ببینید: قراردادی که سنگ بنای اختلاف شاه و اسرائیل شد / قرارداد الجزایر چگونه باعث خشم تل آویو از پهلوی دوم شد؟
مهرشاد ایمانی؛ سرویس تاریخ «انتخاب»: قرارداد الجزایر را میتوان یکی دیگر از دلایل تیرهشدن روابط ایران و اسرائیل در سالهای آخر حکومت پلهوی دانست؛ روابطی که از فرازهای زیادی از زمان تشکیل دولت اسرائیل تجربه کرده و تا سال ۱۹۷۵ یا همان ۱۳۵۳ شمسی میشد ایران و اسرائیل را دو متحد استراتژیک قلمداد کرد؛ چه در حوزه اقتصادی، چه نظامی و چه حمایتهای شاه از اسرائیل در جریان جنگهای اسرائیل با اعراب تا زمان قرارداد الجزایر از این دولت داشت.
اما چرا قراردادی که میان ایران و عراق بسته شده بود، باعث تیرهشدن روابط ایران و اسرائیل شد و اصلا این قرارداد چهطور به اسرائیل مرتبط میشد؟
عهدنامه ۱۹۷۵ الجزایر، قراردادی میان ایران و عراق با وساطت الجزایر بود که خط مرزی ایران و عراق در آبهای اروند رود را تعیین میکرد. این قرارداد در اوج اختلافات مرزی میان ایران و عراق بر سر مالکیت آبهای اروندرود با میانجیگری هواری بومدین، رئیسجمهور وقت الجزایر، بین عباسعلی خلعتبری و سعدون حمادی، وزیران خارجه وقت ایران و عراق امضا شد. در آن زمان حسن الکبر به عنوان چهارمین رئیسجمهور عراق در آن کشور حکومت میکرد. قرارداد الجزایر توانست خواستههای حکومت وقت ایران را تأمین کند تا جایی که مقامات وقت از آن قرارداد با عنوان «پیروزی ملی» و «موفقیت بزرگ سیاست خارجی ایران» نام میبردند.
دو کشور موافقت کردند که از «رخنه اخلالگران» در مرزهای دو کشور جلوگیری کنند و قرار شد ارتفاعات میمک به عراق داده شوند. در پایان نشست سران اوپک در الجزیره در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۵۳ برابر با ۶ مارس ۱۹۷۵ ایران و عراق اعلامیه مشترکی صادر کردند که بر اساس آن مرزهای زمینی دو کشور بر اساس پیمان قسطنطنیه ۱۹۱۳ و صورتجلسههای کمیسیون تعیین مرز ۱۹۱۴ و مرزهای آبی بر اساس خطالقعر مشخص شود و دو کشور در مرزهای خود کنترل دقیقی برای جلوگیری از نفوذ خرابکاران به داخل خاک یکدیگر به عمل آورند».
این قرارداد سرحدات ایران و عراق را مشخص کرد که عملا این موضوع خواسته مهم ایران را تأمین میکرد و در مقابل ایران هم متعهد شد که از کردهای شمال عراق حمایت نکند و از این تاریخ است که ایران همکاری خود در زمینه حمایت از کردهای شمال عراق را قطع میکند. از سوی دیگر اسرائیل به شدت از شاه گلایه داشت که چرا این قرارداد بدون اطلاع تلآویو امضا شده است و به نوعی میگفتند که شاه جایگاه اسرائیل را در مناسبات منطقهای نادیده گرفته و تقلیل داده است و چنین اعاد میشد که با این قرارداد افسران اسرائیلی در معرض خطر دستگیری به دست ارتش عراق قرار گرفتند.
آرش رئیسینژاد که در کتاب «شاه و شطرنج قدرت در خاورمیانه» درباره تأثیر قرارداد الجزایر بر روابط ایران و اسرائیل به طور مبوسط کار کرده است، میآورد که از نگاه اسرائیل، تصمیم شاه در اسفند سال۵۳ خیانتی بود همپایه «رهاکردن چکسلواکی در برابر هیتلر از سوی چمبرلین، نخست وزیر بریتانیا».
یک سر ماجرا هم به آمریکا برمیگشت. کردهای شمال عراق برای آمریکا در حکم برگ برنده در مهار بغدادی بود که متحد مسکو محسوب میشد. در آن زمان میگفتند این قرارداد به وجهه آمریکا و استراتژیست ارشد آن یعنی هنری کیسینجر آسیب زد.
در کتاب «شاه و شطرنج قدرت در خاورمیانه» آمده است که در آن مقطع شاه به علم گفته بود: «هیچ بدم نمیآید که آمریکاییها مخصوصا این آقای کیسینجر خیال نکند که هر چه میگوید وحی منزل است».
آن طور که گفته میشود از انعقاد این قرارداد حتی نفرات زیادی در داخل هم اطلاع نداشتند؛ چنانکه منصور قدر، سفیر ایران در بیروت، خطاب به وزارت خارجه مینویسد: «ما نیز از سرعتی که در تفاهم بین ایران و عراق ابراز شد، در شگفت ماندیم، زیرا انتظار نداشتیم به این صورت تمام شود».
به گفته عیسی پژمان، افسر اطلاعاتی ساواک در امور امور کردستان «حتی با ساواک که در آن موقع در مسئله کردستان به صورت عملی کلیه امور را در اختیار داشت، هیچ مشورتی نشده بود».
در کتاب رئیسینژاد آمده است: «حتی پس از امضا نیز، قرارداد برای تصویب به مجلس ایران داده نشد و هلمز، سفیر پرنفوذ آمریکا در تهران هم مانند مشاورین شاه، بیخبر و هاج و واج و گیج شده بود و شاه، تنها جمشید آموزگار، وزیر دارایی و نصرالله انتظام، رئیس کمپانی نفت ایران را با خود به الجزایر برده بود.
ارتش ایران که در آن زمان در کردستان عراق دوشادوش پیش مرگههای کرد با عراقیها میجنگید هم از تصمیم شاه ناآگاه بود و پس از امضای قرارداد به دو و نیم گردان توپخانه و جنگ افزارهای ضدتانک که در عراق بودند، دستور داده شد که با نفرات خود به سرعت به عقب بازگردند.
شاه اما بعد از بازگشت از الجزایر به گفته علم بسیار خوشحال به نظر میرسید زیرا میگفت که سرانجام توانسته تنش در اروندرود را به سود ایران به پایان برساند. کشورهای عربی هم به دلیل پایانیافتن کشمکش ایران و عراق خوشحال بودند و در آن زمان رسانههای عربی این اتفاق را در جه آرامش منطقه ارزیابی میکردند با این حال رسانههای بینالمللی، اسرائیل و آمریکا به شاه انتقادهای زیادی میکردند. اصل حرف هم آن بود که با این کار بیش از پیش عراق در دامن شوروی قرار میگیرد. شاه هم که از از چنین فضایی خشمگین شده بود، به جرالد فورد، رئیس جمهور وقت آمریکا گفت: «من میبایست بیدرنگ قراردادی را با عراق امضا میکردم. این را باید در برابر همه گزارشهای روزنامهها که میگویند من کردهای عراقی را رها کردم، بگویم. کردهای عراقی نمیجنگیدند، این ما بودیم که می جنگیدیم. کردها نمیجنگیدند. سادات، حسین، بومدین و همگی گفتند به عراقیها شانسی بده تا بتوانند خود را از بند اتحاد جماهیر شوروی آزاد کنند و سیاست مستقلتری را در پیش بگیرند. در الجزایر، من گفتوگوهایی داشتم که منازعات مرزی را حل کرد و راهی را برای عراق جهت استقلال بیشتر از شوروی گشود. اکنون عراق، پیمانی برای دفاع مشترک علیه قدرتهای محلی و بیرونی پیشنهاد میدهد. این پیمان کویت را علیه آنان حفظ میکند، من در تلاش هستم که تا ۴-۵ سال دیگر این پیمان شامل سعودیها نیز بشود».
بر اساس آنچه در «شاه و شطرنج قدرت در خاورمیانه» آمده، شاه ادامه جنگ کردی را بیهوده و نشدنی میدید. علم باور داشت که کردها شکست میخوردند. علم میگفت: «دیگر دلیلی ندارد که ما این همه خرج جنگ بکنیم و مهاجرین آنها را هم با این مخارج هنگفت حفظ بکنیم. دنیا از این مسائل خبر ندارد و به ما ایراد میگیرند».
و اما اسرائیل؛ رئیسینژاد مینویسد: «اسرائیلیها از توافقی قریبالوقوع میان تهران و بغداد آگاه بودند اما آنان انتظار نداشتند پایان عملیاتشان در کردستان عراق، اینگونه دراماتیک و غمانگیز باشد. اسرائیلیها گمان میکردند که جنگ کردی بسیار بیش از این به درازا بکشد و شاه با بیخبر گذاشتن و نادیده گرفتن آنان نمک بر زخم رهبران اسرائیل پاشیده بود و تنها یک روز پیش از عقبنشینی سربازان ایرانی، مأمورین ساواک در کردستان عراق افسران اسرائیلی را از عقبنشینی ناگهانی ایران آگاه ساختند».
افسران اسرائیلی مستقر در شمال عراق، مانند الیزر سفریر، دیوید کیمچه و زوری ساگی، تنها دو ساعت زمان داشتند که به پیرانشهر، در استان آذربایجان غربی بگریزند. سفریر با به یادآوردن آن زمانی که نزدیک بود به محاصره سربازان ارتش عراق در آید، گفت بود: «در تمام راه بازگشت به تهران، ایران را نفرین میکردم و بسیار نومید شده بودم».
با وجود درخواست کردهای عراقی از اسرائیلی ها برای پشتیبانی هوایی از آنان و ارسال کمک از طریق چترهای نجات، اما اسرائیل از این کار امتناع کرد چون میدانست ادامه همکاری با کردهای عراق بدون رضایت ایران ممکن نیست.
قرارداد الجزایر برای اسرائیل گران تمام شد زیرا اسرائیل برای بیش از یک دهه بارزانی را به عنوان متحدی ارزشمند در مهار عراق در برابر روسها میدید و تصمیم شاه، پشتیبانی همگرایی سهجانبه اسرائیل، کردهای عراق و ایران در مواجهه با عراق را برهم زد.
در آن زمان اسحاق رابین، نخستوزیر اسرائیل با خشم به قرارداد الجزایر واکنش نشان داد و گفت: «شاه، کردها را فروخت» کیسینجر هم با نخستوزیر اسرائیل ابراز همدردی کرد و گفت: «من در خصوص این اقدام یعنی فروختن کردها به شاه هشدار داده بودم، ولی به هر حال او انجامش داد».
به گفته رئیسینژاد، گرچه اسرائیلیها از چرخش استراتژیک ایران بسیار خشمگین بودند، اما آنان از انتقاد آشکار از شاه دوری گزیدند. تنها اوری لوبرانی بود که رنجش تلآویو از تهران را نشان داد، اما ناخشنودی لوبرانی با پاسخ تند و تلخ یک افسر ارشد ساواک روبهرو شد که میگفت: «این ناتوانی اسرائیل است که اجازه دخالت احساسات در سیاست را می دهد» با این همه اما از نگاه اسرائیل، تصمیم شاه در اسفند سال۵۳ یک خیانت بزرگ محسوب میشد.
قرارداد الجزایر باعث شد که همکاری پنهانی سیا با ساواک در کردستان عراق، رسما پایان یابد. چندی بعد یعنی در تابستان سال۵۴ بارزانی برای درمان سرطان ریه خود به آمریکا رفت و در نشستی با کیسینجر گلایه کرد که کیسینجر مسئول وضع موجود کردستان است زیرا به زور پایان پشتیبانی ایران از پیشمرگههای کرد را پذیرفت».
او همچنین به سیا گفت: «ما کاملا ویران شدیم. ما از شما خواستیم که بنا به وعده تان به نفع ما دخالت کنید». با این حال کیسینجر اتهام بارزانی را رد کرد و گفت: «ما چگونه می توانستیم یاری کنیم در حالی که ابزارش را نداشتیم؟»
شاه با وجود تمام انتقادات مطرحشده از سوی رسانههای بینالمللی، آمریکا و مشخصا اسرائیل باز هم تأکید میکرد که پایان کمک ایران به کردهای عراق تنها گزینه پیش روی ایران بود و علیرغم همه مخالفتها، تصمیم خود در الجزایر را عقلانی میدانست. بر اساس کتاب «شاه و شطرنج قدرت در خاورمیانه» شاه میگفت که پیشمرگههای بارزانی در جنگ هیچ پیشرویای نداشتند و به سرعت در حال گریز بودند». شاه در ادامه مطرح کرده بود: «من تصمیم گرفتم در این زمان که خاورمیانه بشکه باروت است و روسها از عراق پشتیبانی میکنند و ایالات متحده آمریکا از بحران واترگیت در رنج است، با عراق جنگ نکنم».
رئیسینژاد میآورد که در این شرایط، ایران گزینهای نداشت مگر آمادهشدن برای جنگی منطقهای یا در صورت پشتیبانی مستقیم شوروی از بغداد، جنگی بینالمللی؛ به این دلیل وقتی رهبران بغداد انعطافپذیری خود بر سر اروندرود را نشان دادند، شاه فرصت را از دست نداد و به ناگهان کردهای عراق را رها کرد و دست از همکاری خود در این حوزه با اسرائیل و آمریکا کشید.