطمئن بودم که آقای ناطق نوری در انتخابات رأی میآورند».
هر چه قدر در میان سیاسیون چپ و راست اطمینان از باخت خاتمی وجود، اما جامعه کار خودش را میکرد. جامعه آن دوران به ویژه در میان نسل جدید مطالباتی تازه رشد کرده بود به محض آنکه خاتمی را متفاوت از سایرین دید، به سمتش گرایش پیدا کرد.
خاتمی از آزادی، جامعه مدنی، توسعه سیاسی و فرهنگی و برقراری ارتباطی عادی با دنیا سخن میگفت و تابوهایی را در هم شکست. شعارهایی که حتی همطیفان خاتمی هم با آنها بیگانه بودند؛ به نحوی که نبوی در جایی میگفت: «آرامآرام شعارهای اصلاحگرایانه بیشتری از زبان آقای خاتمی مطرح شد. حتی ما به شوخی میگفتیم این اصلاحات و جامعه مدنی که آقای خاتمی از آن سخن میگوید، یعنی چه؟»
خاتمی حتی از امکان برقراری ارتباط با آمریکا در صورت تحقق سه شرط عزت، مصلحت و حکمت سخن گفت و همینها باعث شد که روشنفکران و دانشجویان و دانشگاهیان به مهمترین حامیان او تبدیل شوند. خاتمی با اتوبوس شهر به شهر سفر میکرد و توانست مردم عادی را هم با خود و اندیشههایش آشنا کند.
بعد از آنکه همه دریافتند که اقبال عمومی میتواند متوجه خاتمی باشد، طیفهایی از جناح راست شمشیر را برای خاتمی از رو بستند؛ مثلا مجلات و روزنامههایی مانند چلمچه، یالثارات، کیهان و رسالت تندترین مواضع را علیه خاتمی میگرفتند و حتی محسن رفیقدوست گفت که «نمیگذاریم حادثه بنیصدر تکرار شود و اگر حتی آقای خاتمی پیروز شود، ظرف شش ماه او را برمیاندازیم».
در نهایت راستگراها با یک نامزد اصلی یعنی ناطق نوری و یک نامزد فرعی یعنی محمد محمدی ریشهری وارد انتخابات شدند و از جناح چپ فقط یک نامزد وجود داشت؛ سید محمد خاتمی. سید رضا زوارهای هم البته در این انتخابات حضور داشت.
مجمع روحانیون مبارز، حزب کارگزاران سازندگی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، ائتلاف گروههای خط امام، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران، دفتر تحکیم وحدت و مجمع حزبالله پشت سر خاتمی ایستادند و جامعه روحانیت مبارز، حزب مؤتلفه اسلامی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی از ناطق حمایت کردند و فقط جمعیت دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی بود که از ریشهری به حمایت پرداخت.
اما مهمتر از همه این گروههای سیاسی، مردم بودند که با رأی ۲۰ میلیونی خود به خاتمی، او را راهی پاستور کنند؛ رأیی که در آن زمان بسیار عجیب و معنادار بود.
در آن انتخابات به طور دقیق، خاتمی توانست ۲۰ میلیون و ۱۳۸ هزار و ۷۸۴ رأی معادل ۶۹ درصد آراء را کسب کند و پیروز قاطع انتخابات شود. ناطق نوری هم با کسب ۷ میلیون و ۲۴۸ هزار و ۳۱۷ رأی معادل ۲۴ درصد آراء نفر دوم شد و زوارهای با ۷۷۲ هزار و ۷۰۷ رأی و ریشهری با کسب ۷۴۴ هزار و ۲۰۵ رأی به ترتیب نفرات سوم و چهارم این انتخابات شد تا با این نتایج دوم خرداد به آغاز دولت اصلاحات و البته جریان اصلاحات تبدیل شود.