ببینید: وقتی به تیغ روسها، خون از سر تبریز گذشت / روایتی از اشغال تبریز در سال ۱۲۹۰
مهرشاد ایمانی؛ سرویس تاریخ «انتخاب»: روس وارد تبریز میشوند، با لشکری گسترده. آنها انگار نه در مخالفت با استخدام یک مستشار آمریکایی بلکه برای انتقامی بزرگ از مشروطهخواهان آمدهاند؛ با توپ و تفنگ و بمب. اواخر پاییز است و مردم تبریز باید آماده جانسپردن در راه آزادی شوند. روسها بیامان تیراندازی میکنند و مجاهدان تبریز مقاومت اما لشکر تزاری به قدری انبوه است که چارهای نیست مگر ایستادن به وقت جان دادن و همین است که تبریزِ مشروطهخواه چند روزِ سرخ را به خود میبیند؛ از اشغال این شهر به دست روسها در سال ۱۲۹۰ سخن میگوییم.
چهار سال از صدور فرمان مشروطیت و دو سال از فتح تهران به دست مشروطهخواهان و سقوط محمدعلی شاه میگذشت و هنوز اوضاع ایران به شدت متزلزل بود. گرچه نمایندگان مشروطه نسبتا خیالشان جمع بود که دیگر توپی روانه مجلس نمیشود اما اختلاف و نزاع میان روسیه و انگلستان در ایران بالا گرفته بود و محمدعلی شاهِ فراری هم با حمایت روسها پشت مرزهای ایران در پی تجمیع و تجهیز قوایی از قبایل بود تا به ایران حمله کند. در این شرایط مشروطهخواهان که میدانستند روسها و انگلیسها همچنان نفوذ بالایی در ایران دارند سعی کردند با وضع نظاماتی بر امور گمرکی و مالیه کشور از نفوذ این دو کشور بکاهند. آنها در سال ۱۲۹۰ تصمیم گرفتند از مورگان شوسترِ آمریکایی به عنوان مشتسار دعوت کردند تا به ایران بیاید. شوستر به همراه چهار مستشار آمریکایی و خانوادهاش به ایران آمد و سِمت خزانهداری کل ایران به او داده شد و از طرف مجلس اختیار تام در این زمینه را کسب کرد. او به محض شروع به کارش دست به اصلاحات اقتصادی مهمی زد که بسیاری از آن اصلاحات رسما در تضاد با منافع دولتهای بریتانیا و روسیه بود؛ به همین دلیل روسیه و بریتانیا خواستار اخراج شوستر شدند.
روسیه یک گام از انگلستان هم پیشتر رفت به ایران اولتیماتوم داد. روسیه به محض ارائه ضربالعجل به ایران به مناطق شمالی و شمال غربی ایران از جمله تبریز لشکرکشی کرد. روسها طوری اولتیماتوم را نوشته بودند که گویی ایران تحت قمیموت و استعمار آنهاست. در بند یک این اولتیماتوم آمده بود که باید به سرعت شوستر و کلفر از شغل خود اخراج شوند. بند دوم عجیبتر است زیرا روسها گفته بودند که دولت ایران باید متعهد شود که در آینده بدون جلب رضایت وزرای مختار روسیه و انگلیس مستشاری از خارج از ایران استخدام نکند. در بند سوم روسیه به نوعی مسئول لشکرکشی نیروهایش را ایران دانسته بود و آورده بود که تمام هزینه این لشکرکشی را دولت ایران باید بپردازد.
وزیر مختار روسیه هم به دولت ایران گفته بود: «دولت امپراتوری روسیه بیشتر از ۴۸ ساعت، انتظار اجرای مفاد اولتیماتوم را نخواهد کشید و در این مدت، سربازان روسیه در دشت خواهند ماند، اگر پاسخ موافقی نرسید، لشکر روسیه به طرف پایتخت پیشروی خواهد کرد، در این صورت، میزان خسارات افزون خواهد شد».
مجلس با این اولتیماتوم تحقیرآمیز به سختی مخالفت کرد و دولت هم همچنان بر جای خود باقی ماند. از میان روحانیون هم آخوند خراسانی اعلام کرد که برای ایستادگی در برابر اولتیماتوم با جمعی از علما راهی تهران میشود ولی پیش از خارج از شدن از نجف ناگهان و طرز مشکوکی درگذشت.
در این ایام جلسهای فوقالعاده در مجلس شورای با شرکت وزرای دولت برای اتخاذ تصمیم درباره اولتیماتوم روسیه تشکیل شد. وثوق الدوله، وزیر خارجه گزارش کاملی از ماجرا ارائه داد و در ادامه عده زیادی از با حرارت زیاد علیه روسیه سخن گفتند. مجلس در این جلسه به اتفاق آراء اولتیماتوم روسیه را رد کرد. در همان روز که مجلسیها مشغول بحث درباره اولتیماتوم روسیه بودند، هزاران نفر از مردم تهران در اطراف مجلس علیه روسیه تظاهرات میکردند و شعار میدادند. پس از رد اولتیماتوم از سوی مجلس قوای روس که در تبریز و رشت اقامت داشت وارد قزوین شدند. در ۲۷ آذر ۱۲۹۰ به تقاضای دولت، بار دیگر مجلس جلسه فوقالعادهای تشکل داد. صمصامالسلطنه، نخستوزیر، از مجلس اختیار خواست تا اولتیماتوم دولت روسیه را بپذیرد یا پنج نماینده تعیین کنند که آنها به اتفاق هیئت دولت تصمیم به قبول خواستههای روسیه بگیرند که مجلس با هر دوی این پیشنهادها مخالفت کرد. در همین گیرودار بود که ناصرالملک که به دلیل کمسالی احمد شاه، نایبالسلطنه بود، با استفاده از اختیارات پادشاه، مجلس را منحل کرد و دولت صمصامالسلطنه و اعضای کابینه از جمله وثوقالدوله که وزیرخارجه بود را به حضور خواست تا مفاد اولتیماتوم را بپذیرند و رسما اعلام کنند که فعالیت شوستر و کلفر پایان پذیرد. چنین هم شد و اولتیماتوم روسها در حالی که مجلس دوم منحل شده بود، پذیرفته شد.
گرچه خواسته روسها به ایران تحمیل شد اما قوای روس تبریز، زنجان و رشت را اشغال کرده بودند. روسها در ۲۹ آذر دو سرباز ایرانی را کشتند. احمد کسروی مینویسد که روسها به بهانه اینکه مجاهدان تبریز باید خلع سلاح شوند در کوچه و بازار مستقر شده بودند و به آزار و اذیت مردم میپرداختند و به این شکل درگیری در تبریز آغاز شد.
تلاشها برای راضیکردن روسها به توقف تیراندازی در شهر نتیجهای نداد و ثقهالاسلام، روحانی بلندپایه تبریزی و ضیاءالدوله، نماینده دولت، از مجاهدان خواستند که با روسها بجنگند.
روسها به هیچ وجه تصور نمیکردند قوای تبریز در برابرشان مقاومت کنند و اینگونه بود که ارتش تا دندان مسلح تزار روس تا میتوانست از مردم تبریز را کشت. روسها بر نیروهای خود میافزودند و امکانات و تجهیزاشان را هم چندبرابر کردند. آنها به تبریز یورش آوردند و به تیراندازی مستقیم به سمت مردم و مجاهدان تبریز پرداختند و شهر را بمباران کردند. مجاهدان هم برای جلوگیری از خونریزی بیشتر چارهای جز ترک شهر نداشتند. از صبح پنجم دی با وجود خروج مجاهدان از شهر و توافقات صورت گرفته، سربازان ارتش روسیه گلولهباران تبریز را از سر گرفتند. ساعتی بعد پرچم روسیه را بر نقاط مختلف تبریز به اهتزاز در آوردند. روسها در تبریز به جستوجوی مشروطهخواهان پرداختند که در این جستوجوها ثقهالاسلام به همراه دهها نفر دیگر از مشروطهخواهان را بازداشت کردند و به مقر خود در باغشمال بردند. صبح عاشورای سال ۱۲۹۰ بود که روسها هشت نفر از مشروطهخواهان از جمله ثقهالاسلام و دو جوان ۱۶ و ۱۸ ساله را به تبریز آوردند و در برابر چشمان مردم تبریز به دار کشیدند. گفته میشود حسن، جوان هجده ساله تبریزی هنگام اعدام فریاد میزد: «زنده باد ایران، زنده باد مشروطه»
شوستر بعدها در خاطرات خود اقدامات روسها را چنین توصیف کرد: «روز اول سال نو میلادی مصادف با روز دهم محرم روز عزاداری ایرانیان بود. حاکم نظامی روس که پرچمهای کشورش را بر فراز ساختمانهای دولتی تبریز به اهتزاز در آورده بود، ثقهالاسلام امام جمعه شهر را با دو روحانی و پنج نفر دیگر به دار آویخت. خبرنگاری انگلیسی نوشت تأثیر این هتک حرمت در مردم ایران مشابه تاثیری بود که اعدام سر اسقف کنتربری در روز جمعه نیک در انگلیسیها بر جای گذاشت. بعد از آن روسها در تبریز هر کسی را که خود به جنایت مشروطهخواهی متهم میکردند به طناب دار میسپردند».
روسها اما وِل نمیکردند و در روزهای بعد نیز به اعدام مشروطهخواهان ادامه دادند؛ از جمله محمدخان امیرتومان و کریمخان که برادزادههای ستارخان بودند را به دار آویختند. آنها حاجی علی دوافروش، از مشروطهخواهان بنام تبریزی و مدیر مدرسه سعادت تبریز را هم اعدام کردند و مدرسه سعادت هم به دست مخالفان مشروطه با دینامیت منهدم شد. اینها فقط نامهای مشهوری بود که روسها به دار آویختند وگرنه مجموع کشتهشدههای تبریز توسط روسها بیش از ۱۲۰۰ نفر تخمیم زده شده است.
پس از سقوط تبریز به دست روسها، با اصرار سفیر روس و تأیید سفیر انگلیس، صمد شجاعالدوله ملق به صمدخان که از دشمنان سرسخت مشروطه در آذربایجان بود از طرف دولت ایران به عنوان والی تبریز منصوب شد. صمدخان با تمام توان هر اقدامی که از دستش بر میآمد علیه مشروطهخواهی در تبریز انجام دادو تقریبا همه ۲۵ مدرسه ابتدایی و متوسطه که بیش از سه هزار محصل داشتند را تعطیل کرد و مدرسه سعادت را هم با خاک یکسان کرد. او کشتار روسها را ادامه داد و پس از بازداشت مشروطهخواهان تعداد زیادی را به چوبههای دار سپرد. صمدخان با هدایت روسها اصناف و تجار تبریز را جمع کرد و آنها مجبور کرد که نامهای مبنی بر بازگشت محمدعلی را شاه امضا کنند که البته مخالفان مشروطه چه مخالفان داخلی و چه روسیه که در کشتار تبریز نشان داد مشروطهخواهی و آزادیطلبی در ایران برایش بسیار سنگین تمام میشود، هیچگاه نتوانستند شاهِ مستبد قاجار یعنی محمدعلی شاه را بار دیگر شاه ایران کنند؛ گرچه در این مسیر خونهای بسیاری از مردم ایران ریخته شد.
منابع:
۱. سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
۲. سایت پژوهشهای تاریخی ایران و اسلام.
۳. کتاب تاریخ هجدهساله آذربایجان، احمد کسروی.
۴. کتاب یادداشتهای میرزا اسدالله ضمیری.
۵. کتاب ارتش و حکومت پهلوی، نوشته: استفانی کرونین، ترجمه: غلامرضا علیبابایی.