تیتر یک

ببینید: ایران و خاندان اسد؛ از پهلوی تا ۱۴۰۳

به گزارش هشت صبح و به نقل از انتخاب :

مهرشاد ایمانی؛ سرویس سیاست «انتخاب»: بی‌راه نیست اگر بگوییم که سرنوشت سوریه به جنگ گره خورده چه آغازش که به دلیل تحولات بعد از جنگ جهانی دوم رخ داد و چه حالا در دوران کنونی که سال‌هاست این کشور روی آرامش را به خود ندیده و در آخرین تحول بشار اسد، رئیس‌جمهور این کشور، سقوط کرد. پس از اعلام استقلال سوریه در سال ۱۹۴۸ اکثر مقامات بالای ارتش علوی بودند اما به تدریج ملی‌گراها توانستند با جا انداختن طرح وحدت با مصر علوی‌ها را کنار بزنند. شرط ناصر، رئیس‌جمهور وقت مصر هم آن بود که ارتش سوریه در ارتش مصر ادغام شود؛ شرطی که گرچه می‌توانست امنیت را برای سوریۀ تازه‌تأسیس به ارمغان بیاورد اما از یک‌سو باعث کنار رفتن علوی‌ها می‌شد و از سوی دیگر به نوعی سرنوشت سوریه را به مصر گره می‌زد؛ هرچند این اتحاد دیری نپایید و در نهایت به دلیل نارضایتی‌های ارتشی‌های سوری با کودتایی در سال ۱۹۶۱ پایان یافت. دو سال بعد بعثی‌ها در سوریه کودتا کردند؛ دقیقا همان زمان که در عراق هم کودتایی شکل گرفت؛ یعنی در سال ۱۹۶۳ و بار دیگر ایده وحدت دو کشور عربی و این‌بار سوریه و عراق مطرح شد اما آن اتحاد هم با شکست مواجه شد. هفت سال بعد یعنی در سال ۱۹۷۰ و در پی مرگ جمال عبدالناصر در مصر بعثی‌ها بار دیگر در سوریه کودتا کردند و این بار توانستند حافظ اسد را روی کار بیاورند. اسدِ پدر پس از مرگ ناصر تصور می‌کرد می‌تواند جانشین او در جهان اسلام شود و رهبری استراتژیک همه کشورهای مسلمان را به دست بگیرد که البته هیچگاه چنین جایگاهی را به دست نیاورد اما او آغاز یک دوران طولانی در تاریخ سوریه شد؛ دوران حکومت خاندان اسد.

در سال ۱۹۷۰ که صدام در عراق از حزب بعث روی کار آمد، هم اسد و هم صدام تصور می‌کردند می‌توانند متحدان خوبی برای یکدیگر باشند اما اختلافات آنها بر سر مسائل اقتصادی به ویژه بر سر موضوع نفت مانع شکل‌گیری یک اتحاد استراتژیک شد. اسد ایده تشکیل یک فدراسیون متشکل از کشورهای عربی را هم داد که آن هم به نتیجه نرسید. شاید شکست‌های پیاپی در ایجاد اتحادی فراگیر میان کشورهای عربی باعث شد که اسد تصمیم بگیرد به تدریج از ایده اتحاد با کشورهای بزرگ عربی دور شود و بر ایده الحاق کشورهای کوچک عربی به سوریه مانند لبنان و اردن و اتحاد استراتژیک با یک کشور غیر عربی یعنی ایران را پیش ببرد و اینگونه بود که ارتباط حکومت حافظ اسد با حکومت پهلوی دوم در آخرین دهه سلطنت محمدرضا شاه آغاز شد.

یکی از نمودهای روابط دو کشور را می‌شود سال ۱۳۵۱ مشاهده کرد؛ وقتی ایران تصمیم شورای امنیت سازمان ملل درباره آزادی پنج افسر سوری از سوی اسرائیل تأیید کرد و در پی‌اش ۲۵ مؤسسه تولیدی ایران در نمایشگاه بین‌الملی دمشق نیز شرکت کردند.

در اکتبر ۱۹۷۳ و در پی جنگ اعراب و رژیم صهیونیستی هم دولت ایران برای نشان‌دادن روابط خوبش با سوریه تصمیم به اعزام سفیر به دمشق گرفت و سفیر ایران در سال۱۳۵۲ استوارنامه خود را به حافظ اسد تسلیم کرد. دولت سوریه هم نیز متقابلا سفیر خود را به ایران اعزام کرد. در شهریور سال ۱۳۵۲ معاون وقت نخست وزیر و وزیر خارجه سوریه در مسیر خود به توکیو توقف کوتاهی در تهران کردند با وزیر خارجه وقت ایران درباره مسائل فی‌مابی دوکشور و تحکیم هرچه بیشتر مناسبات روابط به گفت‌وگو پرداختند.

همه این روابط ادامه داشت تا آنکه حافظ اسد برای نخستین‌بار در سال ١٩٧۵ به ایران آمد و در سفری چهار روزه با شاه و سایر مقامات ایران دیدارهای موفقی داشت. به طور کلی می‌شود روابط حافظ اسد با محمدرضا شاه را اگر نگوییم روابطی صمیمانه اما روابطی محترمانه دانست. هیچ وقت این روابط صمیمی نشد زیرا حافظ اسد از یک سو می‌خواست عمق نفوذ و ارتباطش را در عراق داشته باشد و نه ایران و همچنان در ذهنش وحدت عربی را بهتر از وحدت استراتژیک با یک کشور غیر عرب می‌دانست و از سوی دیگر نگران قدرت گرفتن فلسطینی‌ها در لبنان و کاهش نفوذ خود در این کشور هم بود. از طرفی هم‌زمانی حکومت اسد با شاه آنقدر طولانی نبود که تحولات مهمی را در ارتباط میان دو کشور شاهد باشیم به همین دلیل می‌شود به قطعیت گفت که شاه و حافظ اسد هیچگاه مشکل خاصی را میان خود نداشتند اما در عین حال روابط ایران و سوریه در دوران آنها مصداق اتحاد استراتژیک نبود.

این وضعیت اما بعد از انقلاب سال ۵۷ در ایران به سمت اتحاد استراتژیک حرکت کرد. شاید بشود نخستین محور مشترک انقلاب ایران و سوریه را ضداسرائیلی بودن هر دوی آنها دانست؛ چه آنکه سوریه یک سال قبل از انقلاب ایران وقتی با دخالت نظامی وارد صحنه سیاسی لبنان شد، با واکنش مقطعی اسرائیل هم مواجه شده بود و بیش از همیشه در تقابل با اسرائیل قرار داشت. هم ایران و هم سوریه در مخالفت با اقدام مصر در امضاء توافقنامه کمپ دیوید مشترک بودند و هر دو هم از آرمان فلسطین سخن می‌گفتند.

مواضع مشترک ایران و سوریه دوران حافظ اسد چنان بود که دولت سوریه پیشنهاد ایجاد جبهه‌ای از لبنان برای حمایت از فلسطین را داد که ایران به شدت از آن اسقبال کرد و ایران هم برای حمایت از سوریه قراردادی سودآور اقتصادی به نفع سوریه منعقد کرد.

اندکی پس از آزادی خرمشهر، ایران به جنگ در داخل خاک عراق ادامه می‌داد که در همین دوران نیروهای اسرائیلی به خاک لبنان وارد شدند و برای مدتی جنوب آن را اشغال کردند. حمله‌ای که به نظر می‌رسد علاوه بر سرکوب نیروهای فلسطینی در خاک لبنان، عامل بازدارنده‌ای برای مقابله با نفوذ ایران در این کشور بود. به محض ورود اسرائیل نیروهای سوریه بدون هیچ مقاوتی بیروت را تخلیه کردند اما با این حال ایران همچنان به سوریه در مقاومت در برابر اسرائیل اعتماد داشت.

اتحاد سوریه و ایران تا جایی پیش می‌رفت که در ایام پس از آزادسازی خرمشهر که اسرائیل تهاجم سنگینی از زمین، دریا و هوا را به جنوب لبنان آغاز کرده بود و تا حوالی بیروت پیش رفته بود، هیئتی متشکل از مسئولان نظامی ایران از جمله محسن ‎سردار رضایی، سرهنگ سلیمی، محسن رفیق دوست، غلامعلی رشید و علی‌اکبر ولایتی به سوریه رفتند و در این کشور با حافظ اسد دیدار داشتند. آنها در لبنان هم با مسئولان حزب‌الله مذاکره کردند‌ و نتیجه آن شد خط‌‎ ‎دفاعی مشترک در خاک لبنان و روی ارتفاعات مشرف به بیروت تا معبر‌‎ ‎ورودی مرز سوریه با اسرائیل درست شود و بنا شد تا ایران با یک لشکر در وسط قرار بگیرد و سوریه هم در سمت چپ ایران مستقر شود.

به گفته غلامعلی رشید وقتی این هیئت به تهران بازگشتند نزد امام رفتند و رضایی گزارشی از سفرشان به سوریه و لبنان ارائه داد. بنیانگذار انقلاب به آنها گفت که مواظب باشید بین زمین و آسمان در لبنان رها نشوید به طوری که پشتیبان و عقبه‌ای برایتان وجود نداشته باشد. بعد از اعزام احمد متوسلیان به سوریه برای مقابله با اسرائیل هم امام گفت که راه قدس از کربلا می‌گذرد؛ به این معنی که در شرایطی که خودمان درگیر جنگ با عراق هستیم نیازی نیست در جبهه دیگری مشغول به جنگ شویم و باید تمرکز بر مقابله با بعث عراق باشد. مجموعه این روایت نشان می‌دهد که سوریه در چند موضع حاضر به همکاری کامل با ایران بود؛ به نحوی که اسد حتی پذیرفت که با همکاری ایرانی‌ها از خاک سوریه برای مقابله با اسرائیل استفاده شود. البته سوریه در دوران جنگ ایران و عراق به دلیل اختلافاتی که با صدام داشت، حامی ایران به شمار می‌آمد.

سوریه، حمایت از ایران را باعث تقویت بنیه روحی و نظامی خود در برابر اسرائیل و مسائل داخلی لبنان و مبارزه علیه حضور بیگانه در این کشور می‌دانست. مهم‌ترین کمک سوریه در جنگ، حمایت‌های سیاسی آنها از ایران بود، چرا که موضع‌گیری‌های سوریه در کنفرانس کشورهای عربی مانع از شکل‌گیری جبهه متحد کشورهای عرب علیه جمهوری اسلامی ایران می‌شد و این در حالی بود که صدام تلاش داشت تا جنگ با ایران را جنگ عرب  و عجم جلوه دهد. البته که حمایت‌های حافظ از اسد ایران به نفع سوریه هم بود زیرا او تصور می‌کرد صدام اگر بتواند در جنگ با ایران پیروز شود، مقصد هدف بعدی‌اش برای حمله، سوریه خواهد بود. در حقیقت حمایت‌های سوریه از ایران کاملا استراتژیک و هدفمند بود؛ چه آنکه سوریه اسد که برخاسته از حزب بعث بود،  سوسیالیسمِ اقتصادی و سکولاریسم، همگرایی ایدیولوژیک با حکومت ایران نداشت و آنچه اسد را با نظام ایران پیوند می‌داد، دشمنان مشترکشان بود؛ از اسرائیل گرفته تا صدام. به هر حال اسد حمایت‌های زیادی از ایران داشت تا جایی که سوریه هیئتی از افسران سوری را به کشورهای بلوک شرق فرستاد تا تسلیحاتی را از این کشورها خریداری کنند و این تسلیحات را  به طور کامل در اختیار ایران قرار داد تا تحریم‌های تسلیحاتی ایران دور زده شود. با این اوصاف می‌توان سوریه را در دوران جنگ هشت ساله یکی از مهم‌ترین کشورهای منبع تسلیحات و تجهیزات برای ایران دانست. محسن رفیق‌دوست می‌گوید که اولین خرید تسلیحاتی ایران از بلوک شرق در زمان حافظ اسد و همراه با افسر‌ان سوری و به نام کشور سوریه صورت گرفت تا تحریم تسلیحاتی ایران دور زده شود. رفیق دوست می‌گوید که سوریه حتی بخشی از فرودگاه بین‌المللی دمشق را به جمهوری اسلامی اختصاص داده شده بود. سوریه همچنین برای حمایت از ایران، اطلاعات پایگاه‌های نظامیِ نیروهای عراقی و اطلاعاتی از سلاح‌های روسی که عراق از آنها استفاده می‌کرد را به تهران می‌داد و همین اطلاعات نقش بسیار مهمی در پیروزی‌های ایران در مقابل تهاجم صدام داشت.

در آن زمان حسن تهرانی مقدم و تیم ۵۰ نفره‌ای از سپاه برای دریافت آموزش موشکی به سوریه رفتند و این آموزش‌ها اولین جرقه‌های دانش موشک بومی در ایران را زد.

حتی تیم ایرانی به دستور مستقیم حافظ اسد در مهمترین پادگان موشکی سوریه مستقر شده بود تا به‌طور کامل تحت آموزش قرار داشته باشند و به آنها اجازه داده شده بود که بی‌هیچ محدودیتی به زاغه‌های مهمات، انبارهای موشکی و هر کجای دیگر  مراکز نگهداری تسلیحات نظامی بروند و با جزئیات امور آشنا شوند.

یکی از اقدامات مهم دیگر اسد قطع خط لوله نفتی عراق به دریای مدیترانه بود. عراق به دلیل داشتن مرز بسیار محدود زمینی با خلیج فارس و انهدام کامل نیروی دریایی‌اش به استفاده از خطوط زمینی از جمله خط لوله‌ای که از بصره به سمت دریای مدیترانه کشیده شده بود روی آورد. این خط لوله که نفت عراق را در اختیار نفتکش‌ها قرار می‌داد، برای بغداد از اهمیت حیاتی برخوردار بود. سوریه برای دفاع از ایران این خط لوله را به طور کامل مسدود کرد و سبب شد تا درآمد نفتی عراق تا ۳۰ درصد کاهش پیدا کند. این ضربه چنان برای رژیم بعث عراق سهمگین بود که بلافاصله تلاش خود را برای سرنگونی حکومت سوریه افزایش داد و شروع به تحهیز نیروهای اخوان‌المسلمین در خاک سوریه کرد.

پس از جنگ ایران و عراق قدری روابط ایران و سوریه رو به سردی رفت اما دیری نگذشت که در میانه دولت هاشمی تلاش‌های دیپلماتیک برای تقویت ارتباط دو کشور به کار گرفته شد. حافظ اسد هم در اواخر دولت هاشمی یعنی در سال ۷۶ به ایران سفر کرد و در آن علاوه بر هاشمی رفسنجانی که رئیس‌جمهور بود با رهبر انقلاب هم دیدار کرد. حمایت از حزب‌الله لبنان و حماس فصل‌های مشترک دو کشور به حساب می‌آمد و البته ضدیت با اسرائیل. تقریبا هیچ دولتی در ایران هم مخالف گسترش ارتباطات با دولت سوریه نبود؛ چه در دوران حافظ اسد و چه بعد از او در دوران پسرش بشار اسد.

حافظ اسد در سال ۲۰۰۰ فوت کرد و فرزندش یعنی بشار اسد جای او را گرفت. با روی کار آمدن بشار اسد همچنان روابط ایران و سوریه خوب بود چنانکه خاتمی در سال ۸۳ در دمشق گفت: «دیدارهای موسمی مقامات بلندپایه ایران و سوریه نشانگر روابط ویژه‌ای است که میان دو کشور وجود دارد و امید می رود این روابط در جهت منافع دوجانبه و مصالح منطقه روز به روز مستحکم‌تر شود». از سال ۲۰۰۳ و با اشغال عراق توسط آمریکا، سوریه و ایران قراردادهایشان را افزایش دادند و تلاش کردند تا با همگرایی هم از این چالش عبور کنند. تبادلات بین دو کشور سطح بالایی افزایش یافت. در جولای سال ۲۰۰۴، بشار اسد رئیس جمهور سوریه برای بار سوم به ایران سفر کرد تا نشان داده شود اسدِ پسر حتی بیش از پدرش متحد ایران است. همین وضعیت در دولت محمود احمدی‌نژاد هم ادامه یافت تا آنکه درگیری‌ها یا به تعبیری جنگ داخلی در سوریه در اواخر دولت احمدی‌نژاد آغاز شد و ایران در این درگیری‌ها یکی از اصلی‌ترین حامیان اسد بود. ناآرامی‌های داخلی سوریه باعث شد، سوریه از غربی‌ها فاصله زیادی بگیرد و همین موضوع در کنار اسرائیل‌ستیزی حزب بعث روسیه و شخص بشار اسد به یکی دیگر از نقاط وحدت دولت سوریه با جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد. سربرآوردن داعش در خلال اعتراضات مخالفان اسد در سوریه باعث شد ایران نقش تازه‌ای را در این کشور ایفا کند؛ یعنی مبارزه با گروه تروریستی داعش. ایران توانست از طریق سپاه قدس و شخص سردار قاسم سلیمانی داعش را به مرور تضعیف کند تا جایی که در نهایت این گروه از میان رفت.

در دولت روحانی حمایت‌ها از دولت اسد برای مقابله با گروه‌های تروریستی از جمله داعش ادامه داشت و البته سوریه هم متقابا این اجازه را می‌داد که ایران بتواند از طریق حریم زمینی و هوایی‌اش به محور مقاومت و به ویژه حزب‌الله لبنان کمک‌های خود را برساند. این روند در دولت سید ابراهیم رئیسی و پزشکیان هم ادامه داشت اما در مدت اخیر سوریه سعی می‌کرد قدری به کشورهای عربی مانند عربستان نزدیک شود. اسد می‌خواست به نوعی توازن قدرت ایجاد کند و خود را از انزوای یک دهه‌ای‌اش در جهان عرب خارج کند. طبیعی بود وقتی می‌خواست روابطش با عربستان و کشورهای حوزه خلیج فارس را تقویت کند، باید دست‌کم قدری راهش را از ایران جدا می‌کرد چه‌ چنین هم شد. گرچه اسد هیچ وقت چنین تغییر رویکردی را رسما اعلام نکرد اما نشانه‌هایی از این تصمیمش را می‌شد مشاهده کرد. به هر روی هیئت تحریر شام با حمایت ترکیه توانست ظرف مدت کوتاهی در سوریه پیش‌روی کند و دولت اسد را ساقط کند و اسد در شرایطی که نارضایتی عمومی در سوریه هم بسیار بالا بود و در حالی که ارتش تلاشی برای حفظ دولت اسد نکرد، بشار اسد سقوط کرد و پناهنده روسیه‌ شد تا فرار او از سوریه پایانی باشد بر چند دهه حکومت خاندان اسد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا