تیتر یک

ببینید: استعفایی که مردم نپذیرفتند / در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ چه گذشت؟

به گزارش هشت صبح و به نقل از انتخاب :

سرویس تاریخ «انتخاب»/ مهرشاد ایمانی: اگر سری به گورستان ابن باویه تهران بزنیم، ۲۵ قبر نسبتا متحدالشکل و در کنار هم، جلب نظر می‌کند. تاریخ تولدها متفاوت اما تاریخ درگذشت همه یکسان است؛ ۳۰ تیر ۱۳۳۱.

۳۰ تیر از نگاه بسیاری، تجلی راستین یک نهضت ملی بود که پس از مشروطیت از بطن جامعه شروع و در عالم سیاست نمود پیدا کرد؛ نهضتی که به گفته دکتر مصدق «استقلالِ ایرانِ از دست‌رفته را نگاه داشت».

در پاییز سال ۳۰ و زمانی که فقط چندماهی بود که مصدق به عنوان نخست‌وزیر روی کار آمده بود، انتخابات دوره هفتم مجلس شورای ملی برگزار شد. مصدق به عنوان برگزارکننده انتخابات انتظار داشت، در اوان آغاز کارش انتخاباتی مبتنی بر مبانی دموکراتیک برگزار شود اما روند انتخابات هرچه جلوتر رفت، مشاهده شد که ارتش شاهنشاهی به طور آشکار در انتخابات دخالت می‌کردند. کار تا جایی پیش رفت که مصدق دستور توقف انتخابات حوزه‌های باقی مانده را صادر کرد.

مصدق برای جلوگیری از کارشکنی‌های ارتش از محمدرضاشاه درخواست کرد که وزارت جنگ به دولت منتقل شود تا نخست‌وزیر بتواند بر عملکرد آن نظارت داشته باشد. مصدق چنین استدلال می‌کرد که بر اساس قانون اساسی مشروطه این نخست‌وزیر است که باید کابینه از جمله وزیر جنگ را معرفی کند اما شاه نمی‌خواست از اختیاری که به حسب عرف سیاسی به وجود آمده از اختیار تعیین وزیر جنگ و نظارت بر نظامیان صرف نظر کند و تعیین وزیر جنگ و نظارت بر نظامیان را از لوازم فرماندهی کل قوا در نظر داشت. در نهایت مصدق و شاه سه روز با هم مذاکره کردند و مصدق نتوانست شاه را راضی کند، مصدق هم از سِمت خود استعفا داد؛ در تاریخ ۲۵ تیر ۱۳۳۱. شاه استعفای او را پذیرفت و مجلس شورای ملی برای انتخاب نخست‌وزیر جدید وارد مشورت شد و در نهایت به احمد قوام رأی داده شد. برخی می‌گویند که آن جلسه قانونی نبود زیرا از حد نصاب لازم برخوردار نبود و نمایندگان جبهه ملی در آن حضور نداشتند.

به هر حال با هر کیفیتی قوام از سوی مجلس به عنوان نخست‌وزیر جدید تعیین شد. شاه چندان با نخست‌وزیری قوام موافق نبود اما گویا آمریکا و انگلیس نظر مساعدی روی قوام داشتند و شاه هم برای آنکه کنترل اوضاع از دست خارج نشود حکم نخست‌وزیری او را تأیید کرد و از ارتش خواست که کنترل اوضاع خیابان‌ها را در دست بگیرد تا از بروز شورش‌های احتمالی جلوگیری شود و ارتش هم تانک‌هایی را در خیابان‌ها مستقر کرد. قوام هم در تاریخ ۲۸ تیر همان سال از شاه درخواست اختیارات فوق‌العاده برای تأمین امنیت سراسری در کشور را کرد و در بیانیه‌ای عمومی هم با لحنی تهدیدآمیز آورد: «کشتی‌بان را سیاستی دیگر آمد».

در این مقطع است که آیت‌الله کاشانی به حمایت از مصدق بر می‌آید و در بیانیه‌ای اعلام کرد: «اولا، قوام خائن به ملت است و باید کنار برود. ثانیا، مصدق برای ادامه نهضت باید بازگردد».

برخی از موافقان قوام و مخالفان مصدق نزد کاشانی رفتند و سعی کردند که رضایت او را به پذیرش قوام جلب کنند تا احیانا اعتراضاتی رخ ندهد اما کاشانی همراهی با قوام را نپذیرفت.

کاشانی این‌بار قوای نظامی را خطاب قرار داد و خواست که از همراهی با قوام دست بکشند اما طبیعتا قوای نظامی از شاه دستور می‌گرفتند و خواسته کاشانی عملا ناممکن بود. کاشانی وقتی از سوی نظامیان پاسخ مثبتی دریافت نکرد، اینبار به علاء نوشت که چنان‌چه مصدق باز نگردد، «انقلاب» را متوجه دربار خواهد کرد.

قوام به موازات اعتراضات سیاسی برخی شخصیت‌ها مانند کاشانی سعی می‌کرد هزینه اعتراضات را بالا ببرد تا با این کار به نوعی وحشت ایجاد کند. کاشان هم در چنان شرایطی با انتشار بیانیه‌ای قوام را اینگونه توصیف کرد: «تاریخ حیات سیاست او پر از خیانت و ظلم و جور است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملی حکم مرگ قطع حیات سیاسی او را صادر کرده است… من نمی‌خواهم که درباره عدم صلاحیت احمد قوام بیش از این گفته باشم؛ اما اعلامیه ایشان در نخستین روز این زمامداری نشان می‌دهد که چگونه بیگانگان درصددند که به وسیله ایشان تیشه به ریشه دین و آزادی و استقلال مملکت زده و بار دیگر زنجیر اسارت را به گردن ملت مسلمان بیندازند و توطئه تفکیک دین از سیاست که قرون متمادی سرلوحه برنامه انگلیسی‌ها بوده و از همین راه ملت را از دخالت در سرنوشت و امور دینی و دنیوی باز می‌دانستند است امروز سرلوحه برنامه این مرد جاه طلب قرار گرفته است من صریحا می‌گویم که به عموم برادران مسلمان لازم است که در راه این جهاد اکبر کمر همت بر بسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند تلاش آنان در بدست آوردن قدرت و سیطره گذشته محل است و ملت مسلمان ایران به هیچ یک از بیگانگان اجازه نخواهند داد که بدست مزدوران آزمایش شده استقلال آنها پایمال شود…».

در ادامه در روز ۲۹ تیر دو گروه مقابل هم قرار گرفتند. جبهه‌ای که می‌خواست قوام به هر ترتیب بر سر قدرت باقی بماند و جبهه‌ای مخالفان قوام که مدافع بازگشت مصدق به قدرت و افزایش اختیارات او بودند. قوام سعی کرد که کاشانی بازداشت شود اما کاشانی نماینده مجلس بود و مصونیت داشت. خبر عزم قوام برای توقیف کاشانی میان مردم پیچید و هیجان‌ها را افزوده کرد. کاشانی هم در مصاحبه‌ای گفت که اگر قوام نرود اعلام جهاد می‌کنم و خودم کفن‌پوش وارد صحنه می‌شوم.

در پی کشیده‌شدن مناقشات به میان مردم، بازار تهران یک روز تعطیل شد و در نقاطی از کشور از جمله آبادان و اصفهان تظاهرات‌هایی برگزار شد و حتی برخی اتوبوس‌ران‌ها دست از کار کشیدند. نیروهای نظامی هم در برخی شهرها مستقر شدند. تعدادی از احزاب هم اعلامه‌هایی در ضدیت با قوام صادر کردند تا سرانجام در ۳۰ تیر و در شرایطی که تانک‌های ارتش در خیابان‌ها مستقر بود، زدوخوردهایی آغاز شد. کاشانی هم به وعده خود عمل کرد و کفن‌پوش به خیابان آمد و در تظاهرات همراه با مردم شرکت کرد. تظاهران ۳۰ تیر در میدان بهارستان به خشونت شدید کشیده شد و کشته‌هایی را بر جای گذاشت. شاه با دیدن اوضاع قوام را از نخست‌وزیری عزل کرد. در روز سی تیر شهربانی شمار کشته‌شدگان در تهران را ۲۱ نقر اعلام کرد درحالیکه در اسنادی دیگری شمار کشته‌شدگان را تا ۶۳ تن هم اعلام کرده‌اند؛ به هر روی از میزان کشته‌شدگان آمار دقیقی در دست نیست اما بیشتر آنان در گورستان ابن بابویه در تهران به خاک سپرده شدند. مصدق هم وصیت کرد که پیکرش در کنار کشته‌شدگان سی تیر در ابن‌باویه خاک شود اما در سال۴۵ و وقتی مصدق درگذشت شاه اجازه چنین امری را نداد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا